درسنامه آموزشی دین و زندگی (3) کلاس دوازدهم تجربی و ریاضی و هنرستان با پاسخ درس 2: یگانۀ بی همتا
توحید و برخی مراتب آن
توحید به معنای اعتقاد به خدای یگانه است؛ یعنی خدا بی همتاست و شریکی ندارد و این بیانگر اصل و حقیقت توحید است. رسول خدا (ص)، از همان آغاز رسالت خود، از مشرکان میخواست با گفتن جملهٔ «لا اِلٰهَ اِلَّا الله» دست از شرک و بت پرستی بردارند و به خدای یگانه ایمان آورند. با گفتن این عبارت تمام احکام و حقوق اسلامی فرد به رسمیت شناخته میشود و دفاع از حقوق او بر دیگر مسلمانان واجب میگردد و در زمره برادران و خواهران دینی قرار میگیرد. بنابراین، جمله «لا اِلٰهَ اِلَّا الله» فقط یک شعار نیست بلکه پایبندی به آن، همهٔ زندگی فرد مسلمان را در رابطهٔ با خدا، خویشتن، خانواده، اجتماع و دیگر مخلوقات تغییر میدهد.
توحید و یگانگی خداوند مراتبی دارد که به برخی از این مراتب میپردازیم:
1- توحید در خالقیت
توحید در خالقیت عبارت از این است که معتقد باشیم خداوند تنها مبدأ و خالق جهان است، موجودات همه مخلوق او هستند و در کار آفرینش شریک و همتایی ندارد.
الَلهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ [سورهٔ زمر / 62]
خدا آفرینندهٔ هر چیزی است ...
2- توحید در مالکیّت
از آنجا که خداوند تنها خالق جهان است پس تنها مالک آن نیز هست، زیرا هر کس که چیزی را پدید میآورد، مالک آن است.
وَ لِلّٰهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاَرضِ... ؛ [سورهٔ آل عمران / 109]
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ خداست،
3- توحید در ولایت
هر کس مالک چیزی باشد حق تصرف و تغییر در آن چیز را دارد، اما دیگران بدون اجازهٔ وی نمیتوانند در آن تصرف یا از آن استفاده کنند. به این حق تصرف، ولایت و سرپرستی میگویند.
ما لَهُم مِن دونِهٰ مِن وَلِیٍّ وَ لا یُشرِکُ فی حُکمِهٰ اَحَدًا [سورهٔ کهف / 26]
آنها هیچ ولی [سرپرستی] جز او ندارند و او در فرمانرواییِ خویش کسی را شریک نمیسازد.
از آنجا که خداوند، تنها مالک جهان است تنها ولیّ و سرپرست جهان نیز هست و مخلوقات، جز به اجازهٔ او نمیتوانند در جهان تصرف کنند. چنین اجازهای به معنی واگذاری ولایت خداوند به دیگری نیست، بلکه بدین معناست که خداوند آن شخص را در مسیر و مجرای ولایت خود قرار داده است.
اگر خداوند پیامبر اکرم (ص) را ولیّ انسانها معرفی میکند، بدین معناست که ایشان را واسطهٔ ولایت خود و رسانندهٔ فرمانهایش قرار داده است.
4- توحید در ربوبیّت
ربّ به معنای مالک و صاحب اختیاری است که تدبیر و پرورش مخلوق به دست اوست. هر کس که خالق و مالک و ولیّ چیزی باشد میتواند آن را تدبیر کرده و پرورش دهد. از آنجا که خداوند تنها خالق، مالک و ولیّ جهان است، تنها ربّ هستی نیز میباشد. اوست که جهان را اداره میکند و آن را به سوی مقصدی که برایش معین فرموده هدایت مینماید و به پیش میبرد.
البته باید به این نکته توجه داشت که توحید در ربوبیّت بدان معنا نیست که موجودات، به خصوص انسان، نقشی در پرورش و تدبیر سایر مخلوقات ندارند؛ باغبانی که زحمت میکشد و به پرورش درختان اقدام میکند، رشد این درختان نتیجهٔ تدبیر اوست. بلکه، توحید در ربوبیّت بدین معناست که این باغبان و تدبیرش همه از آنِ خدا و تحت تدبیر او هستند.
کشاورز وقتی خود را با دیگران، یعنی کسانی که در کِشت زمین او دخالتی نداشتهاند، مقایسه میکند میبیند که این کِشت حاصل دسترنج خودش است، اما وقتی رابطهٔ خود را با خدا بررسی میکند، میبیند که هم خودش و هم نیرو و توانش از آن خداست و کشت و زرع او براساس استعدادی که خداوند در آن قرار داده رشد کرده و محصول داده است. در نتیجه، در مییابد که زارع حقیقی و پرورش دهندهٔ اصلی زراعتِ او خداست و باید شکرگزار او باشد.
قُل اَغَیرَ اللّٰهِ اَبغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیءٍ ... [سورهٔ انعام / 164]
بگو: آیا جز خدا پروردگاری را بطلبم در حالی که او پروردگار همه چیز است؟...
شرک و مراتب آن
شرک به معنای شریک قرار دادن برای خدا است. هر کس که معتقد باشد خداوند شریک دارد مشرک به حساب میآید. شرک نیز مانند توحید درجاتی دارد که متناسب با درجات توحید، به برخی از آنها میپردازیم:
1- شرک در خالقیت
اگر کسی معتقد باشد که این جهان را چند خالق آفریدهاند، گرفتار شرک در خالقیت شده است.
سؤال: چرا خداوند در آفرینش جهان شریکی ندارد؟
این تصور که چند خدا وجود دارد و هر کدام خالقِ بخشی از جهاناند، یا با همکاری یکدیگر این جهان را آفریدهاند، به معنای آن است که هر کدام از آنها محدود و ناقص هستند و به تنهایی نمیتوانند کل جهان را خلق کنند.
همچنین به معنای آن است که هر یک از خدایان کمالاتی دارند که دیگری آن کمالات را ندارد وگرنه عین همدیگر میشوند و دیگر چند خدا نیستند. چنین خدایان ناقصی، خود، نیازمند هستند و هر یک از آنها به خالق کامل و بی نیازی احتیاج دارد که نیازش را بر طرف نماید.
پس تصور چند خدایی صحیح نیست و خدای واحد آفرینندهٔ جهان است.
2- شرک در مالکیت
اعتقاد به اینکه علاوه بر خداوند و در کنار او، دیگران هم مالک بخشی از جهان هستند. اگر کسی معتقد به شرک در خالقیت باشد، معتقد به شرک در مالکیت نیز خواهد بود.
3- شرک در ولایت
اعتقاد به اینکه علاوه بر خداوند و در کنار او، دیگرانی نیز هستند که سرپرستی جهان را بر عهده دارند و خودشان حق تصرّف در جهان را دارا می باشند.
4- شرک در ربوبیت
اعتقاد به اینکه علاوه برخداوند و در کنار او، دیگرانی نیز هستند که تدبیر امور موجودات را برعهده دارند. اگر کسی در کنار ربوبیّت الهی، برای خود یا سایر مخلوقات حساب جداگانه باز کند و گمان کند که کسی میتواند مستقل از خداوند، امور را تدبیر کند گرفتار شرک شده است.
تدبّر در قرآن (صفحهٔ 22 کتاب درسی)
الف) با توجه به اهمیت سورهٔ توحید و جایگاه آن در قرآن کریم، در آیات این سوره تدبّر کنید و پیامهای آن را به دست آورید.
قُل هُوَاللّٰهُ اَحَدٌ (1) اَللّٰهُ الصَّمَدُ (2) لَم یَلِد وَ لَم یولَد (3) وَ لَم یَکُن لَهو کُفُوًا اَحَدٌ (4)
1- بگو خداوند یگانه و یکتا است
2- خدای بینیاز
3- (هرگز) نزاد، و زاده نشد
4- و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است.
پیام آیات: خداوند در ذات خود یگانه و یکتاست. (اصل توحید) 2- همهٔ موجودات به خداوند نیازمندند در حالی که خدا از هر موجودی بینیاز است. 3- خداوند نه فرزندی دارد و نه پدر و مادری 4- برای خداوند هیچ مشابه و همتایی وجود ندارد. (اصل توحید)
ب) بعد از ترجمهٔ آیه 16 سورهٔ رعد، به سؤالات زیر پاسخ دهید:
قُل مَن رَبُّ السَّماواتِ وَ الاَرضِ قُلِ اللّٰهُ قُل اَ فَاتَّخَذتُم مِن دونِه اَولِیاءَ لا یَملِکونَ لِاَنفُسِهِم نَفعًا وَ لا ضَرًّا قُل هَل یَستَوِی الاَعمیٰ وَ البَصیرُ اَم هَل تَستَوِی الظُّلُماتُ وَ النّورُ اَم جَعَلوا لِلّٰهِ شُرَکاءَ خَلَقوا کَخَلقِهٰ فَتَشابَهَ الخَلقُ عَلَیهِم قُلِ اللّٰهُ خالِقُ کُلِّ شَیء وَ هُوَ الواحِدُ القَهّار
بگو پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو خدا است، بگو آیا غیر از او سرپرستانی گرفتهاید که [حتّی] اختیار سود و زیان خود ندارند؟ بگو آیا نابینا و بینا برابر است؟ یا تاریکیها و روشنایی برابرند؟ یا آنها شریکهایی برای خدا قرار دادهاند که [آن شریکان هم] مثل خداوند آفرینشی داشتهاند و در نتیجه [این دو] آفرینش بر آنان مشتبه شده است [و از این رو شریکان را نیز مستحق عبادت دیدهاند؟!] بگو خالق همه چیز خداست و او یکتای مقتدر است.
1- کسی را میتوانیم به عنوان ربّ خود انتخاب کنیم که پروردگار آسمانها و زمین و مالک سود و زیان خود باشد.
2- کسی که اختیار سود و زیان خودش را هم ندارد نمیتواند بر دیگران ولایت داشته باشد.
3- در چه صورت جا داشت که مردم در اعتقاد به توحید در شک بیفتند؟
در صورتی که خدایانی که به جای خداوند انتخاب میشوند توانایی خلقت داشته باشند یا حداقل اختیار سود و زیان خویش را داشته باشند امّا ندارند.
ج) مراتب توحید یا شرک را در آیات صفحه قبل مشخص کنید.
اصل توحید: قُل هُوَاللّٰهُ اَحَدٌ (توحید، 1) وَ لَم یَکُن لَهو کُفُوًا اَحَدٌ (توحید، 4) وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (رعد، 16)
توحید در خالقیت: الَلهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ (رعد، 16)
توحید در ربوبیت: قُل مَن رَبُّ السَّماواتِ وَ الاَرضِ ... (رعد، 16)
شرک در ولایت: قُل اَ فَاتَّخَذتُم مِن دونِه اَولِیاءَ لا یَملِکونَ لِاَنفُسِهِم نَفعًا وَ لا ضَرًّا (رعد، 16)
شرک در خالقیت: اَم جَعَلوا لِلّٰهِ شُرَکاءَ خَلَقوا کَخَلقِهٰ فَتَشابَهَ الخَلقُ عَلَیهِم (رعد، 16)
طرح چند سؤال
مرز توحید و شرک کجاست؟ آیا اگر کسی پزشک را وسیلهٔ درمان و بهبود بیماری بداند مشرک است؟ آیا اگر کسی از غیر خدا درخواست کمک کند گرفتار شرک شده است؟ آیا اگر کسی دعا را وسیلهٔ جلب مغفرت الهی و صدقه را وسیلهٔ دفع بلا بداند مشرک است؟ و بالاخره، آیا توسل به پیامبران و معصومین (ع) شرک به حساب میآید؟
در پاسخ به سؤالهای فوق میگوییم:
اوّلاً خداوند رابطه علیّت را میان پدیدههای جهان حاکم کرده است. آتش موجب گرما و روشنی و دارو سبب شفا و بهبودی است. پزشک وسیلهٔ درمان، معمار عامل بنای ساختمان و معلم نیز وسیلهٔ تعلیم و تربیت است.
در امور معنوی نیز همین گونه است. دعا سبب آمرزش، صدقه موجب دفع بلا، و صلهٔ رحم موجب افزایش طول عمر است.
همهٔ این روابط توسّط خود خداوند طراحی شده و به اذن و ارادهٔ او صورت میگیرد. بنابراین، کسی که برای آموختن نزد معلم میرود، یا برای درمان به پزشک مراجعه میکند، نه تنها معلم و پزشک را شریک خداوند قرار نداده، بلکه به قانون الهی عمل کرده است.
ثانیاً همان گونه که درخواست از پزشک برای درمان بیمار با توحید منافاتی ندارد، درخواست از اولیای الهی برای اجابت خواستهها نیز منافاتی با توحید ندارد؛ زیرا پزشک به واسطهٔ استفاده از اسباب مادی و اولیای الهی به واسطهٔ اسباب غیر مادی و با اذن خداوند این کار را انجام میدهند.
عقیده به توانایی پیامبر اکرم (ص) و اولیای دین (ع) در برآوردن حاجات انسان (مانند شفا دادن) وقتی موجب شرک است که این توانایی را از خود آنها و مستقل از خدا بدانیم. اما اگر این توانایی را صرفا از خدا و انجام آن را با درخواست اولیا از خداوند و به اذن خدا بدانیم عین توحید است و از این جهت مانند اثر شفابخشی داروست که خداوند به آن بخشیده است. این توانایی تنها به زمان حیات دنیوی پیامبر اکرم (ص) اختصاص ندارد و پس از رحلت ایشان نیز استمرار دارد. به عبارت دیگر، روح مطهر رسول خدا (ص) پس از رحلت زنده است و میتواند به انسانها یاری برساند. اکنون اگر ما از رسول خدا چیزی درخواست کنیم، درخواست از جسم ایشان نیست، بلکه از حقیقت روحانی و معنوی ایشان است. آیا اگر کسی از پدر و مادرش و یا هر مؤمنی بخواهد که برای سعادتمندی او دعا کند چنین درخواستی شرک آلود است؟
هیچ گروهی از مسلمانان، غیر از جریانی که امروزه به «تکفیریها» مشهور شده، چنین درخواستی را شرک آلود نمیدانند. جریان تکفیری در سالهای اخیر برخی از جوامع و کشورهای اسلامی را گرفتار خود کرده است. پیروان این جریان فکری خشک و غیرعقلانی با تفکر غلطی که دربارهٔ توحید و شرک دارند، هر مسلمانی را که مانند آنها نمیاندیشد، مشرک و کافر میخوانند و گاه کشتن او را واجب میشمارند. پیروان این جریان میگویند توسل به پیامبران و معصومین شرک است.طلب دعا و شفیع قرار دادن دیگران برای اینکه خدا انسان را ببخشد، شرک است و همچنین معتقدند این گونه افراد کافر هستند و مسلمان محسوب نمیشوند.
متأسفانه این جریان بزرگترین ضربه را بر اسلام وارد کرد و سبب تنفّر برخی از مردم جهان از دین اسلام شد.
هم اندیشی (صفحهٔ 24 کتاب درسی)
به نظر شما، چرا دقیقاً در زمانی که مسلمانان در پرتو بیداری اسلامی، در حال معرفی اسلام حقیقی به مردم جهان بودند و حتی جمعیت کشورهای صنعتی به سرعت در حال تغییر به نفع مسلمانان بود، چنین جریانی شکل گرفت؟
دشمنان از گسترش اسلام و ترویج بیش از پیش آن در دنیا ترس و واهمه داشتند، بنابراین در چنین فضایی، جریانهای افراطی و تکفیری را به راه انداختند تا چهرهٔ اسلام را در اذهان ملتهای مختلف مخدوش کنند. این گروهها با اعمال خود درصدد نمایش چهرهای ضد بشری و هولناک از اسلام هستند. همچنین همواره تلاش نمودهاند که با کوبیدن طبل تفرقه و شکاف بین مسلمانان، در امت اسلام تفرقه و اختلاف ایجاد کنند.
دانش تکمیلی (1)(صفحهٔ 25 کتاب درسی)
جریان «تکفیری» که این روزها گروههای مختلف با نامهای گوناگونی را شامل میشود، ریشه در یک جریان تاریخی در تاریخ اسلام دارد. برای شناخت ریشههای تاریخی این جریان، متن زیر را بخوانید.
ریشههای تاریخی جریان تکفیری
«احمد بن تیمیه» معروف به ابن تیمیه در سال 661 هجری قمری در حران (شهری در شام) متولد شد. کسی که امروزه اندیشه و دیدگاههای وی در بسیاری از اعتقادات تکفیریها یافت میشود.
ابن تیمیه در زمان خود، به دلیل دیدگاههای افراطی و نامانوسش با مبانی و تفکر اسلامی، از سوی اغلب علمای اهل سنت زمان خود مورد طرد و رد قرار گرفت، و به همین دلیل بارها به زندان افتاد و در سال 728 قمری در زندان از دنیا رفت، شاید خود ابن تیمیه هم باور نمیکرد که قرنها بعد دیدگاههای افراطیاش توسط محمدبن عبدالوهاب تئوریزه و زنده شوند و در قرن بیست و یکم چنان طرفداران پر و پا قرصی پیدا کنند که بخشی از دنیای اسلام را تحت تأثیر قرار دهند. هم اکنون افراطیترین گروههای مسلمان پیرو جریانی هستند که دیدگاههای ابن تیمیه منشا آنهاست. و از جمله نظرات شخصی و بدعتهای او در دین که در زمان خودش مخالفتهای زیادی از سوی علما مذاهب مختلف به دنبال داشت عبارت بود از: شرک دانستن تبرک جستن؛ به طور مثال مسح و بوسیدن قبور پیامبر، انبیا و صالحان و زیارت قبور ایشان، معصیت دانستن سفرهای زیارتی، حرام دانستن ساخت هر نوع پناه و سایبان بر قبور و.... وی همچنین به شدت با شیعه مخالف بود و با الفاظ زشت و دون شأن یک عالم، آنها را مورد توهین و تهمت قرار میداد. وی در کتاب خود به نام «منهاج السنهٔ» احادیثی که مربوط به مناقب علی بن ابی طالب (ع) و خاندان اوست را انکار میکنند و همه را مجعول میداند و امور و اعتقاداتی را به شیعه نسبت میدهد که اساسا شیعه آن گونه نیست. نکته مهم این جاست که قبل از ابن تیمیه نیز قرآن و سنت در دسترس هزاران نفر از عالمان و دانشمندان قرار گرفته بود ولی هیچ کدام از آنها استنباطهای تند و افراطی نداشتند و رفتارهای مشابه ابن تیمیه از آنها سر نزده است.
علمای شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت از عصر ابن تیمیه تاکنون در رد او کتابهای زیادی تألیف کرده اند و به انقد تک تک دیدگاههای ابن تیمیه پرداختهاند. و از جمله دیگر رهبران فکری گروههای تکفیری که پنج قرن پس از ابن تیمیه پا به این دنیا گذاشت محمدبن عبدالوهاب بود. وی در دوران نوجوانی به مطالعه کتابهای ابن تیمیه اهمیت زیادی میداد. به این دلیل ابن تیمیه را میتوان مرجع فکری او دانست. او با تشکیل و ترویج فرقه وهابیت در قرن دوازدهم هجری قمری در شبه جزیره عربستان و در نزدیکی حرمین، مرکز اصلی جغرافیای جهان اسلام، اختلاف بزرگی در جهان اسلام ایجاد کرد و دستیابی حامیان سعودی آن، به ثروت عظیم نفتی موجب قدرتیابی آن شد.
برخی از عقاید محمدبن عبدالوهاب عبارتند از:
1- حرام بودن برگزاری مجالس یادبود برای گذشتگان حتی پیامبران و ائمه.
2- حرام بودن ساختن گنبد و هر گونه بنا بر روی آرامگاه و مزار انبیاء به طوری که پیروان وی چون تکفیریها ویران کردن بارگاه و گنبد ائمه اطهار و پیامبر گرامی اسلام را واجب میدانند.
3- حرام بودن زیارت انبیا و ائمه و توسل کردن به آنها و شفیع قرار دادن آنها به درگاه خداوند و تقدیم نذور و قربانی کردن به قصد قربت. پیروان وی که به وهابی (برگرفته از نام وی که عبدالوهاب بود) معروفند به طور آشکارا مسلمانان را به اتهام این که متوسل به پیامبر اسلام میشوند یا بر قبور اولیای و ائمه گنبد میسازند، تکفیر میکنند.
علاقه به تخریب آثار بزرگان، مبارزه و مقابله با کتابهای شیعه، تحریف کتابها حدیثی و تفسیری و تاریخی اهل سنت، مختصر کردن کتابها (بخشهایی از کتابها را که موافق عقایدشان نیست، به عنوان این که کتاب را میخواهند مختصر کنند تا برای مردم قابل فهم باشد خلاصه میکنند و چاپ میکنند)، تهمت به شیعه از جمله اقدامات مهم وهابیها است که موجب میشود بین آنها و تکفیریها نزدیکی ایجاد شود. محمد بن عبد الوهاب در رساله «کشف الشبهات» بارها مسلمانان را مشرک، کافر، بت پرست، مرتد، منافق، منکر توحید، دشمن توحید، دشمنان خدا، اهل باطل، نادان و شیاطین خوانده است. او و پیروانش چون تکفیریها معتقدند همهی مسلمانان بعد از ایمان آوردن کافر شدند و بعد از توحید گرفتار شرک گردیدند. بنابر این قتلشان واجب است و جان و مالشان حلال. این کفر ناشی از زیارت قبر انبیا، صالحان و ائمه است. به این دلیل است که امروزه پیروان وی یعنی تکفیریها ویران کردن قبر پیامبر و صالحان و گنبدهایی را که بر روی آن ساخته شده بود را وظیفه خود میدانند. به طور کلی باید گفت اساس مذهب مورد نظر محمدبن عبدالوهاب و محور اصلی آن کافر شمردن همهی مسلمانان است، یعنی موضوعی که اساس اندیشه ی تکفیریها را تشکیل میدهد و موجب پیوند نزدیک آنها با محمدبن عبدالوهاب میشود، چرا که آنها نیز معتقد به کافر بودن سایر مسلمانها دارند.
دانش تکمیلی (2) (صفحهٔ 26 کتاب درسی)
آیا تبرک جستن به قبور یا بارگاه اولیای الهی شرک به حساب میآید؟
«تبرک» به معنی مبارک شدن و برکت پیدا کردن است. تبرک، منشأ و ریشه قرآنی دارد. زمانی که حضرت یعقوب از فراق یوسف نابینا شد، به تصریح قرآن کریم، آن حضرت ، لباس یوسف را بر چشم خود نهاد و بینایی خود را باز یافت. تبرک و استشفا به پیراهن یوسف (ع)، نمونهای از تبرّک به چیزی است که به شکلی، منسوب به اولیای الهی است. نقل این داستان توسط قرآن و عدم رد آن، نشان دهنده تأیید آن میباشد.
در دوران حیات نبی مکرم اسلام نیز چنین چیزی اتفاق افتاده است. بر اساس روایات معتبر نزد شیعه و سنی، اصحاب پیامبر اکرم (ص) هنگام وضو گرفتن ایشان، هجوم میآوردند تا هر کسی قطرهای از آب وضوی آن حضرت را به عنوان تبرّک، بر گیرد. در کل سیره اصحاب، تبرّک جستن به ظرف غذای پیامبر، چاههایی که آن حضرت از آنها آب نوشیده بود و... {چه در زمان حیات او و چه بعد از رحلت وی} بوده است.
اگر تبرّک جستن به قطرات آب و یا ظرف غذای پیامبر، شرک و حرام بود، وظیفه آن حضرت، نهی و بازداشتن اصحاب از این عمل بود.
اگر بخواهیم از نظر عقلی به موضوع «تبرک» نگاه کنیم باید بگوییم؛ یک اصل و قاعده عقلانی وجود دارد و آن این که «هر کس شخصی را دوست داشته باشد آثار متعلق به وی را هم دوست دارد».
کسی که پدر عزیز خود را از دست داده و به او عشق میورزیده، پس از مرگش آثار به جای مانده از او مانند سجاده نماز، تسبیح، لباس و غیره را دوست دارد و از آنها نگهداری و مراقبت میکند. سرّ این دوست داشتن و ابراز علاقه را بایستی در «انتساب» آن شیء به صاحبش دانست. در مثال بالا لباس و سجاده و تسبیح پدر به خاطر انتسایش به پدر است که ارزشمند و دوست داشتنی است وگرنه لباسها و وسایل زیادی در اطراف ما هست که به آنها علاقهای نشان نمیدهیم. به بیان دیگر نسبت داشتن اثری به محبوب و معشوق باعث سرایت محبوبیت و مطلوبیت به آن شیء میکند و آن اثر باقی مانده از محبوب را نزد ما ارزشمند و دوست داشتنی میسازد.
بنابراین آنچه در درجه اول برای ما مطلوب و خوشایند است، خود محبوب و معشوق است؛ و در درجه دوم آثار و اشیاء منسوب به او نیز برای ما مطلوبیت مییابد و این به خاطر عشق ما به خود محبوب است، این اصل عقلی و قاعده کلی در مورد آثار به جای مانده و منسوب به پیامبران و اولیای الهی نیز جاری میگردد.
کسی که به برترین آفریدهها و اشرف مخلوقات حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش عشق میورزد؛ در واقع آثار به جای مانده و منسوب به آنها را هم دوست دارد.
کسی که دست در شبکههای ضریح مطهر پیامبر میاندازد و آن را میبرید و میبوسد و به آن تبرّک میجوید؛ در واقع به خود پیامبر عشق میورزد و او را سرچشمه برکت و خیر میداند نه این که یک تکه آهن را تقدیس و احترام کند؛ این آهن به جهت انتسابش به پیامبر مقدّس و مبارک است؛ چنان که جلد قرآن به خاطر انتسابش به قرآن مورد احترام و بوسیدن است، نه این که خود به خود تقدس و احترامی داشته باشد.
در واقع احترام و محبت به آنها بدان جهت نیست که برای آنان در مقابل خدا، مقام و ارزشی مستقل قائل باشیم؛ بلکه آنان مستقل از خدا هیچ ندارند و همه عظمت آنان و عشق و محبت ما به ایشان، ناشی از آن است که آنان در اوج قرب و نزدیکی به خداوند قرار دارند و مورد عنایت خاص پروردگار هستند. بنابراین، بوسیدن ضریح امامان و اولیای الهی، برخاسته از عشق و محبت نسبت به آنان است؛ همان گونه که عاشق، هر چیزی را که منتسب به معشوق است، میبوید و میبوسد و به سینه میچسباند. برای زائر امام معصوم، سنگ و چوب، ارزشی ندارد و میداند که اینها هیچ مشکلی را نمیتوانند از انسان برطرف کنند. بر اساس داوری وهابیت که حرف بوسیدن و تبرک جستن به آثار اولیای الهی را شرک و حرام میدانند، پیامبر و اصحابشان و نیز حضرت یعقوب و همه انسانها حتی خود وهابیان که فرزندان خود را میبوسند، مرتکب شرک و حرام شدهاند.
اندیشه و تحقیق (صفحهٔ 26 کتاب درسی)
باور به توحید در خالقیّت، مالکیّت، ولایت و ربوبیّت چه تأثیری در زندگی ما میگذارد؟
باور به این مراتب توحید موجب میشود انسان، در آفرینش جهان کسی را برای خداوند شریک قرار ندهد و مالکیت آسمانها و زمین را فقط از آن خدا بداند و حق تغییر، تصرف و تدبر جهان را تنها شایسته خداوند بداند.