املای درس 7: مهمان شهر ما
دبستان
چهارم
فارسی
سیستان و بلوچستان
بزمان
شهید باهنر
آذر
1403
معلم موافق رایگان بودن است.
همه جا سخن از آمدن ایشان و حضور گرم مردم و آماده شدن برای استقبال بود. تمام کوچه و خیابان های شهر پاکیزه و آب و جارو شده بودند. همه جا و همه چیز و همه کس به انتظار رسیدن این مهمان و تماشای رخسار ایشان بود. سرود های نشاط انگیز از صدا و سیما شنیده میشد. آب زنید راه را حین که نگار میرسد. مژده دهید باغ را بوی نهار میرسد. بالاخره آن روز رسید شب قبل آن قدر هیجان زده بودم که نمیدانم چطور خوابیدم فقط به انبوه جمعیت فکر میکردم. خوشحال و با نشاط به حیاط رفتم. نسیم خنک و مالی بامدادی دستی به صورتم کشید خنکی هوای صبح را با تمام وجود حس کردم. آنچنان گرم غوغای گنجشکان شده بودم که متوجه نشدم چقدر از زمان گذشت تا اینکه صدای گرم و دوست داشتنی مادرم مرا به خود آورد. شور و نشاط و همهمه گنجشک ها را رها کردم و مشتاق و پرتوان به سوی مدرسه پر کشیدم. بچه ها بی صبرانه ساعت ورود را میپرسیدند و مرتب به مسئولان مدرسه میگفتند پس کی محل دیدار و سخنرانی حرکت میکنیم. ناگهان همهی سر و صداها خاموش شد و امواج اقیانوس کردم آرام گرفت. مثل این بود که خورشید این جمعیت طلوع کرده است. همه مانند گلهای آفتاب گردان به طرف او برگشتند.باز نشر محتواها در فضای مجازی، ممنوع است.
پیش نمایش صفحه اول فایل
تعداد صفحات فایل : 1
باز نشر محتواها در فضای مجازی، ممنوع است.