من در خود جاگیر شده ام.من از دست خودم پیر شده ام. از کی من اینگونه زمین گیر شده ام؟ من در آرزوی چیستم ؟قلبم ویران است.مغزم فرسوده است.جانم شیفته و شیداست. خودم را به قلبم سنجاق کرده ام .دلم در آرزوی عشق است. ذهنم (آرزوی) عشق است. ویران تر از همیشه ام.من( حاوی) با ریشه ام . در فکر و در اندیشه ام. با زندگی من عجینم. من شاعر لحظه ی عشقم.من به غروب خودم داخل شده ام .بی طلوعم . در زوال خویش ساکنم.از( فعال) خویش دور افتاده ام.من از ترس های اساسی روان انسان سخن میگویم .ترس از مرگ در انسان نمودن سنگینی دارد .و یا به طور کلی ترس از زوال و نیستی.جهان به شکل شعر نیست.جهان سنگینی (کشفی )دارد .چون جهان عدم نیست .تحمل وجود سخت است.من اما تحمل میکنم.من در خورشید خانه دارم.من به مهتاب پیوسته ام.در ابرها بی (مطلق) شده ام. در حیات و جهان .در اتمسفر تنهایی. در قلب شنیدن عشق .در هوای ناب.تیره بختی هایم به تداوم و استحکام رسیده است. و کمی توقف.ماندن در (ناروا). پنجره های عشق و موسیقی.باران( باطله) . دریای خاطرات.
جملههای داخل پرانتز غلط هستند آنها را اصلاح کنید.
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.