درسنامه آموزشی فارسی (1) کلاس دهم با پاسخ درس 18: عظمت نگاه
ناتانائیل آنگاه که کتابم را خواندی، دلم میخواهد که این کتاب، شوق پرواز را در تو برانگیزد. کاش کتابم به تو بیاموزد که بیشتر از این کتاب، به خود بپردازی.
ناتانائیل، هر آفریدهای نشانۀ خداوند است؛ امّا هیچ آفریدهای نشان دهندۀ او نیست.1 همین که آفریدهای نگاهمان را به خویش معطوف کند، ما را از راه آفریدگار باز میگرداند.
خدا در همه جا هست؛ در هرجا که به تصّور درآید، و «نایافتنی» است، و تو ناتانائیل، به کسی مانند خواهی بود که برای هدایت خویش در پی نوری میرود که خود به دست دارد. هر جا بروی، جز خدا نخواهی دید. ناتانائیل، همچنان که میگذری، به همه چیز نگاه کن، و در هیچ جا درنگ مکن. به خود بگو که تنها خداست که گذرا نیست. ای کاش «عظمت» در نگاه تو باشد، و نه در آن چیزی که بدان نگاه میکنی.
قلمرو زبانی: ناتانائیل: یک مخاطب خاص و شخصیت خیالی / کاش: شبهجمله / ناتانائیل: نقش منادا / معطوف: متوجه، متمایل / درنگ: مکث
قلمرو ادبی: به خود بپردازی: کنایه از توجهکردن و رفتار و کردار را محاسبه کردن / هر آفریدهای نشانۀ ... نشاندهندۀ او نیست و خدا در همهجا ... نایافتنی است: تلمیح به آیۀ «لا تُدرِکُهُ الاَبصار وَ هُوَ یُدرُکُ الاَبصار» / به کسی مانند خواهی بود: تشبیه / همه و هیچ: تضاد / هر جا بروی جز خدا نخواهی دید: تلمیح به آیۀ «فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ» / هر آفریدهای نشانۀ ... نشاندهندۀ او نیست: تناقض.
قلمرو فکری: 1همۀ آفریدهها، نشانی از آفرینندۀ خود را دارند؛ اما هیچ پدیدهای به تنهایی نمیتواند آفرینندۀ خود را آشکارا نشان دهد.
ناتانائیل، من به تو شور و شوقی خواهم آموخت. اعمال ما وابسته به ماست؛ همچنان که روشنایی فسفر به فسفر. راست است که ما را می سوزاند، امّا برایمان شکوه و درخشش به ارمغان میآورد، و اگر جان ما ارزشی داشته باشد، برای این است که سختتر از برخی جانهای دیگر سوخته است.
قلمرو زبانی: فسفر: عنصر شیمیایی با رنگ زرد روشن که در مجاورت هوا مشتعل میگردد / ارمغان: هدیه، رهاورد.
قلمرو ادبی: اعمال ما به ما مانند روشنایی فسفر به فسفر است: تشبیه / سوختن: کنایه از رنج و عذاب کشیدن / روشنایی و فسفر: مراعات نظیر.
قلمرو فکری: ما مسئول کارهایی هستیم که انجام میدهیم؛ همانگونه که روشنایی فسفر از خودش است. درست است بسیاری از کارها به ما آسیب میرساند؛ اما باعث بزرگی و ارجمندی ما میشود. جان انسان به دلیل همراه بودن با سختیها، به ارزشمندی رسیده است.
نیکوترین اندرز من، این است: «تا آنجا که ممکن است بار بشر را به دوش گرفتن».1
آه! چه میشد اگر میتوانستم به چشمانم بینشی تازه ببخشم و کاری کنم که هرچه بیشتر به آسمان نیلگونی مانند شوند که بدان مینگرند؛ آسمانی که پس از بارش باران، صاف و روشن است.
ناتانائیل، با تو از انتظار سخن خواهم گفت. من دشت را به هنگام تابستان دیدهام که انتظار میکشید؛ انتظار اندکی باران. گرد و غبار جادهها زیاده سبک شده بود و به کمترین نسیمی به هوا برمیخاست. زمین از خشکی ترک بر میداشت؛ گویی میخواست پذیرای آبی بیشتر شود.
آسمان را دیدهام که در انتظار سپیده دم میلرزید. ستارهها یک یک رنگ، میباختند. چمنزارها غرق در شبنم بودند.
قلمرو زبانی: اندرز: پند، نصیح بینش: دیدگاه / جمله / آه: شبهت / نیلگون: به رنگ آبی / برمیخاست: بلند میشد.
قلمرو ادبی: بار کسی را به دوش گرفتن: کنایه از کمک به دیگران / بار: استعاره از دشواریها و سختیها / چشمان مانند آسمان: تشبیه / انتظارکشیدن دشت و آبخواستن بیشتر زمین و انتظار کشیدن آسمان و رنگ باختن ستارهها: تشخیص و استعاره / باران و خشکی، زمین و هوا: تضاد / دشت و آب و نسیم: تناسب / ترک خوردن زمین برای خواستن آب بیشتر: حُسن تعلیل / لرزیدن: کنایه از ترسیدن / رنگ باختن: کنایه از ضعیف شدن و رو به نابودی رفتن /غرق در چیزی شدن: کنایه از تحت تاثیر شدید چیزی قرار گرفتن / چمنزارها غرق در شبنم میشدند: اغراق.
قلمرو فکری: 1بهترین نصیحت من این است که تا میتوانی به مردم خدمت کن و در سختیها به آنها کمک کن.
ناتانائیل، کاش هیچ انتظاری در وجودت حتی رنگ هوس به خود نگیرد، بلکه تنها آمادگی برای پذیرش باشد. منتظر هر آنچه به سویت میآید، باش و جز آنچه به سویت میآید، آرزو مکن.
بدان که در لحظه لحظۀ روز میتوانی خدا را به تمامی در تملّک خویش داشته باشی. کاش آرزویت از سر عشق باشد و تصاحبت عاشقانه؛ زیرا آرزویی ناکارآمد به چه کار میآید؟1
قلمرو زبانی: به تمامی: کامل، تماماً / تملّک: مالک شدن، دارا شدن / تصاحب: صاحب و مالک چیزی شدن / جملۀ آخر: پرسش انکاری.
قلمرو ادبی: رنگ چیزی را گرفتن: کنایه از اثرپذیرفتن از چیزی / در تملّک داشتن خدا: کنایه از با خدا بودن / بدان که در لحظه لحظۀ روز میتوانی خدا را به تمامی در تملّک خویش داشته باشی: تلمیح به آیۀ «نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبل الوَرید».
قلمرو فکری: 1ای کاش، آرزویت عشق راستین باشد و عاشقانه آن را به دست بیاوری؛ زیرا آرزوی بیفایده و بدون کارایی، بیارزش است.
ناتانائیل، تنها خداست که نمیتوان در انتظارش بود. در انتظار خدا بودن، یعنی درنیافتن اینکه او را هم اکنون در وجود خود داری. تمایزی میان خدا و خوشبختی قائل مشو و همۀ خوشبختی خود را در همین دم، قرار ده.
به شامگاه، چنان بنگر که گویی روز بایستی در آن فرو میرد و به بامداد پگاه چنان که گویی همه چیز در آن زاده میشود.1 نگرش تو باید در هر لحظه نو شود. خردمند کسی است که از هر چیزی به شگفت درآید. سرچشمۀ همۀ دردسرهای تو، ای ناتانائیل، گوناگونی چیزهایی است که داری؛ حتّی نمیدانی که از آن میان کدامین را دوستتر داری و این را در نمییابی که یگانه دارایی آدمی، زندگی است.
قلمرو زبانی: تمایز: فرق گذاشتن، جدا کردن / بامداد: صبح ، سپیدهدم / پگاه: صبح زود.
قلمرو ادبی: شامگاه و بامداد، فرومیرود و زاده شود: تضاد / سرچشمۀ دردسر: اضافۀ استعاری / زندگی مانند دارایی: تشبیه.
قلمرو فکری: 1به شب چنان نگاه کن که گویی روز و روشنایی را خاموش میکند و به صبح زود چنان بنگر که انگار همه چیز در آن پدید میآید.
برای من «خواندن» اینکه شنهای ساحل نرم است، بس نیست؛ میخواهم که پاهای برهنهام آن را حس کنند؛ به چشم من هر شناختی که مبتنی بر احساس نباشد، بیهوده است.
هرگز هیچ زیبایی لطیفی را در این جهان ندیدهام که بیدرنگ نخواسته باشم، تمامی مهرم را نثارش کنم. ای زیبای عاشقانۀ زمین، شکوفایی گسترۀ تو دل انگیز است!1
قلمرو زبانی: آن: منظور شنهای ساحل است / مبتنی: ساخته شده، بنا شده، وابسته به چیزی / نثار: پیشکش کردن، افشاندن / گستره: میدان.
قلمرو ادبی: شن و ساحل: تناسب / چشم: مجاز از عقیده، نظر، نگاه / زیبایی لطیف: حسآمیزی / مهرم را نثارش کنم: کنایه از عاشق شدن.
قلمرو فکری: 1در این جهان هر چیزی را که دیدهام، سریع آرزو کردم که با همۀ وجود، آن را دوست بدارم و به آن عشق بورزم.
مائدههای زمینی و مائدههای تازه، آندره ژید
قلمرو زبانی (صفحهٔ 142 کتاب درسی)
1- کدام واژهها، در متن درس، برای شما جدید و غیرتکراری است؛ معنای هر یک را بنویسید.
- ناتانائیل: یک شخصیت خیالی برای نویسنده است.
- تملک: در اختیار داشتن
- تصاحب: مالکیت
- ناکارآمد: بیفایده
- بامداد پگاه: صبحگاه
- گُستَره: عرصه و میدان
در زبان فارسی، نشانههایی هست که با آنها کسی یا چیزی را صدا میزنیم؛ مانند «آی، ای، یا، ا»؛ به این واژهها «نشانۀ ندا» میگوییم. اسمی که همراه آنها میآید، «منادا» نام دارد؛ مانند: «ای خدا!»
گاهی منادا بدون نشانه به کار میرود؛ در این گونه موارد، به آهنگ خواندن جمله باید توجّه کنیم؛ نمونه: «ناتانائیل، هر آفریدهای نشانۀ خداوند است.»
گاه نیز نشانۀ ندا میآید امّا منادا محذوف است؛ نمونه:
ای عقلِ مرا کفایت از تو
جُستن ز من و هدایت از تو
نظامی
2- یک بند بنویسید و در آن، سه نشانۀ ندا به کار ببرید.
پروردگارا به درگاه تو پناه میآورم و تو نیز پناهم بخش. خدایا آن چنان کن که قدر نعمت بدانیم و شکر نعمت به جای آوریم.
ای خالق هستی مگذار دامان وجودم به پلیدیهای گناه آلوده شود.
3- در جملۀ زیر نقش دستوری واژههای مشخص شده را بنویسید.
«ناتانائیل، من به تو شور و شوقی خواهم آموخت».
ناتانائیل: منادا
شور: متمم
شوق: مفعول
قلمرو ادبی (صفحهٔ 142 کتاب درسی)
1- عبارت زیر را از نظر آرایههای ادبی بررسی کنید.
آسمان را دیدهام که در انتظار سپیدهدم میلرزید. ستارهها یک یک، رنگ میباختند. چمنزارها غرق در شبنم بودند.
- مراعات نظیر (آسمان و ستاره - چمنزار و شبنم)
- تشخیص (انتظار کشیدن آسمان و لرزیدن)
- کنایه (رنگ باختن کنایه از ناپدید شدن)
- اغراق (چمنزارها غرق در شبنم بودند)
2- در بند چهارم از متن درس، یک «کنایه» بیابید و مفهوم آن را بنویسید.
سوختن: کنایه از رنج کشیدن
قلمرو فکری (صفحهٔ 143 کتاب درسی)
1- نیکوترین اندرز نویسنده چیست؟ دربارۀ آن توضیح دهید.
بار بشر را به دوش گرفتن، تأکید نویسنده بر تعّهد و مسئولیت پذیری انسانها نسبت به یکدیگر است.
2- نویسنده دربارۀ «انتظار» چه دید گاهی دارد؟
انتظار باید پاک، عاشقانه، بدون چشم داشت و همراه با اشتیاق باشد.
3- هر یک از موارد زیر، با کدام بخش از متن درس، تناسب معنایی دارد؟
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سعدی
هرگز زیبایی لطیفی را در این جهان ندیده ام که بیدرنگ نخواسته باشم تمامی مهرم را نثارش کنم.
بسوز ای دل که تا خامی، نیاید بوی دل از تو
کجا دیدی که بی آتش، کسی را بوی عود آمد
مولوی
اعمال ما وابسته به ماست. درست است که ما را میسوزانند اما برایمان شکوه و درخشش به ارمغان میآورد و اگر جان ما ارزشی داشته باشد، برای این است که سخت تر از برخی جانهای دیگر سوخته است.
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
فروغی بسطامی
خدا در همه جا هست، در هر جا که به تصور درآید و نایافتنی است.
4- کدام عبارت درس، با مفهوم آیۀ شریفۀ «لا تُدرکهُ الابصار و هُوَ یُدرِکُ الابصار» (انعام، آیه 103) ارتباط معنایی دارد؟
هر آفریدهای نشانۀ خداوند است اما هیچ آفریدهای نشان دهندۀ او نیست. (معنی آیه: دیدهها او را در نمییابند ولی او دیدهها را درک میکند.)
5- جملۀ «ای کاش عظمت در نگاه تو باشد.» را با سرودۀ زیر از سهراب سپهری مقایسه کنید.
«چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.»
هر دو عبارت، انسان را به نگاهی دقیق و زیبایی شناسانه و درک درست از جهان هستی، دعوت میکنند.
6- در متن زیر، نویسنده بر چه چیزی تأکید دارد؟
برای من «خواندن» اینکه شن ساحلها نرم است، بس نیست؛ میخواهم پاهای برهنهام این نرمی را حس کنند؛ به چشم من، هر شناختی که مبتنی بر احساس نباشد، بیهوده است.
تجربۀ عینی و حسی از پدیدههای جهان نه فقط تئوری و خواندن آن چیز.
درک و دریافت (صفحهٔ 148 کتاب درسی)
1- کدام شخصیّت داستان، بیشتر مورد توجّه شما قرار گرفت؟ چرا؟
راهب؛ زیرا در کمال خونسردی و متانت به صورت عملی به پرسشهای تزار پاسخ داد و او را قانع کرد.
2- پاسخ شما به پرسش سوم تزار چیست؟
مهمترین کار بشر، نیکی کردن به مردم و سود رساندن به انسانهاست.