Loading [Contrib]/a11y/accessibility-menu.js

گاما رو نصب کن!

اعلان ها
اعلان جدیدی وجود ندارد!
کاربر جدید

جستجو

میتونی لایو بذاری!
درحال دریافت اطلاعات ...

درسنامه آموزشی فارسی و نگارش (3) کلاس دوازدهم هنرستان با پاسخ درس 1: شُکرِ نعمت

آخرین ویرایش: 17:10   1400/04/7 33834 گزارش خطا

منّت خدای را، عَزَّوَجَلّ، که طاعتش موجبِ قربت است و به شکر اندرش مزیدِ نعمت. هر نَفَسی که فرو می‌رود، مُمِدِّ حیات است و چون بر می‌آید، مُفرِّحِ ذات. پس در هر نَفَسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

از دست و زبانِ که بر آید

کز عهدهٔ شکرش به درآید؟

هر نفسی که فرو می‌رود، یار زندگی است (زندگی را ممکن می‌سازد) و چون بر می‌آید شادی بخش و مایهٔ آرامش است؛ پس در هر نفسی که می‌کشیم دو نعمت هست و بر هر نعمتی که به ما رسیده، شکری واجب است.
«اِعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ».

بنده همان به که ز تقصیرِ خویش

عذر به درگاهِ خدای آورد

ورنه، سزاوارِ خداوندی‌اش

کس نتواند که به جای آورد

همان بهتر که بنده از گناه خویش به درگاه الهی روی آورد و از خداوند طلب بخشایش کند. وگرنه کسی نمی‌تواند بندگی و طاعتِ سزاوارِ پروردگاریِ او را به جای آورد.
بارانِ رحمتِ بی‌حسابش همه را رسیده و خوانِ نعمتِ بی‌دریغش همه جا کشیده. پردهٔ ناموسِ بندگان به گناهِ فاحش ندرد و وظیفهٔ روزی به خطایِ مُنکَر نبُرد.

فرّاشِ بادِ صبا را گفته تا فرشِ زمرّدین بگسترد و دایهٔ ابرِ بهاری را فرموده تا بناتِ نبات در مهدِ زمین بپرورد. درختان را به خِلعتِ نوروزی قبای سبزِ ورق در برگرفته و اطفالِ شاخ را به قدومِ موسمِ ربیعْ کلاهِ شکوفه بر سر نهاده. عُصارهٔ تاکی به قدرتِ او شهدِ فایق شده و تخمِ خرمایی به تربیتش نخلِ باسق گشته.

ابر و باد و مَه و خورشید و فلک درکارند

تا تو نانی به کف آریَ و به غفلت نخوری

همه از بهرِ تو سرگشته و فرمانبُردار

شرطِ انصاف نباشد که تو فرمان نبری

پروردگار، همهٔ اجزای عالم را به کار گرفته است تا انسان به رزق و روزی خود برسد و بی‌خبر از روزی دهندهٔ خود به سر نبرد. پروردگار، همهٔ این اجزای عالم را مسخّر و فرمان‌بردار انسان ساخته، پس شرط عدل و انصاف نیست که آدمی این نکته را فراموش کند و فرمان‌بردار حق نباشد.
در خبر است از سَرورِ کاینات و مَفخرِ موجودات و رحمتِ عالمیان و صَفوَتِ آدمیان و تَتمّهٔ دَورِ زمان، محمّد مصطفی، صَلَّی اللهُ عَلَیهُ و آلِه وَ سَلَّم،

شفیعٌ مُطاعٌ نَبِیٌّ کریم

قَیمٌ جَسیمٌ نَسسیمٌ وَسیم

او شفاعت‌کننده، فرمانروا، پیام‌آور، بخشنده، صاحب جمال، خوش اندام، خوش بو و دارای نشان پیامبری است.

بَلَغ الْعُلیٰ بِکَمالِه، کَشَفَ الدُّجیٰ بِجَمالِهِ

حَسُنَتْ جَمیعُ خِصالِهِ، صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ

به واسطهٔ کمال خود به مرتبهٔ بلند رسید و با جمال نورانی خود، تاریکی‌ها را برطرف کرد. همهٔ خوی‌ها و صفات او زیباست؛ بر او و خاندانش درود بفرستید.
آرایه: صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ: تلمیح دارد به آیهٔ ۱۵۵ سورهٔ احزاب.

چه غم دیوارِ امّت را که دارد چون تو پشتیبان؟

چه باک از موجِ بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟

مردم چون دیواری هستند که پشتیبانی چون تو دارند پس نگران ریزش و سرنگونی نیستند. ملّتی که رهبر و ناخدایی چون تو دارد، ترسی از تلاطم و اتفاقات ناموافق نخواهد داشت.
آرایه: دیوار امّت: اضافهٔ استعاری - اضافهٔ تشبیهی. / این بیت تلمیح دارد به داستان حضرت نوح (ع) / موج بحر: استعاره از تلاطم و اتفاقات ناموافق

هرگَه که یکی از بندگان گنهکارِ پریشان روزگار، دستِ انابت به امیدِ اجابت به درگاه حق جَلَّ وَعَلا بردارد، ایزدْ تَعالیٰ در او نظر نکند بازش بخواند؛ باز اعراض فرماید. بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند. حق، سُبْحٰانَهُ و تَعٰالیٰ فرماید: یٰا مَلائِکَتی‌ٰ قَد آستَحْیَیْتُ مِن عَبْدیٰ و لَیسَ لَهُ غَیریٰ فَقَدْ غَفَرْتُ لَهُ. دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاریِ دعا و زاریِ بنده همی شرم دارم.

کَرَم بین و لطف خداوندگار

گنه بنده کرده‌ست و او شرمسار

بزرگواری و لطف خدا را ببین که بندگان گناه می‌کنند. و او شرمنده می‌شود.

عاکفانِ کعبهٔ جلالش به تقصیرِ عبادت معترف که: ما عَبَدْناکَ حقَّ عِبادَتِکَ، و واصفان حِلیهٔ جمالش به تحیّر منسوب که: ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ.

گر کسی وصفِ او ز من پرسد

بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟

اگر کسی وصف خداوند را از من خواستار باشد، باید بگویم: من عاشق هستم و عاشق از خود خبر ندارد، نمی‌تواند از معشوق بی‌نشان باز گوید.

عاشقان کُشتگانِ معشوق‌اند

برنیاید ز کُشتگان آواز

عاشقان کشتگان معشوق‌ هستند (در حق فنا هستند). پس از کشته آوازی بر نمی‌آید تا وصف خدا گوید.
یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحرِ مکاشفت مستغرق شده؛ آن‌ گه که از این معاملت باز آمد، یکی از یاران به طریقِ انبساط گفت: «از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟»

گفت: «به خاطر داشتم که چون به درختِ گل رسم، دامنی پُر کنم هدیهٔ اصحاب را. چون برسیدم، بوی گُلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!»

ای مرغِ سحر! عشق ز پروانه بیاموزاند

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

کان را که خبر شد خبری باز نیامد.

این مدّعیان در طلبش بی‌خبران‌اند

کان را که خبر شد، خبری باز نیامد

گلستان، سعدی

این‌هایی که ادعا می‌کنند خدا را شناخته‌اند از او آگاهی ندارند، زیرا آنکه خدا را شناخت، از او خبری به دیگران نرسید.

کارگاه درس پژوهی (صفحهٔ 13 کتاب درسی)

 

۱- جدول زیر را به کمک متن درس کامل کنید.

معنا واژهٔ معادل
دارای نشان پیامبری وسیم
شادی‌بخش مفرّح
به خدای تعالی بازگشتن انابت
قطع کردن مقرّری بریدن وظیفه

2- از متن درس برای هر یک از حروف زیر، سه واژهٔ مهمّ املایی بیابید و بنویسید.

ح (حلیه - تحیّر - تحفه)
ق (فایق - باسق - مستغرق)
ع (عاکفان - عُصاره - مدّعیان)

3- در عبارت زیر نقش دستوری ضمایر متصل را مشخص کنید.
بوی گُلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.

به عبارت‌های زیر توجّه کنید:

الف) همنشین نیک بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد.
ب) آرزو گفت: «از نمایشگاه کتاب چه خبر؟»

در عبارت «الف»، فعل جملهٔ دوم ذکر نشده است امّا خواننده یا شنونده از فعل جملهٔ اوّل می‌تواند به فعل جملهٔ دوم، یعنی «است» پی ببرد. در این جمله، حذف فعل به «قرینهٔ لفظی» صورت گرفته است.
در عبارت «ب»، جای فعل «داری» در جملهٔ دوم خالی است امّا هیچ نشانه‌ای در ظاهر جمله، شنونده را به وجود «فعل» راهنمایی نمی‌کند، تنها از مفهوم عبارت می‌توان دریافت که فعل «دارای» از جملهٔ دوم حذف شده است؛ در این جمله، حذف به «قرینهٔ معنوی» صورت گرفته است.

هر یک از اجزای کلام در صورت وجود قرینه می‌تواند حذف شود. اگر حذف به دلیل تکرار و برای پرهیز از تکرار صورت گیرد، آن را «حذف به قرینهٔ لفظی» گویند امّا اگر خواننده یا شنونده از مفهوم سخن به بخش حذف شده پی ببرد، «حذف به قرینهٔ معنوی» است.

4- در متن درس، نمونه‌ای برای کاربرد هریک از انواع حذف بیابید.
حذف به قرینهٔ لفظی ==> منّت خدای را، عَزَّ و جلَّ که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت [است].
حذف به قرینهٔ لفظی ==> هر نفسی که فرو می‌رود مُمدّ حیات است و چون بر می‌آید مفرّح ذات [است].
حذف به قرینهٔ معنوی ==> بارانِ رحمتِ بی حسابش همه را رسیده [است] و خوانِ نعمت بی دریغش همه جا کشیده [است].
حذف به قرینهٔ معنوی ==> عاکفان کعبهٔ جلالش به تقصیر عبادت متعرف [هستند] و واصفان حلیهٔ جمالش به تحیّر منسوب [هستند].

5- واژه‌های مشخص شده، نماد چه مفاهیمی هستند؟

ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

مرغ سحر: نماد عاشقان دروغین  پروانه: نماد عاشقان واقعی

6- با توجّه به عبارت‌های زیر به پرسش‌ها پاسخ دهید.
- بارانِ رحمتِ بی‌حسابش همه را رسیده و خوانِ نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده.
- فرّاشِ بادِ صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایهٔ ابر بهاری را فرموده تا بناتِ نبات در مهدِ زمین بپرورد.

الف) آرایه‌های مشترک دو عبارت را بنویسید.
اضافهٔ تشبیهی (باران رحمت، خوان نعمت - فراش باد صبا، دایهٔ ابر بهار، مهد زمین)
- سجع (رسیده و کشیده - بگسترد و بپرورد)

ب) قسمت مشخّص شده بیانگر کدام آرایهٔ ادبی است؟ استعاره: فرش زمرّدین استعاره از سبزه‌ها (چمن)

7- معنی و مفهوم عبارت‌های زیر را به نثر روان بنویسید.

- عاکفان کعبهٔ جلالش به تقصیر عبادت متعرف که: ما عَبَدناکَ حقَّ عِبادَتِکَ.
عبادت‌کنندگان درگاه پرشکوهش به کوتاهی در عبادت اقرار دارند که: خدایا آن گونه که شایستهٔ عبادت توست، ما تو را عبادت و ستایش نکردیم.

- یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحرِ مکاشفت مستغرق شده.
یکی از عارفان در تفکّر و توجّه به خدا فرورفته و دریای شناخت خداوند غوطه‌ور شده بود.

8- مفهوم کلّی مصراع‌های مشخّص شده را بنویسید.

ابر و باد و مَه و خورشید و فلک درکارند

تا تو نانی به کف آریَ و به غفلت نخوری

مفهوم: قدر دان نعمت‌های خداوند بودن

چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان

چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟

مفهوم: حمایت پیامبر سبب آسودگی مردم است.

گر کسی وصفِ او ز من پرسد

بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟

مفهوم: عاجز بودن عاشق از شناخت و توصیف خدا

شعر خوانی: در مکتب حقایق

ای بی‌خبر، بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر، بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی

خواب و خورت ز مرتبهٔ خویش دور کرد

آن گه رسی به خویش که بی‌خواب و خور شوی

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر

کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود

در دل مدار هیچ که زیر و بر شوی

گر در سرت هوای وصال است، حافظا

باید که خاکِ درگه اهل هنر شوی

درک و دریافت (صفحهٔ 17 کتاب درسی)

 

1- برای خوانش این شعر، چه نوع آهنگ و لحنی را بر می‌گزینید؟ دلیل خود را بنویسید.
غالب این شعر غزل و محتوای آن عارفانه است. وزن این شعر با توجه به محتوا نسبتاً سنگین و آرام است. به همین دلیل باید با لحن آرام و کششی خوانده شود. انتخاب واژه‌ها و موسیقی درونی کلمات این آرامی و سنگینی را دو چندان کرده است.

2- مفهوم مشترک هر یک از گروه بیت‌های زیر را بیان کنید.
الف) بیت‌های سوم و پنجم (عشق سبب رسیدن به مقام والا و با ارزش شدن می‌گردد.)
ب) بیت‌های ششم و نهم (رسیدن به مرحلهٔ فنا و درنتیجهٔ آن جاودانگی)