و تو آهسته آهسته بلند میشوی، راه میافتی، میروی. و در این راه رفتن، دست و بالت بارها زخمی میشود، امّا آبدیده میشوی و میآموزی که از جادههای ناشناس نهراسی، از مقصد بیانتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی. تنها بروی و بروی و بروی🌱ᥫ᭡ جایی که درس میخونی، کار میکنی یا توی نوت گوشیت یه جا این تیکه از کتاب مت هیگ رو بنویس : وقتی انگیزه ای برای ادامه این زندگی نداشتی، به نسخههای دیگه ای از خودت در آینده فکر کن و به اونها فرصت زیستن بده...