درسنامه آموزشی هدیههای آسمانی پنجم با پاسخ درس 8: دو نامه
-
هدیههای آسمانی
- درس 1: دسته گلی از آسمان
- درس 2: تنها او
- درس 3: حضرت مریم، بانوی بهشتی
- درس 4: از نوزاد بپرسید!
- درس 5: گل صد برگ
- درس 6: مال مردم
- درس 7: رنگین کمان جمعه
- درس 8: دو نامه
- درس 9: یک جهان جشن!
- درس 10: در ساحل دجله
- درس 11: سرو سربلند سامرا
- درس 12: خورشید پشت ابر
- درس 13: کوچکهای بزرگ!
- درس 14: بزرگ مرد تاریخ
- درس 15: بهمن همیشه بهار
- درس 16: روزنامههای دیواری
- درس 17: اینها و آنها
امین با دقّت به حرفهای آقا معلّم گوش میداد. فرهاد از انتهای کلاس با خشم به او زل زده بود و زیر لب غُرغُر میکرد: «حالا دوچرخهی مرا میاندازی! حسابت را میرسم!»
درس تمام شد. فرهاد برگهای از دفترش کند و روی آن نوشت: «فکر نمیکردم این قدر حسود باشی و چشم دیدن دوچرخهام را نداشته باشی... .»
رضا که کنار فرهاد نشسته بود تا چشمش به برگه افتاد با تعجّب گفت: «منظورت چه کسی است؟ همین امین؟!»
فرهاد گفت: «هنوز او را نشناختهای. به قیافهاش نگاه نکن، خیلی حسود است. امروز صبح که میخواست دوچرخهاش را کنار دیوار بگذارد، دوچرخهی مرا پرت کرد روی زمین!»
همین که زنگ تفریح را زدند، فرهاد برگه را جلوی امین انداخت و گفت: «حالا خوب است دوچرخهات مال خودت نیست! مال پسر عمویت است. خودش دوچرخهی نو خریده و این را بخشیده به تو!»
فرهاد با اخم به سوی درِ کلاس رفت؛ بعد سرش را برگرداند و گفت: «حالا نوبت دوچرخهات است!»
امین سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. بچّهها یکی یکی از کلاس بیرون رفتند. امین تنها و غمگین، برگه را باز کرد و خواند؛ دلش گرفت؛ نزدیک بود گریهاش بگیرد؛ کنار پنجره ایستاد؛ چشمش به فرهاد افتاد که با خشم به طرف دوچرخهی او میرفت... .
سر جایش نشست؛ چند لحظه به فکر فرو رفت؛ برگهای برداشت و چند جمله روی آن نوشت؛ زنگ آخر با لبخند به طرف فرهاد رفت و برگه را به او داد. فرهاد با خشم برگه را مچاله کرد و دور انداخت.
رضا خندهاش گرفت و گفت: «ای بابا! اوّل بخوان بعد دور بینداز!»
رضا برگه را در کیف فرهاد گذاشت.
فرهاد لبخند تمسخرآمیزی زد و گفت: «میاندازمش دور!»
فرهاد یادش رفت برگه را دور بیندازد. آخر شب، هنگامی که میخواست کیفش را آماده کند، برگه را دید؛ با اخم آن را برداشت.
- «حتماً چیزهایی نوشته تا جوابم را بدهد». برگه را با بیمیلی باز کرد:
«به نام خدا. فرهاد جان سلام! خیلی ببخشید دوچرخهات را انداختم. باور کن دست خودم نبود. دیر به مدرسه رسیده بودم و میخواستم سریع به کلاس بیایم. پایم به جَک دوچرخهات گیر کرد و افتاد.
ای کاش همان لحظه دوچرخهات را درست کرده بودم! اگر دوچرخهات آسیب دیده خسارتش را میدهم. باور کن من، تو را دوست دارم. چند روز پیش دو تا از بچّههای کلاس میخواستند باد دوچرخهات را خالی کنند تا تو را اذیت کنند؛ امّا من نگذاشتم.
راستی یادت هست روز اوّل مدرسه، نصف میوهات را به من دادی. پسر، تو خیلی مهربانی!»
فرهاد مات و مبهوت به متن نامه نگاه میکرد؛ آهی کشید و به پنجره چشم دوخت.
امین در حیاط قدم می زد.
فرهاد با چشمهایی سرشار از شرم، نگاهی به او انداخت؛ نمیدانست چه کار کند؛ به طرف امین برود یا خود را پنهان کند تا نگاه امین به او نیفتد. با صدای بلند امین را صدا زد و به طرف او دوید... .
برایم بگو (صفحه 59 کتاب درسی)
- هر یک از این کارها در کدام رفتار شخصیتهای داستان دیده میشود؟
- این کارهای زشت، چه نتایجی میتواند به دنبال داشته باشد؟ این کارهای زشت بر رابطه افراد با یک دیگر تاثیر منفی میگذارد آبروی افراد از بین میرود، بین افراد بدبینی به وجود میآید، اعتماد از بین میرود موجب بروز کینه بین افراد میشود، نماز و روزه و دعاهای فرد غیبتکننده یا تهمتزننده پذیرفته نمیشود.
بگرد و پیدا کن (صفحه 60 کتاب درسی)
مفهوم هر یک از آیات زیر در رفتار کدام یک از شخصیتهای داستان دیده میشود؟ به آن وصل کنید.
لا یَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ .... وَ لا تَنابَزوا بِالاَلقابِ (سورهی حجرات، آیهی 11)
یکدیگر را مسخره نکنید ... و القاب زشت روی یکدیگر نگذارید.
فرهاد
وَ الکاظِمینَ الغَیظَ وَ العافینَ عَنِ النّاس (سورهی آل عمران، آیهی 134)
(نیکوکاران کسانی هستند) که خشم خود را فرو میبرند و خطاهای دیگران را میبخشند.
امین
وَ لا تَعاوَنوا عَلَی الاِثمِ وَ العُدوانِ (سورهی مائده، آیهی 2)
در کارهای بد، به یکدیگر کمک نکنید.
رضا
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِجتَنِبوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ (سورهی حجرات، آیهی 1)
ای کسانی که ایمان آوردید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید؛ چرا که بعضی از گمانها گناه است.
فرهاد
گفتوگو کنیم (صفحهی 61 کتاب درسی)
به نظر شما بهترین روش برخورد با کسی که پیش ما از دیگران بد گویی میکند، چیست؟ بهترین روش این است که با صبر و بردباری با او برخورد کنیم و به او تذکر دهیم که این رفتار او گناه و اشتباه است و پس از آن که متوجه رفتار غلط خود شد با عفو و گذشت با او برخورد کنیم.
ایستگاه فکر (صفحه 61 کتاب درسی)
- اگر کسی لقب زشتی به من نسبت دهد، ابتدا دوستانه به او تذکر میدهم تا متوجه اشتباه خود شود و سعی میکنم بدی او را با خوبی پاسخ دهم و او را ببخشم.
- اگر عیب یا اشتباهی در رفتار یکی از دوستانم باشد، سعی میکنم به صورت خصوصی که کسی متوجه نشود رفتار اشتباه او را گوشزد کنم به طوری که او ناراحت نشود.
به کار ببندیم (صفحه 61 کتاب درسی)
دوست دارم زبان من دیگران را اذیت نکند؛ بنابراین ...
بدگویی نمیکنم
تهمت نمیزنم
دیگران را مسخره نمیکنم
غیبت نمیکنم
کامل کنید (صفحه 62 کتاب درسی)
چه کارهایی را خدا نمیپسندد؟ آنها را رنگآمیزی کنید.
- کلمهی مشاهده شده را در جای خالی قرار دهید:
امام صادق علیه السّلام:
«بدترین مردم نزد خدا کسی است که مردم از شرّ زبان او در امان نیستند.»
ایستگاه خلاقیت (صفحه 62 کتاب درسی)
اگر من به جای فرهاد بودم....
اگر من به جای رضا بودم....
اگر شما به جای یکی از دو شخصیت داستان (فرهاد یا رضا) بودید، چه میکردید؟ پاسخ خود را بهصورت نمایش خلّاق در کلاس اجرا کنید.