درسنامه آموزشی عربی (2) یازدهم علوم انسانی با پاسخ درس 5: اَلصِّدْقُ
﴿یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ اَلتَّوبَة: 119
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و همراه راستگویان باشید.
اَلصِّدْقُ
یُحْکیٰ أَنَّ رَجُلاً کانَ کَثیرَ الْمَعاصی وَ الْعُیوبِ، فَنَدِمَ عَلیٰ أَعمالِهِ السَّیِّئَةِ وَ حاوَلَ أن یُصلِحَها، فَمَ اسْتَطاعَ،
حکایت میشود که مردی بسیار گناهکار و پر از عیب بود. از کارهای بدش پشیمان شد و تلاش کرد آنها را اصلاح کند، ولی نتوانست.
فَذَهَبَ إلیٰ رَجُلٍ فاضِلٍ صالِحٍ، وَ طَلَبَ مِنهُ مَوعِظَةً تَمْنَعُهُ عَنِ ارْتِکابِ الْمَعاصی، فَنَصَحَهُ بِالْتِزامِ الصِّدْقِ، وَ أَخَذَ مِنهُ عَهداً عَلیٰ ذٰلِکَ،
پس به سوی مردی دانشمند و درستکار رفت و از او اندرزی خواست که وی را از ارتکاب گناهان باز دارد. او را به پایبندی به راست گویی پند داد و قولی (پیمانی) برای این موضوع از او گرفت.
فَکُلَّما أَرادَ الرَّجُلُ أَن یَرْتَکِبَ ذَنْباً، امْتَنَعَ عَنْهُ لِوَفائِهِ بِالْعَهدِ، حَتّیٖ لا یَکْذِبَ عَلَی الرَّجُلِ الْفاضِلِ، وَ بِمُرورِ الْأیّامِ تَخَلَّصَ مِن شَرِّ ذُنوبِهِ وَ عُیوبِهِ لِلْتِزامِهِ بِالصِّدْقِ.
و هرگاه آن مرد خواست که گناهی مرتکب شود، به خاطر وفای به عهد از آن خودداری کرد، تا به مرد دانشمند دروغ نگوید و با گذشت روزها به خاطر پایبندیاش به راست گویی از شرّ گناهان و عیبهایش رها شد.
وَ یُحْکیٰ أَنَّ شابّاً کانَ کَذّاباً، وَ فی أَحَدِ الْأَیّامِ کانَ یَسبَحُ فِی الْبَحرِ وَ تَظاهَرَ بِالْغَرَقِ وَ نادیٰ أَصحابَهُ: الَنَّجْدَةَ، الَنَّجْدَةَ...
و حکایت میشود که جوانی بسیار دروغ گو بود، و در یکی از روزها داشت در دریا شنا میکرد و تظاهر به غرق شدن کرد و دوستانش را صدا زد: کمک، کمک ...
فَأَسْرَعَ أَصحابُهُ إلَیهِ لِیُنقِذوهُ، وَ عِندَما وَصَلوا إلَیهِ ضَحِکَ عَلَیهِم؛
پس دوستانش برای اینکه او را نجات دهند به سویش شتافتند، و هنگامی که نزد او رسیدند، به آنها خندید.
کَرَّرَ هٰذَا الْعَمَلَ ثَلاثَ مَرّاتٍ، وَ فِی الْمَرَّةِ الرّابِعَةِ ارْتَفَعَ الْمَوجُ وَ کادَ الشّابُّ یَغْرَقُ، فَأَخَذَ یُنادی أَصحابَهُ، وَلٰکِنَّهُم ظَنّوا أَنَّهُ یَکْذِبُ مِن جَدیدٍ.
این کار را سه بار تکرار کرد، و بار چهارم موج بالا رفت و نزدیک بود آن جوان غرق شود، پس شروع کرد به صدا زدن دوستانش، ولی آنها گمان کردند که او دوباره (از نو) دروغ میگوید.
فَلَمْ یَلْتَفِتوا إلَیهِ حَتیّٰ أَسْرَعَ إلَیهِ أَحَدُ النّاسِ وَ أَنقَذَهُ، فَقالَ الشّابُّ لِأَصدِقائِهِ:
پس به او توجّه نکردند، تا اینکه یکی از مردم به سوی او شتافت و وی را نجات داد، آن جوان به دوستانش گفت:
«شاهَدْتُ نَتیجَةَ عَمَلی، فَکِذْبی کادَ یَقتُلُنی، فَلَنْ أَکْذِبَ بَعدَ الْیَومِ أَبَداً، وَ ما عادَ هٰذَا الشّابُّ إلَی الْکِذْبِ مَرَّةً أُخریٰ.
نتیجهٔ کارم را دیدم، دروغ گفتنم نزدیک بود مرا بکُشد، پس از امروز هرگز دروغ نخواهم گفت؛ و این جوان بار دیگر به دروغ گفتن بازنگشت.
قالَ اللّهُ تَعالیٰ:
خدای بلندمرتبه فرموده است:
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ اَلتَّوبَة: 119
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و همراه با راست گویان باشید.
الَصِّدقُ مَعَ اللّهِ یَتَجَلّیٰ بِإخلاصِ الْأَعمالِ لَهُ؛ وَ الصِّدقُ مَعَ النّاسِ هوَ أَن لا نَکْذِبَ عَلَی الْآخَرینَ، وَ قالَ النَّبیُّ (ص):
راست گویی با خدا در اخلاص اعمال برای او تجلّی مییابد؛ و راست گویی با مردم این است که به دیگران دروغ نگوییم. پیامبر (ص) فرموده است:
﴿کَبُرَتْ خیانَةً أَنْ تُحَدِّثَ أَخاک حَدیثاً، هوَ لَکَ مُصَدِّقٌ، وَ أَنتَ لَهُ کاذِبٌ﴾.
خیانت بزرگی است که به برادرت سخنی بگویی، او سخنت را باور کند، در حالی که تو به او دروغ میگویی (او سخنت را باور کرده، در حالی که تو به او دروغ گفتهای).
وَ قالَ الْإمامُ عَلیٌّ (ع).
و امام علی (ع) فرموده است:
﴿ما أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیئاً إلّا ظَهَرَ فی فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجْهِهِ﴾
کسی چیزی را پنهان نکرد، مگر اینکه در لغزشهای زبان و همه جای چهرهاش آشکار شود.
إذَنْ لا یَسْتَطیعُ الْکَذّابُ أَنْ یُخفیَ کِذْبَهُ أَوْ یُنکِرَهُ.
بنابراین، [شخص بسیار] دروغ گو نمیتواند دروغش را پنهان نماید یا انکار کند.
ما أَجْمَلَ کَلامَ النَّبیِّ! (ص).
سخن پیامبر (ص) چه زیباست!
﴿لا تَنظُروا إلیٰ کَثرَةِ صَلاتِهِم وَ صَومِهِم وَ کَثرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْروفِ وَطَنْطَنَتِهِم بِاللَّیلِ وَلٰکِنِ انْظُروا إلیٰ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الْأمانَةِ.﴾
به بسیاریِ نماز و روزه و بسیاریِ حجّ و کار نیک و بانگ شبانهٔ آنها نگاه نکنید؛ بلکه به راست گویی و امانتداری نگاه کنید.
لغات جدید
أَخَذَ: شروع کرد، «أَخَذَ یُنادی: شروع کرد به صدا زدن» |
اِسْتطَاعَ: توانست (مضارع: یَسْتَطیعُ) |
أَسْرَعَ: شتافت (مضارع: یُسْرِعُ) = عَجِلَ |
أَصْلَحَ: درست گرداند (مضارع: یُصْلِحُ) ≠ أَفْسَدَ |
أَضْمَرَ: پنهان کرد (مضارع: یُضْمِرُ) = اَخْفٰی ≠ أَظْهَرَ |
اِلْتِزام: پایبندی (اِلتَزَمَ، یَلتَزِمُ) |
اِلْتَفَتَ: توجّه کرد (مضارع: یَلْتَفِتُ) «لَم یَلْتَفِتوا: توجّه نکردند» |
أَنْکَرَ: دروغ دانست، انکار کرد (مضارع: یُنْکِرُ) |
تَخَلَّصَ: رها شد (مضارع: یَتَخَلَّصُ) |
تَظاهَرَ بِـ: به ... وانمود کرد (مضارع: یَتَظاهَرُ) |
حَدَّثَ: سخن گفت (مضارع: یُحَدِّثُ) = کَلَّمَ، تَکَلَّمَ |
حَکیٰ: حکایت کرد (مضارع: یَحْکی) |
سَبَحَ: شنا کرد (مضارع: یَسْبَحُ) |
صاحِب: دوست «جمع: أَصحاب» = صَدیق ≠ عَدوّ |
صَفْحَة: یک روی چیزی «صَفَحاتُ الْوَجْهِ: همه جای چهره» |
طَنْطَنَة: بانگ (بانگ آرامِ نیایش) |
عادَ: بازگشت (مضارع: یعَود) = رَجَعَ |
فَلْتَةُ اللِّسانِ: لغزش زبان از نیندیشیدن «جمع: فَلَتات» |
کادَ یَغْرَقُ: نزدیک بود غرق بشود |
کَبُرَ: بزرگ شد (مضارع: یَکْبُرُ) |
کَرَّرَ: تکرار کرد (مضارع: یُکَرِّرُ) |
کُلَّما: هرگاه |
نَجْدَة: کمک = مُساعَدَة، نَصْر |
|
عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرْسِ. (ص / غ)
1- حاوَلَ الرَّجُلُ الْکَثیرُ الْمَعاصی أَن یُصلِحَ نَفْسَهُ، فَلَم یَستَطِعْ فِی الْبِدایَةِ. ص
مرد بسیار گناهکار تلاش کرد که خودش را اصلاح کند ولی در آغاز نتوانست.
2- طَلَبَ الرَّجُلُ الْفاضِلُ مِن الرَّجُلِ الْکَثیرِ الْمَعاصی أَنْ یَلْتَزِمَ بِکُلِّ الْحَسَناتِ. غ
مرد دانشمند از مرد بسیار گناهکار خواست که به همه نیکیها پایبند باشد.
3- اِمْتَنَعَ الرَّجُلُ الْکَثیرُ الْمَعاصی عَنِ الذُّنوبِ لِوَفائِهِ بِالْعَهْدِ. ص
مرد بسیار گناهکار به خاطر وفای به عهدش از گناهان خودداری کرد.
4- کادَ الشّابُّ الْکَذّابُ یَغْرَقُ عِندَما کَذَبَ لِلْمَرَّةِ الثّالِثَةِ. غ
جوان بسیار دروغگو نزدیک بود غرق شود هنگامی که برای بار دوم دروغ گفت.
5- یَظْهَرُ الْکِذْبُ فی فَلَتاتِ اللِّسانِ وَ صَفَحاتِ الْوَجْهِ. ص
دروغ در لغزشهای زبان و همه جای چهره آشکار میشود.
اِخْتَبِرْ نَفْسَکَ
أ: تَرجِمْ هٰذِهِ الْعِبارَةَ حَسَبَ قَواعِدِ الدَّرسِ؛ ثُمَّ عَیِّنْ نَوعَ الْأَفعالِ.
اَللّٰهُمَّ إنّی أَعوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لا یَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَعُ وَ مِنْ صَلاةٍ لا تُرْفَعُ وَ مِنْ دُعاءٍ لا یُسْمَعُ. (مِنْ تَعقیباتِ صَلاةِ الْعَصْرِ)
خداوندا! همانا من به تو پناه میبرم از نفسی که سیر نمیشود و از قلبی که فروتنی نمیکند و علمی که سود نمیرساند و نمازی که بالا برده نمیشود و دعایی که شنیده نمیشود.
أَعوذُ: فعل مضارع
لا تَشْبَعُ: فعل مضارع منفی
لا یَخْشَعُ: فعل مضارع منفی
لا یَنْفَعُ: فعل مضارع منفی
لا تُرْفَعُ: فعل مضارع منفی و مجهول
لا یُسْمَعُ: فعل مضارع منفی و مجهول
ب: مَیِّزِ الْأَفَعالَ الْمُتَعَدّیَةَ مِنْ: یَهْدی / کَفَروا / قَرَأْتُ / جَلَسْنا
یَهْدی: هدایت میکند. متعدی
کَفَروا: کافر شدند. لازم
قَرَأْتُ: خواندم: متعدی
جَلَسْنا: نشستیم: لازم
حِوارٌ
در گروههای دو نفره شبیه گفتوگوی زیر را در کلاس اجرا کنید.
(شِراءُ شَریحَةِ الْهاتِفِ الْجَوّالِ)
خرید سیم کارت موبایل
- الزّائِرَةُ
زائر زن
- مُوَظَّفُ الِاتِّصالاتِ
کارمند مخابرات
- رَجاءً، أَعْطِنی شَریحةَ الْجَوّالِ.
لطفاً سیم کارت تلفن همراه به من بده.
- تَفَضَّلی، و هَلْ تُریدینَ بِطاقَةَ الشَّحْنِ؟
بفرما، و آیا کارت شارژ را میخواهی؟
نَعَم؛ مِنْ فَضْلِکَ أَعْطِنی بِطاقَةً بِمَبلَغِ خَمْسَةٍ وَ عِشرینَ ریالاً.
بله؛ لطفاً یک کارت به مبلغ 25 ریال به من بده.
تَسْتَطیعینَ أَنْ تَشْحَنی رَصیدَ جَوّالِکِ عَبْرَ الْإنتِرنِت.
میتوانی که موجودی شارژ موبایلت را از طریق اینترنت شارژ کنی.
الزّائِرَةُ تُریدُ أَن تَتَّصِلَ لٰکِن لا یَعْمَلُ الشَّحْنُ، فَتَذْهَبُ عِندَ موَظَّفِ الِاتِّصالاتِ وَ تَقولُ لَهُ:
زائر میخواهد که تماس بگیرد اما شارژ کار (عمل) نمیکند پس پیش کارمند مخابرات میرود و به او میگوید:
عَفواً، فی بِطاقَةِ الشَّحْنِ إشکالٌ.
ببخشید، در کارت شارژ اشکالی هست؟
أَعْطینی الْبِطاقَةَ مِنْ فَضلِکِ. سامِحینی؛ أَنتِ عَلَی الْحَقِّ. أُبَدِّلُ لَکِ الْبِطاقَةَ.
لطفاً کارت را به من بده. مرا ببخش؛ حق با شماست. کارت را برای شما عوض میکنم.
اَلتَّمارین
اَلتَّمرینُ الْأَوَّلُ (صفحهٔ 73 کتاب درسی)
أَیُّ کَلِمَةٍ مِن کَلِماتِ مُعجَمِ الدَّرسِ تُناسِبُ التَّوضیحاتِ التّالیَةَ؟
1- ما کانَ یَعْرِفُ السِّباحَةَ، فَصَرَخَ النَّجْدَةَ، النَّجْدَةَ: کادَ یَغرِقَ
شنا کردن نمیدانست پس فریاد زد: کمک، کمک.
2- أَخفیٰ شَیئاً، وَ جَعَلَهُ بَعیداً عَنِ الْأَنظارِ: أضمَرَ
چیزی را مخفی کرد و آن را از دیدگان دور قرار داد (دور کرد).
3- حَسِبَهُ کِذْباً، وَ ما قَبِلَهُ: أنکَرَ
آن را دروغ پنداشت و آن را نپذیرفت.
4- عَمِلَ عَمَلاً عِدَّةَ مَرّاتٍ: کَرّرَ
کاری را چند بار انجام داد.
5- أَصْبَحَ کَبیراً: کَبُرَ
بزرگ شد.
الَتمَّرینُ الثاّنی (صفحهٔ 73 کتاب درسی)
تَرْجِمْ هٰذِهِ الْأَحادیثَ، ثُمَّ عَیِّنِ الْمَطلوبَ مِنکَ.
1- اَلْعِلْمُ نورٌ وَ ضیاءٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فی قُلوبِ أَوْلیائِهِ. رَسولُ اللّهِ (ص)
دانش، نور و روشنایی است که خداوند آن را در دلهای اولیائش میاندازد.
اَلْمُبتَدَأَ: اَلْعِلْمُ
الْفاعِلَ: اللهُ
2- لا تَغْتَرّوا بِصَلاتِهِم وَ لا بِصیامِهِم ... وَلٰکِنِ اخْتَبِروهُم عِنْدَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الْأَمانَةِ. اَلْإمامُ الصّادِقُ (ع)
با نماز و روزهشان فریب نخورید اما آنها را هنگام راستگویی و امانتداری بیازمایید.
فِعلَ الْأَمرِ: اخْتَبِرو
فِعلَ النَّهیِ: لا تَغْتَرّوا
3- لا تَسْتَشِرِ الْکَذّابَ فَإنَّهُ کَالسَّرابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعیدَ و یُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَریبَ. أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیٌّ (ع)
با بسیار دروغگو مشورت نکن، زیرا او مانند سراب است، دور را بر تو نزدیک میسازد و نزدیک را بر تو دور میسازد.
اِسْمَ الْمُبالَغَةِ: الْکَذّابَ
4- یَبْلُغُ الصّادِقُ بِصِدْقِهِ ما لا یَبْلُغُهُ الْکاذِبُ بِاحْتیالِهِ. أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیٌّ (ع)
راستگو با راستگویی خود به آن چیزی میرسد که دروغگو با فریبکاریش به آن نمیرسد.
اَلْفاعِلَ: الصّادِقُ / الْکاذِبُ
5- لا تُحَدِّثِ النّاسَ بِکُلِّ ما سَمِعْتَ بِهِ. أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیٌّ (ع)
با همهی آنچه که شنیدیش با مردم سخن نگو ( هر چه را که شنیدیاش با مردم در میان نگذار).
فِعلَ النَّهیِ: لا تُحَدِّثِ
اَلتَّمرینُ الثّالِثُ (صفحهٔ 74 کتاب درسی)
عَیِّنِ الْکَلِمَةَ الْغَریبَةَ فی کُلِّ مَجموعَةٍ مَعَ بَیانِ السَّبَبِ.
1- اَلْفُنون / اَلْخَدّ / اَلْفَم / اَللِّسان
هنرها / گونه / دهان / زبان
2- اَلْقِشْر / اَللُّبّ / اَلنَّویٰ / اَلْغاز
پوست / مغز / هسته / گاز
3- الثَعْلَب / الکَلْب / اَلْمَرَح / اَلْحِمار
روباه / سگ / تکبر و خودپسندی / الاغ
4- اَلْیَمین / اَلطَّنّان / اَلشِّمال / اَلْأَمام
راست / مرغ مگس / چپ / روبرو، جلو
5- اَلصَّلاة / اَلشَّریحَة / اَلرَّصید / اَلْجَوّال
نماز / سیم کارت / شارژ / تلفن همراه
6- اَلْأَحِبَّة / اَلْأَصْدِقاء / اَلْأَصْحاب / اَلْإضاعَة
دوستان / دوستان / یاران / تباه کردن
اَلتَّمرینُ الرّابِعُ (صفحهٔ 75 کتاب درسی)
أ: تَرجِمِ الْجُمَلَ التّالیَةَ، ثُمَّ عَیِّنِ الْمَطلوبَ مِنکَ.
1- سافَرْتُ إلیٰ قَریَةٍ شاهَدْتُ صورَتَها أَیّامَ صِغَری.
به روستایی مسافرت کردم که عکسش (تصویرش) را در ایام کودکیام (روزگار بچگیام) دیده بودم.
اَلْمَجرورَ بِحَرفِ جَرٍّ: قَریَةٍ
الْمَفعولَ: صورَةَ
2- عَصَفَتْ ریاحٌ شَدیدَةٌ خَرَّبَتْ بَیتاً جَنبَ شاطِئِ الْبَحرِ.
باد شدیدی وزید که یک خانه را در کنار ساحل دریا ویران کرد.
اَلْمَفعولَ: شَدیدَةٌ
الْمُضافَ إلَیهِ: شاطِئِ الْبَحرِ
3- وَجَدْتُ بَرنامَجاً یُساعِدُنی عَلیٰ تَعَلُّمِ الْعَرَبیَّةِ.
برنامهای را پیدا کردم که مرا در یادگیری عربی کمک میکرد.
اَلْمَفعولَ: یُساعِدُنی
الْمُضافَ إلَیهِ: الْعَرَبیَّةِ
4- اَلْکِتابُ صَدیقٌ یُنْقِذُکَ مِن مُصیبَةِ الْجَهلِ.
کتاب دوستی است که تو را از گرفتاری جهل و نادانی نجات میدهد.
اَلْمُبتَدَأَ: اَلْکِتابُ
الْخَبَرَ: صَدیقٌ
5- یُعْجِبُنی عیدٌ یَفْرَحُ فیهِ الْفُقَراءُ.
از عیدی خوشم میآید (عیدی مرا شگفت زده میکند) که در آن بینوایان خوشحال شوند.
اَلْجَمعَ الْمُکَسَّرَ: الْفُقَراءُ مفرد آن فقیر
نونَ الْوِقایَةِ: یُعْجِبُنی، یُعْجِبُ (فعل) + ن (وقایه) + ی (مفعول)
ب: عَیِّنِ الفِْعلَ الْمُتَعَدّیَ مِن هٰذِهِ الْأَفعالِ الَّتی جاءَتْ فِی الْجُمَلِ السّابِقَةِ:
سافَرْتُ: ممسافرت کردم: لازم
شاهَدْتُ: مشاهده کردم: متعدی
عَصَفَتْ: وزید: لازم
خَرَّبَتْ: ویران کرد: متعدی