Loading [MathJax]/extensions/TeX/cancel.js

گاما رو نصب کن!

اعلان ها
اعلان جدیدی وجود ندارد!
کاربر جدید

جستجو

میتونی لایو بذاری!
درحال دریافت اطلاعات ...

درسنامه آموزشی عربی (3) کلاس دوازدهم تجربی و ریاضی با پاسخ درس 1: اَلدّينُ وَ التَّدَيُّنُ

آخرین ویرایش: 16:14   1401/10/17 46904 گزارش خطا

نَصِّ الدَّرسِ

اَلدّینُ وَ التَّدَیُّنُ
دین و دینداری

﴿... أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً﴾ یونُس: 105
با یکتاپرستی به دین روی آور.

اَلتَّدَیُّنُ فِطْریٌّ فِی الْإنسانِ. وَ التّاریخُ یَقولُ لَنا:
دینداری در انسانی فطری است. تاریخ به ما می‌گوید:

لا شَعْبَ مِنْ شُعوبِ الْأَرضِ إلّا وَ کانَ لَهُ دینٌ وَ طَریقَةٌ لِلْعِبادَةِ.
هیچ ملّتی از ملّت‌های زمین نیست؛ مگر اینکه برای عبادت دین و روشی داشته باشد. (دارد)

فَالْآثارُ الْقَدیمَةُ الَّتِی اکْتَشَفَهَا الْإنسانُ، وَ الْحَضاراتُ الَّتی عَرَفَها مِنْ خِلالِ الْکِتاباتِ وَ النُّقوشِ وَ الرُّسومِ وَ التَّماثیلِ، تُؤَکِّدُ اهْتِمامَ الْإنسانِ بِالدّینِ وَ تَدُلُّ عَلیٰ أَنَّهُ فِطْریٌّ فی وُجودِهِ؛
آثار کهنی که انسان آنها را یافته است و تمدن‌هایی که آنها را در خلال نوشته‌ها، کنده کاری‌ها (نگارهها)، نقاشی‌ها و تندیس‌ها (مجسمه‌ها) شناخته است همت ورزیدن انسان به دین را تأکید می‌کند و دلالت می‌کند بر اینکه دینداری در وجود او فطری است.

وَلٰکِنَّ عِباداتِهِ وَ شَعائِرَهُ کانَتْ خُرافیَّةً؛ مِثْلُ تَعَدُّدِ الْآلِهَةِ وَ تَقْدیمِ الْقَرابینِ لَها لِکَسْبِ رِضاها وَ تَجَنُّبِ شَرِّها. وَ ازْدادَتْ هٰذِهِ الْخُرافاتُ فی أَدیانِ النّاسِ عَلیٰ مَرِّ الْعُصورِ.
ولی عبادت‌ها و مراسم او خرافی بود؛ مانند چند خدایی ( تعدّد خدایان و پیشکش کردن (تقدیم) قربانی به خدایان برای کسب خشنودی آنها و دوری از شرشان؛ و در گذر زمان این خرافات در دین‌های مردم افزایش یافت.

وَلٰکِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ لَمْ یَتْرُکِ النّاسَ عَلیٰ هٰذِهِ الْحالَةِ؛ فَقَدْ قالَ فی کِتابِهِ الْکَریمِ:
ولی خدایْ - پربرکت و بلندمرتبه بادا نام او - مردم را بر همین حالت رها نساخت؛ قطعا [او] در کتاب با کرامتش فرموده است:

﴿... أَیَحْسَبُ الْإنسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً﴾ اَلْقیامَة: 36
آیا انسان گمان می‌کند (می‌پندارد) که بیهوده رها می‌شود؟

لِذٰلِکَ أَرْسَلَ إلَیهِمُ الْأَنبیاءَ لِیُبَیِّنوا الصِّراطَ الْمُستَقیمَ وَ الدّینَ الْحَقَّ.
به همین خاطر پیامبران را برایشان فرستاد تا راه راست و دین حق را برایشان آشکار کنند.

وَ قَدْ حَدَّثَنَا القُرآنُ الْکَریمُ عَنْ سیرَةِ الْأَنَبیاءِ وَ صِراعِهِم مَعَ أقَوامِهِمُ الکْافِرینَ.
و قرآن کریم دربارهٔ روش (داستان) پیامبران (ع) و درگیری آنها با مردمانِ کافرشان با ما سخن گفته است.

وَ لْنَذکُرْ مَثَلاً إبراهیمَ الْخَلیلَ (ع) الَّذی حاوَلَ أَنْ یُنقِذَ قَوْمَهُ مِنْ عِبادَةِ الْأَصْنامِ.
و باید یاد کنیم داستان ابراهیم خلیل (ع) را که تلاش کرد مردمش را از عبادت بتها نجات دهد.

فَفی أَحَدِ الْأَعیادِ لَمّا خَرَجَ قَومُهُ مِنْ مَدینَتِهِم، بَقِیَ إبراهیمُ (ع) وَحیداً، فَحَمَلَ فَأْساً، وَ کَسَّرَ جَمیعَ الْأَصنامِ فِی الْمَعبَدِ إلَّا الصَّنَمَ الْکَبیرَ، ثُمَّ عَلَّقَ الْفَأْسَ علَیٰ کَتِفِهِ وَ تَرَکَ الْمَعبَدَ.
و در یکی از عیدها هنگامی که قوم او از شهرشان خارج شدند، ابراهیم (ع) تنها ماند و تبری را برداشت و همه بت‌ها جز بت بزرگ را در معبد شکست؛ سپس تبر را روی دوش او آویزان کرد و معبد را ترک کرد.

وَ لمَّا رَجَعَ النّاسُ، شاهَدوا أَصْنامَهُم مُکَسَّرَةً، وَ ظَنّوا أَنَّ إبراهیمَ (ع) هوَ الفْاعِلُ، فَأحَضَروهُ لِلْمُحاکَمَةِ وَ سَأَلوهُ:
و وقتی که مردم برگشتند، بت‌هایشان را شکسته دیدند و گمان کردند که ابراهیم (ع) این کار را کرده است. (انجام دهنده است)، پس او را برای دادگاهی کردن (محاکمه) احضار کردند و از او پرسیدند:

﴿... أَ أَنتَ فَعَلْتَ هٰذا بِآلِهَتِنا یا إبراهیمُ﴾ اَلْأَنبیاء: 62
(.. آیا تو این کار را با خدایانمان انجام دادی ای ابراهیم؟)

فَأَجابَهُم: لِمَ تَسأَلونَنی؟! اِسأَلوا الصَّنَمَ الْکَبیرَ.
پس به آنها پاسخ داد: چرا از من سؤال می‌کنید؟! از بت بزرگ سؤال کنید.

بَدَأَ القَْومُ یَتَهامَسونَ: «إنَّ الصَّنمَ لا یَتَکَلَّمُ؛ إنَّما یَقْصِدُ إبراهیم الِاسْتهِزاء بِأَصْنامِنا».
مردم شروع به پچ پچ کردند (شروع کردند به آهسته سخن گفتن): قطعا بت سخن نمی‌گوید؛ ابراهیم فقط قصد دارد بت‌های ما را مسخره کند.

وَ هُنا ﴿قالو حَرِّقوهُ وَ انْصُروا آلِهَتَکُم﴾ اَلْأَنبیاء: 68
و در اینجا گفتند: او را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید.

فَقَذَفوهُ فِی النّارِ، فَأَنقَذَهُ اللّهُ مِنْها.
پس او را در آتش انداختند و خداوند او را از آن آتش نجات داد.

اَلْمُعْجَم

أَحْضَرَ: آورد، حاضر کرد اَلشَّعائِر: مراسم
اَلْأَصنام: بت‌ها «مفرد: اَلصَّنَم‌» الَصِّراع: کشمکش = الَنِّزاع ≠ اَلسِّلْم
أَقِمْ وَجْهَکَ‌: روی بیاور (ماضی: أقَامَ/ مضارع: یُقیمُ) عَلَّقَ: آویخت
بَدَؤوا یَتَهامَسونَ: شروع به پچ پچ کردند
(ماضی: تَهامَسَ/ مضارع: یَتَهامَسُ)
اَلْفَأْس: تبر «جمع: اَلْفُؤوس»
اَلتَّجَنُّب: دوری کردن (ماضی: تَجَنَّبَ/ مضارع: یَتَجَنَّبُ) اَلْقَرابین‌: قربانی‌ها «مفرد: اَلْقُرْبان‌»
حَرَّقَ: سوزانْد اَلْکَتِف‌، اَلْکِتْف‌: شانه «جمع: ا‌لأَکتاف‌»
اَلْحَنیف: یکتاپرست کَسَّرَ‌: شکست
اَلسُّدیٰ: بیهوده و پوچ اَلنُّقوش‌:‌کنده کاری‌ها‌، نگاره‌ها «مفرد: اَلنَّقْش»
اَلسّیرَة: روش و کردار، سرگذشت  

حَوْلَ النَّصِّ

عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ.

1- کانَ الْهَدَفُ مِن تَقدیمِ الْقَرابینِ لِلْآلِهَةِ کَسْبَ رِضاها وَ تَجَنُّبَ شَرِّها. صحیح
هدف از پیش‌کش کردن قربانی‌ها برای خدایان به دست آوردن خرسندی آنها و دوری کردن از بدی آنها بود.

2- عَلَّقَ إبراهیمُ الْفَأسَ عَلیٰ کَتِفِ أَصْغَرِ الْأَصْنامِ. غلط
ابراهیم تبر را بر شانه کوچکترین بت آویخت.

3- لمَ یَکُنْ لِبَعْضِ الشُّعوبِ دینٌ أَوْ طَریقَةٌ لِلْعِبادَةِ . غلط
برخی از ملت‌ها دین یا روشی برای نیایش نداشته‌اند.

4- اَلْآثارُ الْقَدیمَةُ تُؤَکِّدُ اهْتِمامَ الْإنسانِ بِالدّینِ. صحیح
آثار کهن توجه انسان به دین را تأکید می‌کند.

5- إنَّ التَّدَیُّنَ فِطْریٌّ فِی الْإنسانِ. صحیح
دین‌داری در انسان فطری است.

6- لا یَتْرُکُ اللهُ الْإنسانَ سُدیً. صحیح
خداوند انسان را بیهوده و پوچ رها نمی‌کند.

اِعلَموا: مَعانِی الْحُروفِ الْمُشَبَّهةِ بِالْفِعْلِ وَ لا النّافیَةِ لِلْجِنْسِ

1- الْحُروفُ الْمُشَبَّهةُ بِالْفِعْلِ

با معانی دقیق حروف پرکاربرد «إنَّ‌، أَنَّ‌، کَأَنَّ‌، لٰکِنَّ‌، لَیْتَ‌، لَعَلَّ‌» آشنا شوید:

- إنَّ: جملۀ پس از خود را تأکید می‌کند و به معنای «قطعاً، همانا، به درستی که، بی‌گمان‌» است؛ مثال:
﴿... إنَّ اللهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ﴾ اَلتَّوبة: 120

بی‌گمان خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند.

 

- أَنَّ: به معنای «که‌» است و دو جمله را به هم پیوند می‌دهد؛ مثال:
﴿قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ علیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ اَلْبَقَرَة: 259
گفت می‌دانم که خدا بر هر چیزی تواناست.

معمولاً «لِأَنَّ» به معنای «زیرا، برای اینکه‌» است؛ مثال:
پرسش: لِماذا ما سافَرْتَ بِالطّائِرَةِ؟
پاسخ: لِأَنَّ بِطاقَةَ الطّائِرَةِ غالیَةٌ.

 

- کَأَنَّ: به معنای «گویی» و «مانند» است؛ مثال:
﴿کَأَنَّهُنَّ الْیاقوتُ وَ الْمَرْجانُ﴾ اَلَّرحمنٰ: 58
آنان
مانند یاقوت و مرجان‌اند.

کَأَنَّ إرضاءَ جَمیعِ النّاسِ غایَةٌ لا تُدْرَکُ.
گویی خشنود ساختن همۀ مردم، هدفی است که به دست آورده نمی شود.

 

- لٰکِنَّ: به معنای «ولی» و برای کامل کردن پیام و بر طرف کردن ابهام جملۀ قبل از خودش است؛ مثال:

﴿... إنَّ اللهَ لَذو فَضلٍ عَلَی النّاسِ وَلٰکِنَّ أَکثَرَ النّاسِ لا یَشکُرونَ﴾ اَلْبَقَرَة: 243
بی‌گمان خدا دارای بخشش بر مردم است،
ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی‌کنند.

 

- لَیْتَ: به معنای «کاش‌» و بیانگر آرزوست و به صورت «یا لَیتَ‌» هم به کار می‌رود؛ مثال:
﴿وَ یَقولُ الْکافِرُ
یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً﴾ اَلنَّبَأ: 40
و کافر می‌گوید:
ای کاش من خاک بودم!

 

- لَعَلَّ: یعنی «شاید» و «امید است»؛ مثال:
﴿إنّا جَعَلْناهُ قُرآناً عَرَبیّاً
لَعَلَّکُم تَعْقِلونَ﴾ اَلزُّخرُف: 3
بی‌گمان ما قرآن را به زبان عربی قرار دادیم امید است شما خردورزی کنید.

تذکّر مهم: در ترجمۀ صحیح باید به سیاق عبارت (بافت سخن) توجّه کرد.
ترجمه هنر و علم است و باید ذوق و سلیقۀ مترجم همراه توانمندی‌های زبانی مانند شناختِ ویژگی‌های زبان مبدأ و مقصد باشد.

اِخْتَبِرْ نَفْسَکَ (1)

تَرجِمْ هاتَینِ الْیَتَینِ الْکَریمَتَینِ.

1- ﴿فَهٰذا یَومُ الْبَعْثِ وَلٰکِنَّکُم کُنتُم لا تَعْلَمونَ﴾ اَلرّوم: 56
این، روزِ رستاخیز است ولی شما خودتان نمی‌دانستید.

2- ﴿إنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیانٌ مَرْصوصٌ﴾ اَلصَّفّ: 4
بی‌گمان خدا کسانی را که صف در صف در راهِ او می‌جنگند دوست می‌دارد؛ گویی که ایشان ساختمانی استوارند.

2- لَا النّافیَةُ لِلْجِنْسِ

تاکنون با سه معنای حرف «لا» آشنا شده‌اید:

1- لا به معنای «نه‌» در پاسخ به «هَلْ‌» و «أَ» مانند أَ أَنتَ مِن بجُنورد؟ لا، أَناَ مِن بیرجَند.
2- لای نفی مضارع مانند لا یَذْهَبُ: نمی‌رود.
3- لای نهی مانند لا تَذْهَبْ: نرو.

و به معنای «نباید‌» بر سر فعل مضارع اوّل و سوم شخص؛ مانند لا یَذْهَبْ: نباید برود.

در این درس با معنای دیگری برای لا آشنا می‌شوید.
معنای چهارم «
هیچ ... نیست‌» می‌باشد و لای نفی جنس نامیده و بر سر «اسم» وارد می‌شود؛ مثال:

﴿... لا عِلْمَ لَنا إلّا ما عَلَّمْتَنا...﴾ اَلْبَقَرَة: 32
جز آنچه به ما آموخته‌ای، هیچ دانشی نداریم. (برای ما نیست)

لا کَنْزَ أَغْنٰی مِنَ الْقَناعَةِ. أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیٌّ (ع)
هیچ گنجی بی نیازکننده‌تر از قناعت نیست.

اِخْتَبِرْ نَفْسَکَ (2)

تَرجِمْ هٰذِهِ الْأَحادیثَ حَسَبَ قَواعِدِ الدَّرسِ.

1- لا خَیْرَ فی قَولٍ إلّا مَعَ الْفِعْلِ. رسول اللهِ (ص)
هیچ خیری در گفتاری نیست مگر اینکه همراه کردار باشد.

2- لا جِهادَ کَجِهادِ النَّفْسِ. امیرالمُؤمنین علیّ (ع)
هیچ جهادی مانند جهاد با نفس نیست. (هیچ جنگی مانند جنگ با خود نیست.)

3- لا لِباسَ أَجْمَلُ مِنَ الْعافیَةِ. أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیٌّ (ع)
هیچ جامه‌ای (لباسی) زیباتر از تندرستی نیست.

4- لا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لا میراثَ کَالأَدَبِ. أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیٌّ (ع)
هیچ فقری مانند نادانی (جهل) و هیچ میراثی مانند ادب نیست.

5- لا سوءَ أَسْوَأُ مِنَ الْکَذِبِ. أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیٌّ (ع)
هیچ بدی ای بدتر از دروغ نیست.

اِخْتَبِرْ نَفْسَکَ (3)

امِْلَأِ الْفَراغَ فی ما یَلی، ثُمَّ عَیِّنْ نَوعَ «لا » فیهِ.

1- ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعونَ مِن دونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ ...﴾ اَلْأَنعام: 108
و کسانی را که به جای خدا فرا می‌خوانند
دشنام ندهید زیرا که به خدا دشنام دهند... .

2- ﴿وَ لا یَحْزُنْکَ قَولُهُم إنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمیعاً ...﴾ یونُس: 65
گفتارشان تو را
ناراحت نکند؛ زیرا ارجمندی، همه از آنِ خداست.

3- ﴿... هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمونَ...﴾ الَزُّمَر: 9
آیا کسانی که می‌دانند و کسانی که
نمی‌دانند برابرند؟

4- ﴿رَبَّنا وَ لا تُحَمَّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ ...﴾ اَلْبَقَرَة: 286
[ای] پروردگارِ ما، آنچه را هیچ توانی نسبت به آن نداریم بر ما
تحمیل نکن.

5- ﴿لا یَرْحَمُ اللهُ مَن لا یَرْحَمُ النّاسَ﴾ رَسولُ اللّهِ (ص)
خدا رحم نمی‌کند به کسی که به مردم
رحم نمی‌کند.

اَلتَّمارین

اَلتَّمرینُ الْأَوَّلُ (صفحهٔ 10 کتاب درسی)

 

أَیُّ کَلِمَةٍ مِن کَلِماتِ مُعجَمِ الدَّرسِ تُناسِبُ التَّوضیحاتِ التّالیَةَ؟

1- آلَةٌ ذاتُ یَدٍ مِنَ الْخَشَبِ وَ سِنٍّ عَریضَةٍ مِنَ الْحَدیدِ یُقْطَعُ بِها: اَلْفَأس
ابزاری دارای دسته‌ای چوبی و دندان‌های پهن از آهن که به کمک آن (اشیا) قطع می‌شود: تبر

2- تِمْثالٌ مِن حَجَرٍ أَوْ خَشَبٍ أوَ حَدیدٍ یُعْبَدُ مِنْ دونِ اللهِ: الصَّنَم
تندیسی از سنگ یا چوب یا آهن که به جای خدا عبادت می‌شود: بت

3- عُضْوٌ مِنْ أَعْضاءِ الْجِسْمِ یَقَعُ أَعلَی الْجِذْعِ: اَلْکِتْف
اندامی از اندام‌های بدن که بالای تنه واقع می‌شود: شانه

4- الَتّارِکُ للِبْاطِلِ وَ الْمُتَمایِلُ إلَی الدّینِ الْحَقِّ: اَلْحَنیف
 ترک کننده باطل و متمایل به دین حق: یکتاپرست

5- إنَّهُم بَدَؤوا یَتَکَلَّمونَ بِکَلامٍ خَفیٍّ: بَدَؤوا یَتَهامَسونَ
ایشان به سخن گفتن به زبانی پنهان آغاز کردند: شروع به پچ پچ کردند.

اَلتَّمرینُ الثّانی (صفحهٔ 10 کتاب درسی)

 

تَرْجِمِ الْعِباراتِ التّالَیَةَ، ثُمَّ عَیِّنِ الْحَرفَ الْمُشَبَّهَ بِالْفِعْلِ، وَ لَا النّافیَةَ لِلْجِنسِ.

1- ﴿قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یالَیْتَ قَوْمی یَعْلَمونَ بِما غَفَرَ لی رَبّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ﴾ یٰس: 26 و 27
گفته شد داخل بهشت شو. گفت: ای کاش قومِ من می‌دانستند که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامیان قرار داده است.
لَیتَ = از حروف مشبّهة بالفعل

2- ﴿... لا تَحْزَنْ إنَّ اللهَ مَعَنا﴾ اَلتَّوْبَة: 40
اندوه مدار که خدا با ماست.
حرف «لا» در «لا تَحْزَنْ» لای نهی است.

3- ﴿... لا إلٰهَ إلّا اللهُ ...﴾ الَصّافّات: 35
هیچ خدایی جز خداوند نیست.
حرف «لا» در این آیه لای نفی جنس است.

4- ﴿لا دینَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ.﴾ رَسولُ اللّهِ (ص)
کسی که هیچ {وفای به} پیمانی ندارد، هیچ دینی ندارد.
«لا» حرف نفی و نصب / دینَ و عَهدً: اسم (لا) مبنی علی الفتح، منصوب محلاً

5- ﴿إنَّ مِنَ السُّنَّةِ أَنْ یَخْرُجَ الرَّجُلُ مَعَ ضَیفِهِ إلیٰ بابِ الدّارِ ﴾ رَسولُ اللّهِ (ص)
از جمله سنّت، این است که آدمی، میهمانش را هنگام خروج، تا درِ خانه همراهی کند.
أنَّ : از حروف مشبه بالفعل

اَلتَّمرینُ الثّالِثُ (صفحهٔ 11 کتاب درسی)

 

أ- اِقْرَأ الشِّعرَ الْمَنسوبَ إلیَ الْإمامِ عَلیٍّ، ثُمَّ عَیِّنْ تَرجَمَةَ الْکَلِمِاتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ.

أَیُّهَا الْفاخِرُ جَهلاً بِالنَّسَبْ

إنَّمَا النّاسُ لِأُمّ وَ لِأَبْ

هَلْ تَراهُم خُلِقوا مِن فِضَّةٍ

أَمْ حَدیدٍ أَمْ نُحاسٍ أَمْ ذَهَبْ

بَلْ تَراهُم خُلقِوا مِن طینَةٍ

هَل سِویٰ لَحْمٍ وَ عَظْمٍ وَ عَصَبْ

إنَّمَا الْفَخْرُ لِعَقلٍ ثابِتٍ

وَ حَیاءٍ وَ عَفافٍ وَ أَدَبْ

ای که نابخردانه افتخار کننده به دودمان هستی، مردم، تنها از یک مادر و یک پدراند.
آیا آنان را می‌بینی (می‌پنداری) که از نقره، آهن، مس یا طلا آفریده شده‌اند؟
بلکه آنان را می‌بینی از تکّه گِلی آفریده شده‌اند. آیا به جز گوشت و استخوان و پی‌اند؟
افتخار، تنها به خِردی استوار، شرم، پاکدامنی و ادب است.

ب- اِسْتَخْرِجْ مِنَ الْأَبْیاتِ اسْمَ الْفاعِلِ، وَ الْفِعلَ الْمَجهولَ، وَ الْجارَّ وَ الْمَجرورَ، وَ الصِّفَةَ وَ الْمَوصوفَ.

اسْمَ الْفاعِلِ: الْفاخِرُ
وَ الْفِعلَ الْمَجهولَ: خُلِقوا
وَ الْجارَّ وَ الْمَجرورَ: بِالنَّسَبِ ، لِأُمٍّ، لِأَبٍ، مِن فِضَّةٍ، مِن طینَةٍ، لِعَقلٍ
وَ الصِّفَةَ وَ الْمَوصوفَ: عَقلٍ ثابِتٍ.

اَلتَّمرینُ الرّابِعُ (صفحهٔ 12 کتاب درسی)

 

تَرْجِمِ الْأَحادیثَ، ثُمَّ عَیِّنِ الْمَطلوبَ مِنکَ.

1- کُلُّ طَعامٍ لا یُذْکَرُ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ ... لا بَرَکَةَ فیهِ. رَسولُ اللّهِ (ص) (اَلْفِعْلَ الْمَجهولَ وَ نوعَ لا)
هر خوراکی (غذایی) که نام خدا بر آن یاد نشود تنها بیماری است و هیچ برکتی در آن نیست.
فعل مجهول: لا یُذْکَرُ / نوع لا: در لا یُذْکَرُ لای نفی و در لا بَرَکَةَ لای نفی جنس

2- لا تَغْضَبْ، فَإنَّ الْغَضَبَ مَفْسَدَةٌ. رسول اللهِ (ص) (نَوعَ الْفِعْلِ)
خشمگین نشو؛ زیرا خشم مایه تباهی است.
نوع فعل لا تَغْضَبْ: مضارع مجزوم یا فعل نهی

3- لا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لا عِبادَةَ مِثْلُ التَّفَکُّر. رسول اللهِ (ص) (اَلْمُضافَ إلیَهِ وَ نوَعَ لا)
هیچ فقری سخت‌تر از نادانی و هیچ عبادتی مانند اندیشیدن نیست.
مضافٌ الیه: التَّفَکُّرِ و نوع لا در لا فَقْرَ و لا عِبادَة لای نفی جنس است.

4- لا تُطْعِمُوا الْمَساکینَ مِمّا لا تأْکُلونَ. رسول اللهِ (ص) (نوَعَ لا، وَ مُفرَدَ «مَساکین»)
مسکینان را از آنچه نمی‌خورید خوراک ندهید.
نوع لا در فعل لا تُطعِموا: لای نهی / در فعل لا تَأکُلون: لای نفی مضارع
مفرد مَساکین: مِسکین

5- لا تَسُبُّوا النّاسَ فَتَکتَسِبُوا الْعَداوَةَ بَینَهُم. رسول اللهِ (ص) (فِعلَ النَّهیِ، وَ مُضادَّ عَداوَة)
مردم را دشنام ندهید؛ که با این کار میانشان دشمنی به دست می‌آورید.
فعل نهی: لا تَسُبّوا
مُضادُّ عَداوَه: صِداقَه

6- خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْباطِلِ و لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ کونوا نُقّادَ الْکَلامِ. عیسَی بْنُ مَریَمَ (ع) (اَلْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِما تَحتَهُ خَطٌّ)
حق را از اهل باطل بگیرید و باطل را از اهل حق نگیرید؛ سخن‌سنج باشید.
البْاطِلِ: مضاف الیه / البْاطِلَ: مفعول / الْحَقِّ:‌ مضاف الیه

اَلتَّمرینُ الْخامِسُ (صفحهٔ 13 کتاب درسی)

 

لِلتَّرْجَمَةِ.

1- جَلَسَ: نشست
جَلَسْنا: نشستیم
لا تجْلِسوا: ننشینید
اَجالِس: نشسته
اِجْلِسْنَ: بنشینید

2- أَجْلَسَ: نشانید
أجْلِسْ: بنشان
لا تُجْلِسی: ننشان
لَمْ یُجْلِسوا: ننشانیدند
سَیُجْلِسُ: خواهد نشاند

3- عَلِمَ: دانست
قَدْ عَلِمْتَ: دانسته‌ای
لَمْ أَعْلَمْ: ندانستم
اِعْلَمْ: بدان
لا یَعْلَمُ: نمی‌داند

4- عَلَّمَ: یاد داد
قَدْ یُعَلِّمَ: یاد دادی
لَنْ یُعَلِّمَ: نخواهد یاد داد
أُعَلِّمُ: فهمانده
لِیُعَلِّمْ: باید یاد‌ بدهد

5- قَطَعَ: بُرید
قُطِعَ: بریده شد
کانا یَقْطَعانِ: می‌بریدند
اَلْمَقْطوع: بریده شد
لا تَقْطَعْ: نبُر

6- اِنْقَطَعَ: بُریده شد
ما انْقَطَعَ: بریده نشد
سَیَنْقَطِعُ: بریده خواهد شد
اَلِانْقِطِاع: بریده شدن
لَنْ یَنْقَطِعَ: بریده نخواهد شد

7- غَفَرَ: آمرزید
قَدْ غَفَرَ: آمرزیده است
لا یُغْفَرُ: آمرزیده نمی‌شود
الْمَغْفور: آمرزیده شده
اَلْغَفّار: بسیار آمرزنده

8- اِسْتَغْفَرَ: آمرزش خواست
قَدِ اسْتَغْفَرْتُم: آمرزش خواسته‌اید
اَلِاسْتِغْفار: آمرزش خواستن
لایَسْتَغْفِرِونَ: آمرزش نمی‌خواهند
أَسْتَغْفِرُ: آمرزش بخواه

اَلتَّمرینُ السّادِسُ (صفحهٔ 14 کتاب درسی)

 

أ. اقِْرَأ هٰذِهِ الْأُنشودَةَ؛ ثُمَّ تَرجِمْها إلَی الْفارِسیَّةِ.

یا إلٰهی، یا إلٰهی

یا مُجیبَ الدَّعَواتِ

اِجْعَلِ الْیَوْمَ سَعیداً

وَ کَثیرَ الْبَرَکاتِ

ای خدای من، ای خدای من، ای برآورندۀ دعاها؛ امروز را خوش‌اقبال و پُر برکت بگردان. (قرار بده)

وَ امْلَأِ الصَّدْرَ انْشِراحاً

وَ فَمی باِلْبَسَماتِ

وَ أَعِنّی فی دُروسی

وَ أَداءِ الْواجِباتِ

و سینه را از شادمانی و دهانم را از لبخندها پُر کن و مرا در درس‌هایم و انجام تکالیف یاری کن.

وَ أَنِرْ عَقْلی وَ قَلْبی

بِالْعُلومِ النّافِعاتِ

وَ اجْعَلِ التَّوْفیقَ حَظّی

وَ نَصیبی فی الْحَیاةِ

و خِردم و دلم را با دانش‌های سودمند روشن کن (نورانی کن). و موفّقیّت را بخت و به رۀ من در زندگی قرار بده.

وَ امْلَأِ الدُّنیَا سَلاماً

شامِلاً کُلَّ الْجِهاتِ

وَ احْمِنی وَ احْمِ بلِادی

مِنْ شُرورِ الحْادِثاتِ

و دنیا را از صلحی فراگیر از هر جهت پر کن. و از من و کشورم (سرزمینم) از پیشامدهای بد نگهداری کن.

اَلتَّمرینُ السّابِعُ (صفحهٔ 15 کتاب درسی)

 

ضَعْ فی الْفَراغ کَلِمَِةً مُناسِبةًَ.

1- قالَ الْإمامُ الْحَسَنُ (ع): «.... أَحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلُقُ الْحَسَنُ» (أنََّ / إنَّ / لٰکِنَّ)
امام حسن (ع) فرمودند: «به راستی نیکوترین نیکی، خوی نیکوست»

2- سُئِلَ الْمُدیرُ: أ فی الْمَدرَسَةِ طالِبٌ؟ فأَجَاب: « ...... طالِبَ هُنا». (لِأَنَّ / لا / فَإنَّ)
از مدیر پرسیده شد: آیا دانش‌آموزی در مدرسه است؟ پس پاسخ داد: «هیچ دانش‌آموزی اینجا نیست»

3- حَضَرَ السُّیّاحُ فی قاعَةِ الْمَطارِ؛ ...... الدَّلیلَ لَم یَحْضُرْ. (أَنَّ / لٰکِنَّ / لَعَلَّ)
گردشگران در سالن فرودگاه حاضر شدند ولی راهنما حاضر نشد.

4- تَمَنَّی الْمُزارِعُ: « ...... الْمَطَرَ یَنزِلُ کَثیراً!» (کَأَنَّ / لِأَنَّ / لَیتَ)
کشاورز آرزو کرد: «ای کاش باران زیاد ببارد.»

5- لِماذا یَبکِی الطِّفلُ؟ ...... جائِعٌ. (أَنَّهُ / لِأَنَّهُ / لَیتَ)
چرا کودک گریه می‌کند؟ برای اینکه او گرسنه است.

اَلتَّمرینُ الثّامِنُ (صفحهٔ 15 کتاب درسی)

 

أَکْمِلْ تَرجَمَةَ هٰذَا النَّصِّ؛ ثُمَّ اکْتُبِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحْتَها خَطٌّ.

حینَ یَریٰ «الطاّئرُِ الذَّکیُّ» حَیوَاناً مُفْتَرِساً قُربَ عُشِّهِ، یَتَظاهَرُ أَمامَهُ بِأَنَّ جَناحَهُ مَکْسورٌ، فَیَتْبَعُ الْحَیَوانُ الْمُفْتَرِسُ هٰذِهِ الْفَریسَةَ، وَ یَبْتَعِدُ عَنِ الْعُشِّ ابْتِعاداً کثیراً. وَ عِندَما یَتَأَکَّدُ الطّائِرُ مِنْ خِداعِ الْعَدوِّ وَ ابْتِعادِهِ إِنقاذِ حَیاةِ فِراخِهِ یَطیرُ بَغْتَةً.

پرندۀ باهوش هنگامی که جانورِ درنده را نزدیک لانه‌اش می‌بیند، روبه رویش وانمود می‌کند که بالش شکسته است، در نتیجه جانورِ درنده این شکار را تعقیب می‌کند و از لانه، بسیار دور می‌شود و وقتی پرنده از فریبِ دشمن و دور شدنش و نجاتِ زندگیِ جوجه‌هایش مطمئن می‌شود، ناگهان پرواز می‌کند.

اَلْبَحثُ الْعِلمیُّ

اِبِْحَثْ عَنْ وَصیَّةِ أَحَدِ شُهَداءِ الْحَرْبِ الْمَفْروضَةِ أَوْ ذِکْرَیاتِهِ أَوْ أَقوالِهِ أَوْ أَعمالِهِ، ثُمَّ اکْتُبْها فی صَحیفَةٍ جِداریَّةٍ، أَوْ ضَعْها فی مُدَوَّنَتِکَ أَوْ مُدَوَّنَةِ مَدْرَسَتِکَ.