درسنامه آموزشی علوم و فنون ادبی (3) دوازدهم انسانی و معارف با پاسخ درس 1: تاریخ ادبیات قرنهای دوازدهم و سیزدهم
عوامل ایجاد دوره بازگشت ادبی
1- تضعیف جامعه در اثر شکست ایران از روسیهٔ تزاری
2- تاراج کتابخانهٔ اصفهان و پیرو آن افتادن تعدادی از کتابهای سلطنتی به دست مردم و در نتیجه برقراری ارتباط مجدد اهل ذوق با ادب کهن
3- توجه به ادبیات در دربار قاجاریه و رونق بازار شعر و شاعری و مدح شاهان
افراد فعال در دوره بازگشت ادبی
مشتاق اصفهانی: ادارهٔ ادیبان انجمن ادبی اصفهان (درزمان کریم خان زند)
عبدالوهاب نشاط: تأسیس انجمن ادبی نشاط به ریاست فتحعلی شاه و تأسیس انجمن ادبی خاقان
هدف تشکیل انجمن ادبی خاقان ==> رهایی بخشیدن شعر فارسی از تباهی و انحطاط اواخر دورهٔ صفوی اگرچه راهی جز تقلید از آثار پیشینیان نداشتند و سبک بازگشت ادبی ایجاد شد.
دلایل پیروی شاعران سبک بازگشت ادبی از اسلوب کهن
1- فقر فرهنگی حاکم بر جامعه
2- سستی و رخوت حاکم بر ادبیات
ویژگیهای شعر در دورۀ بازگشت ادبی
1- توجه به سبک خراسانی و عراقی در سطوح زبانی، ادبی و فکری
2- زبان، تخیل و اندیشه در این سبک تکرار شنیدههاست.
شاعرانی که قالبهای مختلفی در این دوره (بازگشت ادبی) شعر سرودهاند عبارتاند از:
- معروفترین شاعر دورهٔ بازگشت ادبی: هاتف اصفهانی
- قصیده سرایان به سبک شاعران کهن خراسانی وعهد سلجوقی: صبای کاشانی، قاآنی شیرازی و سروش اصفهانی
- غزل سرایان به سبک عراقی و سبک حافظ و سعدی: مجمر اصفهانی، فروغی بسطامی و نشاط اصفهانی اهمیت دورۀ بازگشت ادبی ==> خارج کردن زبان شعر از حالت سستی که در اواخر سبک هندی وجود داشت توسط شاعران این دوره ایجاد موضوعات جدید ورود اصطلاحات و لغات غربی
ویژگیهای فکری شعر بازگشت ادبی
1- ورود شعر در بین مردم و تبدیل شعر به صدای فریاد مردم؛ (اواسط دورهٔ قاجار)
2- توجه شاعران به محتوا بیشتر از صور خیال و جنبههای شاعرانه؛
3- اعتقاد به تغییر و دگرگونی در شعر تا بتوانند مسایل و پدیدههای تازه را در خود جای دهد.
مهمترین عوامل فرهنگی و اجتماعی مؤثر بر ادبیات عصر بیداری
1- تأثیر جنگهای نافرجام ایران و روس و توجه مردم به واقعیتها و امکانات فنی دنیای جدید؛
2- کوششهای عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه در روی آوردن به دانشها و فنون جدید؛
3- اعزام دانشجویان ایرانی به خارج از کشور برای تحصیل؛
4- رواج صنعت چاپ و روزنامه نویسی و ترجمه و نشر کتابهای غربی؛
5- تأسیس مدرسهٔ دارالفنون به فرمان امیرکبیر و آموزش دانشهای نوین؛
چگونگی شکل گیری «ادبیات بیداری» یا «ادبیات مشروطه»
نقد شرایط موجود توسط شعرای آزادیخواه و گروهی از روشنفکران که با وجود مخالفت دولت، اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور را در شعر به تصویر کشیدند، موجب پیدایش ادبیات بیداری شد. ادبیات مشروطه یا ادبیات بیداری: به ادبیاتی که گویای اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی آن روزگار باشد.
محور فکری ادبیات بیداری: وطن، قانون خواهی و مبارزه با استبداد و استعمار، بحث از حقوق اجتماعی، برانگیختن احساسات ملی و میهنی، توجه به فراگیری علوم جدید، پیکار با بیگانه و بیگانه خواهی، انتقاد از نابسامانیها، نفی عقاید خرافی در جامعه، سخن از حقوق زنان و …
- به دلیل تمرکز بیشتر فعالیت های سیاسی و مطبوعاتی شعر ابتدا در شهر تهران و بعد در تبریز رونق یافت. حتی روزنامهٔ نسیم شمال که در رشت منتشر میشد مردم تهران بیشتر میخواندند.
- انتخاب زبان محاوره برای برقراری ارتباط با مردم نتیجهٔ تشکیل نهضت آزادیخواهی شد.
- زبان شعر در این دوره نقد مظاهر استبداد و استعمار بود.
- شاعران از زبان ادبی برای بیان دیدگاه خود استفاده میکردند.
- شعر را بیان هنرمندانه زیبای واقعیات و وسیلهای برای بهبود زندگی میدانستند که از طریق روزنامهها و مطبوعات در اختیار مردم قرار میگرفت.
برخی از شاعران دورهٔ بیداری
ادیب الممالک فراهانی | فعالیت اصلی: روزنامه نگاری دیوانش شامل قصاید، ترجیع بندها و مسمط (بیشتر بیان حوادث و اوضاع آن روزگار) مضامین اشعارش: وطنی، سیاسی، اجتماعی |
سیداشرف الدین گیلانی | زبان شعرهایش ساده و طنزآمیز و عشق به وطن مدیر روزنامه «نسیم شمال» سرودن شعر انتقادی «ای قلم» |
ایرج میرزا | مهارت به کارگیری تعبیرات عامیانه و آفریدن اشعاری ساده و روان سرودن اشعار طنز، هجو و هزل دارای اندیشههای نوگرایانه در اشعار ولی به دلیل جایگاه خانوادگی و تفکرات شخصی، در زمرهٔ شاعران آزادیخواه قرار نگرفت. در ترجمهٔ اشعار غربی ابتکار داشت. |
محمدتقی بهار (ملک الشعرا) | آشنا به زبان فارسی و ادبیات کهن و مسائل جدید دنیا سرودن اشعار به سبک خراسانی و زبان حماسی مدرس دانشگاه، روزنامه نویس، شاعر، پژوهشگر |
فرخی یزدی | شاخصترین شاعر دورهٔ بازگشت ادبی و بیداری به خاطر آزادیخواهی و افتادن به زندان تحت تأثیر مسعود سعد و سعدی بود. نماینده مردم یزد در دور هفتم مجلس |
عارف قزوینی | شاعر وطنی و موسیقی دان، مهارت در سرودن تصنیف و ترانههای میهنی، سادگی و دور از پیچیدگی اشعارش، معروف به دردمندترین سرایندگان عصر بیداری |
ویژگیهای نثر فارسی در قرنهای ۱۲ و ۱۳ (دورۀ بیداری)
1- ساده و بی پیرایه شدن نثر؛
2- رواج گسترش روزنامه به عنوان رسانه؛
3- روی آوردن به ترجمه و ادبیات داستانی بر اثر ارتباط با ادبیات اروپا؛
4- نزدیک شدن متون نثر به زبان مردم کوچه و بازار.
پیشگامان نثر فارسی در دورۀ بیداری و بازگشت ادبی: قائم مقام فراهانی، علامه دهخدا، رضا قلی خان هدایت، زین العابدین مراغهای، عبدالرحیم طالبوف، ناصرالدین شاه قاجار، میرزا آقاخان کرمانی.
انواع نثر در دورۀ بیداری
1- روزنامه نگاری؛
2- رمان نویسی؛
3- نمایش نامه نویسی؛
4- ترجمه؛
5- تحقیقات ادبی و تاریخی.
مهمترین روزنامههای دوران بیداری: «صور اسرافیل» با مدیریت میرزا جهانگیرخان / «نسیم شمال» با مدیریت و نویسندگی سید اشرف الدین حسینی گیلانی به زبان طنز / «بهار» نشریهٔ ادبی به انتشار «میرزا یوسف خان اعتصامی آشتیانی» / مجلهٔ «دانشکده» و «نوبهار» با مدیریت ملک الشعرای بهار
موضوع روزنامهها در این دوره بیشتر در قالب مقاله مطالب سیاسی، اجتماعی و گاه علمی است.
دلایل روی آوردن رمان نویسان به رمان تاریخی
1- به دلیل نوعی باستان گرایی و حاکم بودن روحیهٔ کاوشگرانه در شناخت هویت گذشته؛
2- به دلیل سیاستهای موجود در جامعه و اینکه نگارش رمانهای تاریخی و اجتماعی درد سرش کمتر از روزنامه نویسی و نوشتن رمان سیاسی بود.
شاخصترین رمان نویسان: محمد باقر میرزا خسروی رمان «شمس و طغرا»، میرزا حسن خان بدیع رمانهای: «شمسالدین و قمر» «داستان باستان»
نمایش نامه نویسی
- به شکل جدید از زمان ناصرالدین شاه رواج یافت؛
- اولین نمایش نامه نویس «میرزا آقا تبریزی» با تألیف سه نمایشنامهٔ کوتاه؛
- زبان نمایش نامهها مانند نثر قبل از مشروطه ساده، روان، بی تکلف و عوام فهم.
ترجمه
مهمترین عامل رشد و آگاهی و تحول اندیشه ایرانیان ترجمه است:
- مهمترین ترجمه «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» ترجمهٔ میرزا حبیب اصفهانی؛
- تأسیس چاپ خانه در زمان فتحعلی شاه.
تحقیقات ادبی و تاریخی: در این دوره این نوع تحقیق کم شده بود. تنها اثر قابل توجه: تاریخ بیداری ایرانیان «تألیف: ناظمالسلام کرمانی» با موضوع تاریخ مشروطه.
نویسندگان دورۀ بیداری: قائم مقام فراهانی، علامه علی اکبر دهخدا.
ویژگیهای نثر قائم مقام فراهانی:
1- معروفترین نویسنده و سیاست مدار دورهٔ مشروطه؛
2- با تغییر سبک نگارش و از بین بردن تکلف در نثر، فرد مؤثری در ادبیات شناخته شد؛
3- آوردن اصطلاحات رایج و آمیخته به شعر و ضرب المثلهای لطیف به سبک گلستان؛
4- گاهی آوردن عبارات موزون و مسجع در آثارش؛
5- احیاکنندهٔ نثر فارسی؛
۶- مهمترین اثرش «منشآت».
آثار نثر علامه علی اکبر دهخدا:
1- از پیشگامان نثر جدید فارسی که شعر هم میسرود؛
2- مؤثر در رواج نثر ساده و عامیانه؛
3- مؤثر بر داستانهای محمد علی جمال زاده و صادق هدایت؛
4- انتشار مجموعهٔ چرند و پرند با موضوع طنزآمیز سیاسی، اجتماعی (با کمک میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل)؛
۵- انتشار روزنامهٔ «سروش» در استانبول؛
۶- نوشتن مفصلترین فرهنگ لغت
7- امثال و حکم و ...
دانش افزایی
ادیب الممالک فراهانی
«میرزا محمدصادق امیری» که بعدها با نام «ادیب الممالک» در عرصهٔ شعر و روزنامه نگاری به شهرت رسید، به سال (1277 ه.ق) در یکی از روستاهای اراک زاده شد.پدرش که از بستگان میرزا ابوالقاسم قائم مقام بود به سال (1291 ه.ق) درگذشت.محمد صادق که در این ایام پانزده سال بیشتر نداشت، در اثر پریشانی وضع مادی پدر و فشار حاکم اراک راه تهران را در پیش گرفت و پس از آشنایی با امیر نظام گرّوسی، تخلص «امیری» را از نام او برای خود برگزید و با او به کرمانشاه رفت. چندی بعد به تهران بازگشت و از جانب مظفرالدین شاه به لقب ادیب الممالک ملقب گردید. ادیب در اوایل سال 1318 از طریق قفقاز به خوارزم و چندی بعد به مشهد رفت و تا سال (1320 ه.ق) در آن شهر زیست. در اوایل سال بعد به تهران رفت و به عنوان نویسندهٔ «ایران سلطانی» نامدار گشت.
ادیب الممالک اندکی بعد به باکو سفر کرد و در آن شهر با روزنامهٔ ارشاد که به زبان ترکی منتشر میشد همکاری قلمی داشت و برگ ضمیمهٔ آن را به فارسی انتشار میداد. بعد به تهران آمد و هم زمان با صدور فرمان مشروطه و گشایش مجلس شورای ملی سردبیر روزنامهٔ «مجلس» شد. سالهای آخر عمر وی در خدمت عدلیه گذشت، اما فعالیت اصلی او همچنان روزنامه نگاری بود و بیشتر اشعارش مقارن همین ایامبرای نخستین بار در جراید آن روز منتشر میشد.
«امیری به سال 1335 ه.ق در سن ۵۸ سالگی بر اثر سکته در گذشت.» (یا حقی، 1375: 25)
بهار: (شاعر آزادی)
«محمد تقی بهار به سال 1304 (ه. ق) در مشهد به دنیا آمد. پدرش محمد کاظم صبوری ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود. او در کنار پدر شعر و فنون و ادب را آموخت و پس از مرگ صبوری به فرمان مظفرالدین شاه عنوان ملک الشعرایی به فرزندش واگذار گردید. بهار علاوه بر پدر از محضر ادیب نیشابوری نیز بهرهها برد و به تکمیل معلومات خود در دو قلمرو عربی و فارسی توفیق یافت. در همان سالهای نوجوانی که هنوز سایهٔ پدر بر سر او بود، به محافل آزادی خواهی خراسان راه یافت و از نزدیک با سیاست و مسائل روز مأنوس گشت و اندیشهها و اشعار آزادی خواهانهٔ خود را از طریق روزنامههای محلی خراسان انتشار داد. در دوران استبداد صغیر روزنامهٔ خراسان و پس از آن از سال ۱۳۲8 به بعد روزنامهٔ نوبهار را در مشهد منتشرکرد که به دلیل خط مشی ضدروسی آن پس از یک سال توقیف شد. اما بهار از پای ننشست و به جای آن «تازه بهار» را تأسیس کرد که آن هم دیری نپایید و توقیف شد. وی در حالی که هنوز کمتر از سی سال داشت به تهران تبعید گردید، یک سال بعد مردم خراسان او را به نمایندگی مجلس برگزیدند.
بهار در تهران مجلهٔ «دانشکده» را تأسیس کرد که ارگان انجمنی ادبی با همین نام بود. زندان و تبعید که در دورهٔ بعد صدای او را مثل بسیاری از آزادی خواهان دیگر خاموش کرده بود نتوانست وی را از تحقیق و مطالعه دور کند. در همان سالها بود که زبان پهلوی را آموخت و در کتب نظم و نثر فارسی به تأمل پرداخت. پس از تأسیس دانشگاه تهران در دانشکدهٔ ادبیات به تدریس پرداخت.
بعد از شهریور 1320 زمینه را برای فعالیتهای سیاسی آماده دید، پس از سالها خاموشی دوباره قلم برگرفت و به سیاست و روزنامه نویسی روی آورد. تا اینکه سرانجام بیماری در اردیبهشت ماه سال 1330 وی را از پای در آورد».
آثار و تألیفات بهار:
1- تاریخ مختصر احزاب سیاسی؛
2- سبک شناسی یا تاریخ تطوّر نثر فارسی در سه جلد؛
3- تاریخ تطوّر نظم فارسی (که از روی تقریرات او تدوین شده است)؛
4- مقالات و نوشتههای پراکندهٔ بهار که مجموعهٔ آنها سالها پس از مرگ او با عنوان بهار و ادب فارسی در دو جلد چاپ شد؛
5- تصحیح تاریخ بلعمی، تاریخ سیستان، مجمل التواریخ و القصص و جوامع الحکایات عوفی؛
6- دیوان اشعار در دو حلد». (1375: 25 - 24)
ایرج میرزا: (شاعر طنز و انتقاد)
ایرج میرزا پسر غلام حسین میرزا بود. هم پدر او غلام حسین میرزا لقب «صدرالشعر»، باتخلص «بهجت»، اهل شعر و ادب بود وهم جدش، ملک ایرج میرزا پسر فتحعلی شاه که «انصاف» تخلص میکرد.در سال 1291 (ه.ق) در تبریز پا به عرصهٔ وجود گذاشت. دوران کودکی ایرج میرزا در تبریز به فراگیری زبانهای فارسی، عربی و فرانسه گذشت.زبان فرانسوی را از «مسیو لامبر» آموخت و از محضر استادان بزرگی همچون بهار شیروانی و عارف اصفهانی سود برد. هم زمان در حوزهٔ درس آشتیانیهای مقیم تبریز معانی و بیان و منطق را فرا گرفت.
ایرج با عبدالحسین پسر امیر نظام گرّوسی هم درس بود. شاعری را هم ازهمان زمان تحصیل آغاز کرد و امیر نظام وی را مورد تشویق و عنایت ویژهٔ خود قرارداد و به لقب «فخرالشعرا» ملقب کرد. بعد از مرگ پدر از جانب مظفرالدین میرزا ولیعهد، به سرودن قصاید و اشعار مدحی و رسمی در مراسم و اعیاد موظف گردید. چندی بعد ایرج به سمت منشی مخصوص پیشکار آذربایجان، میرزا علی خان امین الدوله انتخاب و پس از مدتی به سمتها و مشاغل اداری چندی و سرانجام به بازرسی ادارهٔ کل مالیات خراسان گماشته شد. پنج سال و چند ماه دوران اقامت ایرج در خراسان (1337 تا 1343 ه.ق) مهمترین و در واقع بارورترین بخش حیات پنجاه و اند سالهٔ وی به شمار میآید.
حدود چهار هزار بیت از ایرج باقی مانده است. مقداری از آنها در قالب قصیده است، با مضمونهای ستایش رجال، تهنیت، خوش آمد، شکوه، مطایبه، اندرز، مرثیه و پارهای از مسائل اجتماعی، که اغلب آنها به ویژه قصاید ستایشی به دوران اول کار شاعر مربوط است و از سر تکلیف و ناگزیری برای رجال عصر گفته شده است، چند غزل متوسط هم در دیوان او هست. اما قطعات او در اندرز، اجتماعیات، هجو، شکوه، مطایبه و ماده تاریخ از لطافت و سهولت و نکته دانی خالی نیست. به ویژه برخی از این قطعات مانند قطعهٔ قلب مادر، که از زیباترین اشعار ایرج و یکی از بهترین اشعار باز مانده از ادبیات مشروطه است.این قطعه با آنکه ترجمهٔ اثری آلمانی است، توانایی طبع وی و ادراک ناب و نجیبی را که از محبت مادر داشته نشان میدهد، و یقینا یکی از شعرهایی است که نام ایرج را به شاعری بلند آوازه تبدیل کرده است.» (یا حقی، 1375: 43 - 40)
سید اشرف الدین گیلانی، شاعر مردم
نامش سید اشرف الدین حسینی است که حدود سال (1287 ه.ق) در قزوین متولد شد. پدرش را در همان خردسالی از دست داد و به تنگ دستی دچار گردید. چندی به عتبات رفت و پنج سالی را در نجف و کربلا به سر برد و دوباره به زادگاه خود بازگشت. ۲۲ سال داشت که به تبریز رفت و در آنجا به فراگیری صرف و نحو، منطق، نجوم و جغرافیا پرداخت، سپس به گیلان رفت. اقامت در رشت و آغاز فعالیتهای مطبوعاتی او در آن شهر در پی صدور فرمان مشروطیت، سبب گردید که به «گیلانی» معروف شود.
نه ماه پیش از آنکه محمد علی شاه مجلس ملی را به توپ ببندد و رؤیای مردم ایران یکسره بر باد برود، روزنامهای ادبی و فکاهی با نام «نسیم شمال» در شهر رشت انتشار یافت که مدیر مسئول و نویسندهٔ آن، سید اشرف الدین گیلانی بود. نشر این روزنامه تا انحلال مجلس ادامه یافت و علاقهٔ مردم را به شدت جلب کرد،
سپس توقیف گردید. اما از (سال 1327 ه.ق) با یاری سپه سالار اعظم انتشار آن از سر گرفته شد و از سال (1333 ه.ق) در تهران منتشر شد و به شهرت و آوازهای دو چندان نائل آمد. (شهرت و محبوبیت گیلانی دولتهای وقت را به ستوه آورده بود، اما نمیتوانستند برای دفع او چارهای بیندیشند. سرانجام در پایان کار به او نسبت جنون دادهاند و به این بهانه او را به تیمارستان که در واقع زندان بود منتقل کردند. سید پس از آن چندی با فقر و بیماری سرکرد تا اینکه در سال ۱۳۱۳ شمسی، در گذشت» (یا حقی، 1375: 61 - 58)
اشعار سید اشرف، که بیش از بیست هزار بیت است در مجموعهای به نام «نسیم شمال» در دو جلد چاپ شده است. مهمترین اثر ادبی سید اشرف الدین همان مجموعهٔ اشعار است که در واقع زبان حال مردم روزگار است. اشعار او به زبان مردم کوچه و بازار و فاقد انسجام لازم ادبی است.
ویژگی عمدهای که شعر وی را اهمیت و اعتبار میبخشد، گذشته از سادگی و صمیمیت زبانی که گاه تا حد محاورهٔ عادی، خودمانی میشود، مضمون و محتوای آن است که در سالهای عصر بیداری از عمق وجود مردم مایه میگرفت و نظر خاص و عام را به خود جلب میکرد. سید اشرف الدین زمانی در اشعار «نسیم شمال» از مضامین روزنامهٔ «ملانصرالدین» که با خصوصیات مشابهی در آذربایجان به زبان ترکی منتشر میشد، الهام میگرفت و بسیاری از انتقادها و طنزهای منظوم آن روزنامه را که نوشتهٔ «صابر» شاعر با ذوق وطنز پرداز آن روزگار بود، به نظم فارسی در میآورد. با این همه سید خود به این اخذ و اقتباسها اشارهای نکرده است.
در هر حال اگر بخشهایی از شعرهای نسیم شمال هم ترجمه یا اقتباس از روزنامهٔ ملانصرالدین و مجموعهٔ «هوپ هوپ نامه» باشد، بخش عمدهٔ آن ابتکار و هنر خاص خود او بوده، که از حال و روز وطن و مردمان سرزمین مایه میگرفت.
از سید اشرف الدین حکایت بلندی باقی مانده است، به نظم و نثر با عنوان «عزیز و غزال» که در پایان مجموعهٔ جاودانهٔ سید اشرف الدین (ص ۸۴۲ به بعد) به چاپ رسیده است.» (همان، 1375: 61 - 58)
دهخدا: (محقق و شاعر)
در عالم مطبوعات و مبارزات سیاسی عصر بیداری نخستین نامی که به ذهن میآید از آنِ علامه علی اکبر دهخداست. پدر او خان باباخان اصلاً اهل قزوین بود که چندی پیش از تولد فرزندش زندگی خود را به تهران منتقل کرد. در این شهر بود که علی اکبر به سال 1275 هجری خورشیدی دیده به جهان گشود. بیشتر از ده سال نداشت که پدرش از دنیا رفت وعلی اکبر با سرپرستی مادر به فراگرفتن دانش همت گماشت. دهخدا به مدت ده سال به فرا گرفتن علوم قدیمه پرداخت و با وجود فقر و تنگدستی در کسب کمالات کوشید. پس از آن به مدرسهٔ سیاسی وارد شد و زبان فرانسه را نیکو آموخت و به همراه معاون الدوله غفاری به اروپا رفت و هم زمان با فراگرفتن دانشهای جدید ضمن اقامتی دوساله در وین پایتخت اتریش زبان فرانسهٔ خود را تکمیل کرد. در همان روزهای آغاز مشروطیت به ایران آمد و در انتشار روزنامهٔ مشهور «صور اسرافیل» که از نشریات پر آوازهٔ صدر مشروطه بود با میرزا جهانگیرخان شیرازی به همکاری پرداخت.
صور اسرافیل از روزنامه های پرآوازهٔ صدر مشروطیت بود،که سلسله مقالات طنزآمیز و پر نکتهٔ دهخدا تحت نام کلی «چرند و پرند»، اهمیت ادبی آن را بیشتر میکرد. مقالات چرند و پرند با نامهای مستعار: دخو، خرمگس، سگ حسن دله، غلام گدا، اسیرالجوال، دخوعلی، روزنومه چی، وغیره چاپ میشد. در این مقالات بود که دهخدا به عنوان پایه گذار ساده نویسی در ایران به شمار آمد. دهخدا با تیزبینی از سر ذوق و به زبان طنز در این مقالات با مفاسد و نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی روزگار خود به ستیز برخاست. علامه دهخدا در اسفند (1334 ه.ش) پس از عمری تلاش و کوشش در دو قلمروی سیاست و تحقیق در تهران وفات کرد.
آثار او عبارتاند از: چرندوپرند، دیوان اشعار، امثال و حکم، لغت نامه». (یا حقی، 1375: 52 - 47)
فرخی یزدی
فرخی یزدی به سال (1306 ه.ق) در یزد متولد شد. فرخی استعداد شعری و جوهر اعتراض را از همان ایام تحصیل در کار و کردار خود آشکار کرد و به سبب شعری که سروده بود از مدرسه اخراج شد. دیوان سعدی و مسعود سعد سلمان همدم جوانی او بود. به ویژه سعدی طبع شعر او را شکوفا ساخت. در همان آغاز جوانی سر از حزب دموکرات یزد در آورد و به گناه شعری که در ستایش آزادی ساخته بود ضیغم الدوله قشقایی حاکم یزد لبهای وی را دوخت و به زندانش افکند. فرخی با دهانی دوخته بر دیوار زندان نوشت:
به زندان نگردد اگر عمر طی
به آزادی ار شد مرا بخت یار
من و ضیغم الدوله و ملک ری
برآرم از آن بختیاری دمار
سه چهار سالی از امضای مشروطیت میگذشت که به تهران رفت و یک سال بعد به روزنامهٔ «طوفان» همت گماشت و طی مقالات آتشین و انتقادآمیز به جنگ استبداد و بی قانونی رفت. در دورهٔ هفتم مجلس مردم یزد او را به وکالت برگزیدند و فرخی جزو جناح اقلیت مجلس با هیئت حاکمه به مبارزه پرداخت و روزنامهٔ «طوفان» را که تعطیل شده بود، بار دیگر منتشر ساخت که باز به حکم دولت توقیف شد و فرخی تحت فشار قرار گرفت تا آنکه ناگزیر شد ایران را ترک کند و از راه مسکو به برلن برود.
فرخی در سال (1312 ه.ش) به تهران بازگشت و در کنار دیگر آزادی خواهان با قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله به مخالفت برخاست. یک بار در زندگی سیاسی خود از سوء قصد جان سالم به در برد. تا اینکه در سال (1318 ه.ش) در زندان به طرز فجیعی با تزریق آمپول هوا به قتل رسید.
غیر از مقالههای سیاسی آتشین از فرخی دیوان مختصری حاوی غزلیات و رباعیات او برجاست که چندین بار در تهران چاپ شده است. گیرایی شعر او از عشقی و عارف و حتی نسیم شمال کمتر ولی از لحاظ اجتماعی پرارزشتر است. او بیشتر غزل سرا است محتوای غزل او نه عشق ونه عواطف شخصی بلکه سیاست و مسائل حاد اجتماعی است؛ فرخی سوسیالیست مآب و طرفدار کارگر و رنجبر است مایهٔ اصلی شعرش همان مسائلی است که سید اشرف الدین، عشقی، عارف و بهار طرح کردهاند. او در عصر خود تنها شاعری بود که جهان بینی ثابتی داشت و سرانجام بر سر همین امر هم جان باخت». (یا حقی، 1370: 71 - 70)
عارف قزوینی
ابوالقاسم عارف قزوینی در حدود سال (1300 ه.ق) در شهر قزوین زاده شد. هر چند خط نیکو مینوشت و با موسیقی آشنا بود و علاوه بر شاعری صدای گرمی داشت، زندگی را تلخ و بی سرانجام به سر آورد.
عارف از شانزده سالگی به شعر روی آورد. نخستین اشعار او زمینههای مذهبی داشت که در مجالس روضه خوانی به آواز خوش خوانده میشد. وقتی راهی تهران شد به واسطهٔ صدای خوشی که داشت مورد توجه مظفرالدین شاه قرار گرفت و خواستند او را در سلک رجال دربار آورند، که نپذیرفت.
با زمزمهٔ مشروطه به آزادی خواهان پیوست و استعدادش را در شعر و موسیقی به خدمت انقلاب در آورد و به حمایت از مردم و هواداری از نهضت به مناسبتهای گوناگون شعرها گفت و تصنیفها سرود و به همین دلیل بارها آماج تهدید و توبیخ و آزار قرار گرفت. پس از مدتی کشمکش سرانجام به اقامت در همدان مجبور گردید و تا پایان عمر با انزوا و بیچارگی روزگار به سر برد تا اینکه در سال (1352 ه.ق) به درود حیات گفت و در جوار آرامگاه ابوعلی سینا مدفون گشت.
تصنیف سازی فارسی را عارف قزوینی ابداع نکرده است. با این حال تصنیف سازی را باید جولانگاه مسلم هنر عارف دانست، از این جهت که وی به این نوع ادبی خاص جانی تازه بخشید. امتیاز بزرگ تصنیفهای عارف در آن است که او خود هم شاعر و موسیقی دان بود و هم صدای خوشی داشت و تصنیف را با مهارت و امتیازی بارز برای بیان مقاصد و مضامین ملی به کار گرفت. تصنیفهای عارف میهنی و ساده و صمیمی و به مراتب سادهتر از غزلها و دیگر اشعار اوست. به همین دلیل در روزگار مشروطه و تا سال ها بعد با روح و جان و اعتقاد مردم بسیار نزدیک و از شهرت و آوازهای نظر گیر برخوردار بود. (چون سبوی تشنه، 1375: 64 - 63)
میرزا فتحعلی آخوندزاده
قدیمیترین نمایشنامههایی که به تقلید اروپاییان نوشته شده، آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده است که میرزا جعفر قراجه داغی آنها را از زبان آذربایجانی به فارسی ترجمه کرده و این ترجمهها مانند نمایشنامههای دیگرگون شدهٔ مولیر در ادبیات نوین و هنر نوزاد نمایش ایران محلی پیدا کرده است.
میرزا فتحعلی آخوندزاده (بعدها آخوندف) پدر و استاد نمایشنامه نویسان آذربایجان، در سال ۱۸۱۲ م (1228 ه.ق) در شهر نوخا تولد یافت.
{پدر وی} میرزا محمد تقی در سال ۱۸۱۴ م (1230 ه.ق) به قصبهٔ خامنه آمد و میرزا فتحعلی چند سال با مادرش در آنجا زندگی کرد، اما چون میرزا محمدتقی را زن و فرزند دیگری در قصبهٔ خامنه بود و چون نعناع خانم با زن شوهرش سازش نداشت، طلاق گرفت و با پسرش، میرزا فتحعلی، به نزد عموی خود آخوند ملا علی اصغر، که در آن هنگام در محال مشکین اردبیل میزیست، بازگشت. بدین ترتیب میرزا فتحعلی، برای همیشه از پدر جدا شد و نزد عموی مادرش ماند و آخوند به تعلیم و تربیت وی همت گماشت و میرزافتحعلی، که از آن پس به نام آخوند زاده شناخته شد، قرآن و مقدمات فارسی و عربی را آموخت و پارهای اطلاعات دربارهٔ علوم اسلامی به دست آورد. (آرین پور، 1372: 243 - 242)
مدتی میرزافتحعلی نزد میرزا شفیع در گنجه، تمرین خط میکرد. پس از ملاقات با میرزا شفیع و در نتیجهٔ ارشاد او از اندیشهٔ روحانیت، که ابتدا در سر داشت منصرف شد و به فکر ورود به خدمات دولتی و اخذ علوم و تمدن جدید افتاد. سپس به سمت مترجمی زبانهای شرقی وارد خدمت دولت روس شد و تا پایان عمر در این سمت باقی ماند و در ازای خدمات شایستهٔ خود به دریافت درجهٔ سرهنگی و نشانهای متعدد نایل گردید. وی در هیئتهای اعزامی مختلف، در مذاکرات دیپلماسی، در پذیراییها و محاکمات شرکت میکرد.
مسافرت و اقامت در تفلیس در حیات و فعالیت ادبی آخوندزاده صفحهٔ نوینی گشود. وی که با تاریخ و ادبیات ایران آشنا بود، زبان و ادبیات روسی را نیز در اندک مدتی فرا گرفت و از راه زبان روسی به ادبیات و فلسفهٔ غرب راه یافت و با تألیفات نویسندگان قرن هیجدهم اروپا آشنا شد.
آخوند زاده پیش از سفر تفلیس از تئاتر و نمایش بی خبر بود. نخستین آشنایی او با هنر نمایش در سالهای دههٔ پنجم قرن نوزدهم صورت گرفت. در این روزگار در سالنهای شاهزادگان ثروتمند گرجستان و گاهی درهوای آزاد، کنسرتهایی ترتیب مییافت و قطعات کوتاهی از آثار نویسندگان روس وگرجی به معرض تماشا گذاشته میشد.
آخوند زاده این نمایشها را تماشا کرد و با اکثر نمایشنامههای مهم و معتبرصحنههای روس از جمله نوشتههای گوگول و آستروفسکی آشنا شد و از شکسپیر و مولیر الهام گرفت. همهٔ اینها در مجموع تأثیر بسزایی در هنر نویسندگی او به جا گذاشت، تا آنکه خود به هوس نوشتن نمایشنامه افتاد و در خلال سالهای ۱۸۵۰ م تا ۱۸۵۶ م صحنههایی روشن و درخشان از معیشت حقیقی مردم آذربایجان به وجود آورد وجهات تاریک زندگانی آنان را بی گذشت و اغماض به باد انتقاد گرفت. (آرین پور، 1372، ج ۱، ۳۴۵)
تألیفات آخوندزاده: حکایت یوسف شاه، سه مکتوب شاهزادهٔ هندی کمال الدوله به شاهزادهٔ ایرانی جلال الدوله و جواب این به آن، رسالهٔ ایراد، تلقین نامهٔ عربی، نامههای کمال الدوله و دیگر تألیفات اجتماعی و سیاسی و فلسفی آخوندزاده از قبیل پاسخ به فیلسوف بوم، عقیدهٔ جان استوارت میل دربارهٔ آزادی، ملای رومی و مثنوی او، یادداشتهای انتقادی و همچنین نامههای مفصل او از تألیفات مهمش است.» (همان، 1372، ج 1: 350)
شش نمایشنامهٔ آخوند زاده که همه به زبان آذربایجانی و در فاصلهٔ سالهای 1850 - 1855 م (1272 - 1267 ه. ق) نوشته شده، عبارتاند از:
حکایت ملا ابراهیم خلیل کیمیاگر، حکایت مسیو ژوردان حکیم نباتات و درویش مستعلی شاه جادوگر معروف، حکایت خرس قولدورباسان (دزدافکن)، سرگذشت وزیرخان سراب، سرگذشت مرد خسیس یا حاجی قرا، حکایت وکلای مرافعه در شهر تبریز.
تمثیلات آخوند زاده که به لهجهٔ روان و سادهٔ آذربایجانی نوشته شده است، آیینهٔ تمام نمای اخلاق و عادات و آداب مردم ترکی زبان آذربایجان است. نویسنده به طبایع انسانی آشنا و به بیان دریافت خود تواناست. در هر یک از این تمثیلات ما خود را در زمان تحریر داستان و در میان اوضاع و احوالی که توصیف شده مییابیم. افراد مجلس یکایک با اخلاق و صفات و با پوشاک خود از برابر ما رد میشوند و ما گفتار وکردار آنان را به خوبی درک میکنیم، با آنان میخندیم و با آنان میگرییم». (آرین پور، 1372، ج 1: 350)
عبدالرحیم طالبوف
«عبدالرحیم معروف به طالبوف در سال ( ۱۲50 ه.ق) در کوی سرخاب تبریز از پدری به نام ابوطالب فرزند علی مراد، که نجار تهیدستی بود به دنیا آمد. او شانزده یا هفده ساله بود که تبریز را ترک کرد و به تفلیس، که در آن هنگام کانون آزادگان و انقلابیان بود رفت و در آنجا به کسب و کار مشغول شد و در ضمن به تحصیل زبان روسی و ادبیات آن پرداخت.
محمد علی خان، سالیانی را که در تفلیس و سایر بلاد قفقاز به سر برده بود، با کوشش و سعی توانست سرمایهٔ فوق العادهای فراهم سازد. وی در آنجا تأهل اختیار کرده و دارای دو پسر شد.» «آرین پور 1372، ج 1: 356»
«در اواسط پادشاهی ناصرالدین شاه، آزادی خواهان و روشنفکران ایران برای تحصیل آزادی و قانون در داخل و خارج کشور به کوشش برخاسته بودند، طالبوف نیز که از مجرای زبان روسی اطلاعاتی به دست آورده بود و انشای خوبی هم داشت، از راه قلم، به بیداری مردم میکوشید و آنان را به معایب حکومت استبدادی و لزوم استقرار مشروطه آشنا میساخت. چنان که نوشتههای او را در این باره میتوان «الفبای آزادی» نامید.» (همان، 1372، ج 1: 288)
«طالبوف مردی مسلمان و به حج رفته و در عین حال بشر دوست و میهن پرست بود و در میهن پرستی افراط میورزید.
طالبوف در اواخر سال (1328 ه. ق) یا اوایل سال (1329 ه.ق) در تمرخان شوره، محل اقامت دائمی خود، چشم از جهان فروبست.» (چون سبوی تشنه، تلخیص، 1375: 291)
تألیفات طالبوف: «سفینهٔ طالبی یا کتاب احمد، مسالک المحسنین، مسائل الحیات، پندنامهٔ مارکوس قیصر روم، رسالهٔ فیزیک، نخبهٔ سپهری، رسالهٔ هیئت جدیده، ایضاحات در خصوص آزادی، سیاست طالبی.» (همان، تلخیص، 1375: 292)
میرزا آقاخان کرمانی:
«میرزا عبدالحسین، معروف به میرزا آقاخان، فرزند میرزا عبدالرحیم، از خوانین بردسیر کرمان، در سال 1270ه.ق متولد شد. در کرمان تعلیم یافت و از ریاضی و طبیعی و حکمت الهی بهره برد و کمی انگلیسی و فرانسه آموخت. در سال 1302 ه.ق که سی و دو ساله بود، بر اثر تعدیات و مظالم سلطان عبدالحمید میرزا، ناصرالدوله، فرمانروای کرمان، به اتفاق شیخ احمد روحی مهاجرت کرد و به اصفهان و از آنجا به تهران آمد و چندی در تهران به تدریس و تفسیر قرآن اشتغال داشت و در مصاحبت حاجی میرزا یحیی دولت آبادی و شیخ مهدی شریف کاشانی میگذرانید. سپس با همسفرش، روحی، به رشت رفت و از آنجا در سال 1305 ه.ق رهسپار استانبول شد.
این دو نفر در استانبول با حاجی میرزا حسن خان خبیرالملک، که چندی کنسول دولت ایران در شامات بود، آشنایی یافتند و هر سه به هواخواهی سید برخاستند و نامههای بسیار از قول سید به علمای نجف و سامرا و ایران و رجال و مردم پایتخت و شهرهای ایران نوشتند و آنان را به اتحاد اسلام خواندند و از حکومت استبدادی ناصرالدین شاه و اعمال میرزا علی اصغر خان صدراعظم بدگوییها کردند. میرزا علی خان درصدد دستگیری و آزار آنان درآمد و سفارشهای لازم را برای علاءالملک، سفیر ایران، در عثمانی فرستاد و وانمود کرد این سه تن در شورش ارمنیان، دست داشتهاند و به همین دلیل تبعید و زندانی شدند. بعد از واقعهٔ قتل ناصرالدین شاه، سوء ظن دولت درباره این سه تن افزوده شد و دولت عثمانی به درخواست سفیر ایران آنان را در سرحد به مأمورین ایرانی تسلیم کرد و هنوز میرزارضا، قاتل ناصرالدین شاه، به احترام ماه عزا در تهران زنده بود که به دستور محمد علی میرزا ولیعهد، عصر روز چهارم یا ششم ماه صفر 1314 ه.ق هر سه را در باغ شمال و به روایتی در خانهٔ خود ولیعهد در محلهٔ شش گلان سر بریدند و در پوست سر آنان آرد کرده و به تهران فرستادند. از او مقالات زیادی در جریده اختر به چاپ رسیده است. (یا حقی، 1375: 391 - 390)