گاما رو نصب کن!

{{ number }}
اعلان ها
اعلان جدیدی وجود ندارد!
کاربر جدید

جستجو

پربازدیدها: #{{ tag.title }}

میتونی لایو بذاری!

خلاصه کتاب چرا ملت ها شکست می خورند؟ نوشته دارون عجم اوغلو و جیمز ای رابینسون ترجمه محمدحسین نعیمی‌پور و محسن میردامادی

بروزرسانی شده در: 12:18 1404/05/20 مشاهده: 12     دسته بندی: خلاصه کتاب

چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟

معرفی کتاب

«چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» نوشتهٔ دارون عجم‌اوغلو و جیمز ای رابینسون با ترجمهٔ محمدحسین نعیمی‌پور و محسن میردامادی و ویراستاری سیدعلیرضا بهشتی شیرازی، اثری شاخص در اقتصاد سیاسی توسعه است که با ردّ تبیین‌های تقلیل‌گرایانهٔ جغرافیا و فرهنگ، نقش نهادهای سیاسی و اقتصادی را در شکوفایی یا افول کشورها برجسته می‌کند. نویسندگان نشان می‌دهند شکاف‌های بزرگ رفاه، نوآوری و عدالت از تفاوت در «قواعد بازی» برمی‌خیزد: نهادهایی که چگونه قدرت را توزیع می‌کنند، چه انگیزه‌هایی می‌سازند و تا چه حد از حقوق مالکیت، رقابت و پاسخ‌گویی سیاسی پاسداری می‌شود

روایت کتاب با نمونهٔ دو نیمهٔ شهر نوگالس در مرز آمریکا و مکزیک آغاز می‌شود تا به‌روشنی توضیح دهد که مردمی با تاریخ و اقلیم نزدیک، ذیل دو رژیم نهادی متفاوت به نتایج کاملاً متضاد می‌رسند. سپس با مرور نمونه‌های تاریخی و معاصر از انگلستان پس از انقلاب شکوهمند، آمریکای لاتین، آفریقای استعماری و کرهٔ شمالی و جنوبی تا اروپای شرقی و غربی، الگوهای پایداری یا فرسایش نهادها را ترسیم می‌کند. پیام محوری این است که توسعه فرایندی سیاسی است و اقتصاد بدون توازن نهادیِ قدرت، به ابزار استخراج منافع گروهی محدود بدل می‌شود

این خلاصهٔ مفصل و سئو‌محور، ابتدا چارچوب نظری کتاب را معرفی می‌کند، سپس پنج سرفصل تحلیلی را با مثال‌های تاریخی و مفاهیم کلیدی بسط می‌دهد، آنگاه جمع‌بندی راهبردی ارائه می‌کند و در پایان مجموعه‌ای از پرسش‌های کلیدی را همراه با پاسخ‌های پنهان/نمایان‌شونده در اختیار می‌گذارد تا برای پژوهشگر، سیاست‌گذار و خوانندهٔ عمومی قابل استفاده باشد

سرفصل‌های کلیدی کتاب

۱) نهادهای شمول‌گرا در برابر نهادهای استخراجی

بنیان نظری کتاب بر تمایز میان دو گونه نهاد استوار است. نهادهای شمول‌گرا با تضمین حقوق مالکیت، اجرای بی‌طرفانهٔ قراردادها، امکان ورود آزاد به بازار و محدودسازی مؤثر قدرت، بستر اعتماد، پیش‌بینی‌پذیری و رقابت را فراهم می‌کنند. در چنین محیطی کارآفرین ریسک می‌پذیرد چون می‌داند دسترنجش مصادره نمی‌شود، سرمایه‌گذار منابع را بسیج می‌کند چون قواعد شفاف است، و استعدادهای انسانی از طبقات مختلف فرصت مشارکت می‌یابند. در نقطهٔ مقابل، نهادهای استخراجی با تمرکز قدرت سیاسی در دایره‌ای تنگ و تبدیل اقتصاد به سازوکار توزیع امتیاز، انگیزهٔ سرمایه‌گذاری و خلاقیت را می‌کاهند. رانت‌خواران برای حفظ موقعیت خود راه ورود رقبا را می‌بندند، رسانه و قضا را مهار می‌کنند و دسترسی به منابع را به وفاداری سیاسی گره می‌زنند که پیامد آن کاهش بهره‌وری، فرار سرمایه و استعداد و شکنندگی چرخهٔ رشد است

نویسندگان نشان می‌دهند این دو الگو خودتقویت‌گرند. نهادهای شمول‌گرا با توزیع گسترده‌تر فرصت و قدرت، ائتلاف‌هایی می‌سازند که تداوم قواعد رقابتی را پاس می‌دارند. در مقابل، نهادهای استخراجی نخبگانی پرورش می‌دهند که هر اصلاحی را که امتیازاتشان را تهدید کند وتو می‌کنند. در نتیجه، مسیر موفقیت یا شکست جوامع بیش از هر چیز تابع این است که کدام مجموعه نهادها دست بالا را بیابد و چگونه در گذر زمان احیا یا فرسوده شود


۲) بزنگاه‌های تاریخی و مسیرهای قفل‌شده

مفهوم «بزنگاه بحرانی» توضیح می‌دهد که چگونه شوک‌های بزرگ سیاسی، فناورانه یا اقتصادی مسیر کشورها را تغییر می‌دهند. انقلاب شکوهمند در انگلستان با تحدید قدرت سلطنت و تقویت پارلمان، حقوق مالکیت و رقابت را تثبیت کرد و راه را برای انقلاب صنعتی گشود. در سوی دیگر، بسیاری از مستعمرات الگوی حکمرانی استخراجی برپا کردند که پس از استقلال نیز بازتولید شد. «قفل‌شدگی نهادی» یعنی وقتی ائتلاف‌های ذی‌نفع شکل گرفتند، تغییر مسیر مستلزم شکستن ائتلاف‌های قدرتمند و بازتعریف حقوق و امتیازات است که معمولاً پرهزینه و دشوار است

نمونه‌های متعدد نشان می‌دهد واکنش به یک شوک بیرونی در دو کشور مشابه می‌تواند نتایج متضاد بسازد. برخی جوامع با گشودن مشارکت و تضمین رقابت، شوک را به فرصت تبدیل کرده‌اند، در حالی که برخی با تشدید سرکوب و انحصار، ظرفیت سازگاری را از میان برده‌اند. نتیجهٔ مهم این فصل آن است که آیندهٔ کشورها مقدر نیست و هرچند گذشته قیودی می‌سازد، ائتلاف‌های اجتماعی تازه، رهبری پاسخ‌گو و فشار مدنی می‌تواند پنجره‌های اصلاح را بگشاید هرچند این پنجره‌ها محدود و گذرا هستند


۳) خلاقه‌ویرانگری، ترس نخبگان و سیاست سدگذاری

پویایی «خلاقه‌ویرانگری» در اقتصاد بازار صنایع قدیمی را از میان برمی‌دارد و ساختارهای قدرت اقتصادی را جابه‌جا می‌کند. نخبگان مستقر در نظم‌های استخراجی از این فرایند می‌ترسند زیرا منافع انحصاری‌شان را تهدید می‌کند، ازاین‌رو به سدگذاری روی می‌آورند: محدودسازی واردات و فناوری، اعطای امتیازات انحصاری، کنترل رسانه و سرکوب جامعهٔ مدنی. این سیاست‌ها شاید در کوتاه‌مدت ثبات ظاهری بیافرینند اما در بلندمدت موتور بهره‌وری را خاموش و کشور را از موج‌های فناوری عقب می‌اندازند

در محیط‌های شمول‌گرا دولتِ داور با سیاست‌های ضدانحصار از بسته‌شدن بازار جلوگیری می‌کند، حقوق مالکیت فکری را متوازن تنظیم می‌کند، زیرساخت و آموزش را تقویت می‌نماید و شکست بنگاه یا ایده انگ اجتماعی ندارد تا سرمایه و نیروی کار بتوانند به صنایع نو مهاجرت کنند. ظرفیت «بازچینش» یکی از تفاوت‌های بنیادین نظام‌های موفق و ناموفق است و توضیح می‌دهد چرا برخی کشورها موج‌های فناوری را سوار می‌شوند و برخی در ساحل می‌مانند


۴) ردّ تعیین‌گرایی جغرافیایی و فرهنگی

جغرافیا و فرهنگ به‌تنهایی نمی‌توانند تفاوت‌های عظیم توسعه را توضیح دهند. نمونه‌های مانند کرهٔ شمالی و جنوبی، آلمان شرقی و غربی یا دو سوی نوگالس نشان می‌دهد که مردمان با زبان و تاریخ مشترک در دو رژیم نهادی متفاوت، در بازه‌های نه‌چندان طولانی به شکاف‌های بزرگ درآمد، امید به زندگی و نوآوری می‌رسند. فرهنگ نیز پویاست و خود تحت تأثیر نهادها تغییر می‌کند. وقتی قواعد بازی فرصت‌ساز و عادلانه باشد، ارزش‌های اعتماد، همکاری و کارآفرینی تقویت می‌شود و با قواعد تبعیض‌آمیز، بی‌اعتمادی، فرصت‌طلبی کوتاه‌مدت و فساد رواج می‌یابد

ادعای «نفرین منابع» نیز در چارچوب نهادی بازخوانی می‌شود. وفور طبیعی به‌خودی‌خود بد یا خوب نیست. اگر نهادهای شمول‌گرا حاکم باشند، منابع به سکوی سرمایه‌گذاری در سرمایهٔ انسانی و زیرساخت بدل می‌شود؛ و اگر نهادهای استخراجی دست بالا را داشته باشند، درآمد منابع به خرید وفاداری سیاسی، تقویت سرکوب و گسترش رانت تبدیل می‌شود. بنابراین متغیر تعیین‌کننده نه خاک و آب‌وهوا، بلکه کیفیت و توازن نهادهای سیاسی و اقتصادی است


۵) دورهای فضیلت و رذیلت، نقش رهبری و جامعهٔ مدنی

دو چرخهٔ بازخوردی در کتاب تشریح می‌شود. در چرخهٔ فضیلت، نهادهای شمول‌گرا با افزایش مشارکت سیاسی، ائتلاف‌های گستردهٔ حامی رقابت می‌سازند که اصلاحات بعدی را پشتیبانی می‌کند، فساد را مهار و استقلال قضا و رسانه را پاس می‌دارد. نتیجه، سرمایه‌گذاری بلندمدت، نوآوری و رشدی است که ثمره‌اش برای لایه‌های وسیع‌تری از جامعه ملموس می‌شود. در چرخهٔ رذیلت، نهادهای استخراجی با تمرکز قدرت، مخالفان را حذف و امتیازات انحصاری را توزیع می‌کنند، هر اصلاحی که منافع رانت‌جویان را تهدید کند وتو می‌شود و جامعه در تلهٔ درآمد پایین، سرمایه‌گریزی و بی‌ثباتی سیاسی گرفتار می‌ماند

با وجود قیود ساختاری، کتاب بر نقش عامل انسانی تأکید دارد. رهبری پاسخ‌گو می‌تواند در بزنگاه‌ها ائتلاف‌های تازه بسازد، هزینه‌های گذار را عادلانه توزیع کند و قواعد جدید را از رهگذر نهادهای مستقل نهادینه سازد. جامعهٔ مدنی سازمان‌یافته با مطالبه‌گری مسالمت‌آمیز، شفافیت و پاسخ‌گویی را ارتقا می‌دهد و هزینهٔ سرکوب را افزایش می‌دهد. نتیجهٔ عملی آن است که برنامه‌های توسعه بدون اصلاحات نهادی و سیاسی کم‌اثر می‌مانند و تمرکز صرف بر زیرساخت یا کمک خارجی، در فقدان پاسخ‌گویی و رقابت، به بهبود پایدار منجر نمی‌شود

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

«چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» پاسخی سیاسی به پرسشی اقتصادی عرضه می‌کند. پیام مرکزی روشن است: توسعه پایدار زمانی رخ می‌دهد که نهادهای سیاسی و اقتصادی شمول‌گرا باشند. این نهادها با توزیع متوازن قدرت و فرصت، فضای امن و پیش‌بینی‌پذیر برای سرمایه‌گذاری و نوآوری می‌سازند و امکان خلاقه‌ویرانگری را بدون فروغلتیدن به بی‌ثباتی فراهم می‌کنند. در مقابل، نهادهای استخراجی با تمرکز قدرت، رانت‌جویی و سدگذاری در برابر رقابت، رشد را شکننده و نابرابری را ساختاری می‌سازند. بنابراین ریشهٔ شکست یا پیروزی ملت‌ها را باید در طراحی و توازن نهادی جست‌وجو کرد نه در ویژگی‌های ثابت جغرافیا یا فرهنگ

برای سیاست‌گذاران چند توصیهٔ عملی نتیجه می‌شود: نخست، اصلاحات اقتصادی بدون حاکمیت قانون، استقلال قضایی، رقابت و شفافیت به مقصد نمی‌رسد. دوم، باید با سیاست‌های ضدانحصار و قواعد تسهیل‌گر ورود از بسته‌شدن بازارها جلوگیری کرد و مالکیت فکری را چنان تنظیم نمود که انگیزهٔ نوآوری بماند اما سدّ ورود نوآوران نشود. سوم، سرمایه‌گذاری در آموزش، بهداشت و زیرساخت عمومی باید به‌منزلهٔ سرمایه‌گذاری در توان نوآورانهٔ جامعه دیده شود نه صرف هزینه. چهارم، جامعهٔ مدنی و رسانه‌های مستقل باید مجال رشد و نظارت داشته باشند تا چرخه‌های فضیلت تثبیت شود. پنجم، در بزنگاه‌ها رهبری پاسخ‌گو با گفت‌وگوی اجتماعی و تقسیم منصفانهٔ هزینه‌های گذار می‌تواند قفل‌های نهادی را بگشاید

جمع‌بندی نهایی آن است که نسخهٔ واحدی برای همهٔ کشورها وجود ندارد اما اصل راهنمای مشترک این است که هرجا قواعد بازی مشارکتی، رقابتی و پاسخ‌گو باشند استعدادها شکوفا و رفاه فراگیر می‌شود و هرجا قدرت در انحصار ماند و اقتصاد به ابزار توزیع رانت تبدیل شد حتی جهش‌های مقطعی دوام نخواهد آورد. مسیر رهایی از شکست از اصلاحات نهادی آغاز می‌شود و با نگهبانی مدنی و یادگیری مستمر تداوم می‌یابد

سؤالات کلیدی و مهم

  • چرا تمایز میان نهادهای شمول‌گرا و استخراجی برای فهم توسعه حیاتی است

    زیرا نهادهای شمول‌گرا با تضمین حقوق و رقابت انگیزهٔ سرمایه‌گذاری و نوآوری را می‌سازند و نهادهای استخراجی با تمرکز قدرت این انگیزه‌ها را از میان می‌برند

  • بزنگاه‌های بحرانی چگونه مسیر کشورها را دگرگون می‌کنند

    با گشودن پنجره‌های فرصت برای بازطراحی قواعد بازی که می‌تواند قفل‌های نهادی را بشکند یا برعکس قفل‌های تازه‌ای بسازد

  • چرا نخبگان در نظام‌های استخراجی با نوآوری مخالفت می‌کنند

    زیرا خلاقه‌ویرانگری موقعیت انحصاری آنان را تهدید می‌کند و منافع رانت‌جویانه‌شان را به خطر می‌اندازد

  • چرا جغرافیا و فرهنگ به‌تنهایی نمی‌توانند شکاف‌های توسعه را توضیح دهند

    زیرا نمونه‌های هم‌زبان و هم‌اقلیم تحت نهادهای متفاوت به نتایج اقتصادی و اجتماعی کاملاً متفاوتی رسیده‌اند که نقش تعیین‌کنندهٔ نهادها را نشان می‌دهد

  • سه اقدام عملی برای گذار از چرخهٔ رذیلت به چرخهٔ فضیلت چیست

    تقویت حاکمیت قانون و استقلال قضا، اجرای سیاست‌های ضدانحصار و تضمین رقابت، گسترش مشارکت و پاسخ‌گویی از طریق جامعهٔ مدنی و رسانه‌های مستقل