به نظر بیکن فیلسوفان گذشته با دنبالهروی از ارسطو، بیشتر بر استدلال عقلی تکیه کرده بودند و در نتیجه علوم تجربی در خرافات و تعصبهای بیجا محصور شده و پیشرفت نکرده بود.
گزینهٔ ۱: ریشهٔ مشکل علوم تجربی در اشتباه فیلسوفان بوده است که پایهریزی مبانی معرفتی و روش معتبر علوم را برعهده داشتهاند، نه دانشمندان علوم طبیعی که صرفاً از مبانی فلسفی استفاده میکردند و بررسی آن اصول، وظیفه آنان نبود.
گزینهٔ ۲: میدانیم که شناخت عقلی مستقل از تجربه است و بیکن به عنوان یک تجربهگرا منکر چنین شناختی بود. از نظر او یک شناخت معتبر باید بر تجربه تکیه کند و کارکرد صحیح عقل در استدلال بر اساس دادههای تجربی است. لذا از نظر او اصرار فیلسوفان گذشته بر اعتماد به استدلال عقلی مستقل از تجربه (شناخت عقلی)، علوم تجربی را به انحراف کشیده بود. گزینهٔ ۳: از نظر بیکن این امر، سبب بیاعتباری روش تجربی نیست.
گزینهٔ ۴: جریان عقل گرایی به یک نهضت فلسفی در دورهٔ جدید اروپا اطلاق میشود که آغازگر آن دکارت است. چون دکارت معاصر بیکن بوده است (حتی اندکی بعد از بیکن)، نظرات او تأثیری در علوم قبل از زمان بیکن نداشته است.