در این زمینه سه فرض مطرح است:
1- قرآن کریم و پیامبر اکرم (ص) در این باره سکوت کرده اند؛
2- هم چون مسئولیت اوّل، پایان این دو مسئولیت را نیز اعلام نموده اند؛
3- جانشین را تعیین نموده و دو مسئولیت «تعلیم و تبیین دین» و «ولایت و حکومت» را بر ولایت و عهده ی وی قرار داده اند.
بطلان فرض اوّل روشن است؛ زیرا قرآن کریم، هدایت گر مردم در همه ی امور زندگی است؛ و ممکن نیست نسبت به این دو مسئولیت مهم که به شدّت در سرنوشت جامعه ی اسلامی تأثیر گذار است بی تفاوت باشد. هم چنین پیامبر اکرم (ص) آگاه ترین مردم نسبت به اهمیت و جایگاه این مسئولیت هاست و نمی تواند از کنار چنین مسئله مهمی با سکوت و بی توجهی بگذرد. در حقیقت، بی توجهی به این مسئله بزرگ، خود دلیلی بر نقص دین اسلام است؛ و این در حالی است که دین اسلام کامل ترین دین الهی است.
فرض دوم نیز صحیح نیست؛ زیرا نیاز جامعه به حکومت و تعلیم و تبیین دین، پس از رسول خدا (ص) نه تنها از بین نرفت، بلکه افزایش هم یافت؛ زیرا گسترش اسلام در نقاط دیگر، ظهور مکاتب و فرقه های مختلف، پیدایش مسائل و مشکلات جدید اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را به دنبال داشت و نیاز به امام و رهبری که در میان انبوه افکار و عقاید، حقیقت را به مردم نشان دهد و جامعه را آن گونه که پیامبر (ص) اداره می کرد، اداره نماید، افزون تر می شد.
علاوه بر این که اصولاً حکومت و اداره ی جامعه و تعلیم و تبیین دین، امری تمام شدنی و پایان پذیر نیست و همواره جامعه نیازمند حاکم و معلمی است که بتواند راه رسول خدا (ص) را ادامه دهد و احکام اسلام را اجرا نماید.
بنابراین فقط فرض سوم، منطقی و قابل قبول است؛ یعنی رسول اکرم، به فرمان خداوند، به تداوم تعلیم و تبیین دین و دوام حکومت پس از خود در شکل «امامت» فرمان داده و جانشین خود را تعیین کرده است و مانع تعطیلی این دو مسئولیت شده است.