پرسشی که زیست شناس درصدد پاسخ دادن به آن است، یک پرسش فلسفی است. زیرا به مسائل بنیادی درباره موجود زنده و عامل حیات مربوط میشود که با روش غیرعقلی نمیتوان به آن پاسخ داد؛ پس تحقیق او زیست شناختی نیست، بلکه متعلق به «فلسفه زیست شناسی» است (رد گزینه ۴). از طرفی با اینکه نتیجه گیری او در حوزه زیست شناسی نیست، ولی بر پژوهشهای زیست شناختی اثر میگذارد؛ زیرا زیست شناسی که به وجود روح معتقد است، قطعاً دیدگاههای متفاوتی درباره حیات و ویژگیهای آن خواهد داشت (رد گزینه 3). البته چنین نیست که این دانشمند حق نداشته باشد در پی یافتن پاسخ این سؤال بنیادی باشد؛ زیرا تفکر فلسفی حق همه انسانها و بلکه وظیفه همه آنان است و اختصاص به فیلسوفان به عنوان افراد متبحر و متخصص در این امر ندارد (رد گزینه ۱). آنچه مهم است و این دانشمند از آن غفلت کرده، این است که ابزار و روش تحقیق در هر دو سؤال «الف» و «ه» سؤالاتی فلسفی در حوزه علوم هستند و به فلسفههای مضاف موضوعی باید متناسب با آن موضوع باشد؛ مثلا نمیتوان درباره وجود «روح» که تعلق دارند؛ زیرا هر دو، پرسشهای بنیادینی درباره علوم مطرح کردهاند که در خود مجرد از بدن است، به روش مشاهده آزمایشگاهی تحقیق کرد؛ زیرا مشاهده آن علوم قابل پاسخ گویی نیستند و جز به روش عقلی نمیتوان به آنها پاسخ داد. آزمایشگاهی تنها اعضای بدن را نشان میدهد، نه امور مجرد از بدن را.
تذکر: همانطور که در صورت سوال تصریح شده است، در اینجا مقصود از «روح» همان بخش و ساحتی از موجود زنده است که عامل حیات بدن است ولی عضو بدن نیست؛ لذا بحث از وجود یک موجود خاص مطرح است و سؤال متعلق به فلسفه اولی نیست. اما در بسیاری از متون فلسفی، مقصود از «روح» یا «نفس»، موجودی است ذاتاً مجرد که فعالیتش وابسته به ماده است. در این صورت این یک مسئله فراتر از موجودات زنده طبیعی است و در حوزه فلسفه اولی قرار میگیرد؛ زیرا ابتدا همه موجودات را به مجرد و مادی تقسیم کرده و سپس همه مجردها را از جهت نحوه فعالیت، دوباره به مجرد و مادی تقسیم کرده است. بنابراین میتوان گفت مسئلهای که در این سؤال مطرح شده، به عنوان یک سؤال فلسفه زیست شناسی، خود حالت خاصی از یک سؤال کلی تر در حوزه فلسفه اولی است.