آزمون عملکردی فارسی خوانداری و نوشتاری پنجم دبستان | فصل دوم: دانایی و هوشیاری
آزمون عملکردی فارسی خوانداری و نوشتاری پنجم دبستان | فصل دوم: دانایی و هوشیاری
یکی از پادشاهان، با چند نفر از افراد برگزیده، در فصل زمستان وارد شکارگاهی شد و از شهر دور افتاد، تا این که شب فرا رسید. خانهی دهقانی را دیدند . پادشاه گفت : « شب به آنجا برویم تا دچار زحمت سرما نشویم . »
یکی از وزرا گفت: « لایق قدر و منزلت پادشاه نیست که به خانهی دهقانی پناه ببرد. همین جا خیمه بزنیم و آتش برافروزیم.» دهقان باخبر شد. غذایی فراهم کرد و پیش سلطان آورد و در برابر او تعظیم کرد و گفت : « قدر و منزلت بلند سلطان کم نمیشد و لیکن دیگران نخواستند که قدر و منزلت دهقان بلند شود . »
سخن گفتن او مورد پسند سلطان واقع شد. شب هنگام به منزل او نقل مکان کردند. بامداد دستور داد به او مال و نعمت بدهند. شنیدند که دهقان چندقدمی در رکاب سلطان راه می رفت و می گفت:
ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم از التــــــــفات به مهمان سرای دهقـانی
کــــلاه گوشهی دهقان به آفتاب رسید که سایه بر سرش انداخت چون تو سلطانی
باز نشر محتواها در فضای مجازی، ممنوع است.
باز نشر محتواها در فضای مجازی، ممنوع است.