_روزی پدری با پسر خود در يكی از جادههای قديمی شهر در حال سفر بودند كه ناگهان به طرز فجيعی تصادف میكنند. پدر درجا میميرد و پسر به شدت آسيب میبيند و چون آسيب وارده زياد بوده پزشكان مجبور میشوند او را به صورت اورژانسی عمل جراحی كنند. جراح بالای سر پسر میآيد و تا او را میبيند رنگ از چهرهاش میپرد و میگويد اوه خدای من ... من نمیتوانم اين پسر را جراحی كنم. او پسر خود من است ... چطور چنين چيزی ممكن است؟ *!!!اين معما تصورات قالبی ما را نشان میدهد!!!*
تست هوش: پدری با پسر خود در يكی از جادههای قديمی شهر در حال سفر بودند
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.