نماز زیبا ترین نمایش اولین صحنه ای که از نمایش به ذهنم خطور کرد ، تئاتری مانند اتللو بود ؛ امّا نماز نه خیانت دارد ، نه حسادت . فقط ... . درست است ، زیبا ترین نمایش . نمایشی متواضعانه ، حرفه ای ، حساب شده و در نهایت عاشقانگی بر روی سِن وجود. در ابتدا باید با وزین ترین ملودی ممکن ، یعنی وضو ، غم ، غصه ، خستگی و خشم خود را ، با آبی پاک و پاک کننده ، از خود دور کنی . یک مدیتیشن کامل ، با بخشیدن انرژی تازه و مثبت به نقاط انرژی ، چـاکرا . الله اکبر، آماده باشید ، داستان دارد شروع می شود . خدا جانم تو بزرگترینی ، عزیزم هر چه قدر هم که درباره هنر خالق بودن کلّی چیز باحال دیگر تو نهایت سپاس را بگویم ، کم است . نتوان وصف تو گفتن ، که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو جستن ، که تو در وهم نیایی احسنت سنایی ! که گل گفتی و دُرّ سُفتی. عزیز جانم ، تو که همتا نداری ، محال الی الابد است که کسی شریک و نظیر تو قرار گیرد . تو برترین و خالق ترینی هستی که این را همه می دانند . صاحب روز جزا نیستی که هستی ، هدایت کننده نیستی که هستی . و برای « مغضوب علیهم » شدید العقابی . این را حتی خود آدم های بدکار میدانند . تا جایی که مرلین منسون — خواننده و بازیگر فراماسونر — درباره عاقبت کار های خودش و فرقه اش می گوید :« ما از شیطان پیروی می کنیم ، و در جهنم جاویدانیم .» عزیز من ، بعد از این همه تعریف و تمجید کم لیاقتی است که سر و تن خم نکنم ، و. دولا و سه لا نشوم. تازه اینجا هیجان انگیز تر هم میشود . خدا جونم ، حالا به من توفیقی عطا کن که بتوانم بیشتر ستایشت کنم . متشکرم که به من افتخار می دهی که به دست و پایت بیافتم. آخر قربانت شوم ، با این همه توفیق ، اجازه ام ده که بر پاهایم بایستم . می خواهم باز هم درباره ات بگویم . واقعا فقط چنان سپاسی برازنده توست . ای آفریننده ماهر و زبردست ، تو هستی که مرا از گلی پوسیده آفریدی و از روح خودت در من دمیدی . پس با چنین شایستگی من انسان چرا به راه «ضالّین» بروم . از تو می خواهم مرا از ضلالت راه پیش رو محافظت کنی . آخِر خودت می دانی که با این همه گناه و معصیتم باز هم راه بندگان صالح تو را دوست دارم . وقتش رسیده است که نیاز هایم را بگویم : امّا خودت که از خواسته های من ، مطّلعی . + - آره عزیزم ولی میخواهم دوباره صدایت را بشنوم. این نمایش روح نواز ادامه دارد … . حالا که از تو حاجاتم رو خواستم ، دوباره دولا می شوم و به خاک می افتم . به خاک افتادنی که لحظه عروج است ، از بساط دنیوی تا عـرش اعـظم اخــــروی . همه عزّی و جلالی ، همه علمی و یقینی همه نوری و سروری ، همه جودی و سخایی عزیزم ، شهادت می دهم که پروردگاری یگانه و بی همتایی . پیامبرت محمّــــد است که بنده و رسول توست . می خواهم برخیزم ، امّا مگر می توانم .«به حول و نیروی تو بر می خیزم و می نشینم .» تو احسن الخالقینی بی عیب هستی ، فقط حمد و سپاس سزاوار توست ، یگانه و واحدی . باز هم می گویم تو آن قدر نامحدودی که در عقل ما نمی گنجی . باز رکوع و سجود و پاک دانستن ، تا جاییکه به آخرین صحنات نزدیک میشویم. شهادت می دهم که ... . به سلام می رسم . دست و پایم را گم می کنم . آوخ ! که چجوری این عاشقی را پایان بخشم . -ای خدا این وصل را هجران مکن . نه عزیزم ، تازه داری به من نزدیک ت. می شوی . + دکتر شریعتی می گفت :« در شگفتم که سلام ، آغاز دیدار است ، ولی در نماز ، پایان . شاید بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است !.» دیدید که با چه آرامش خاطر ، آسودگی و شوق ، نماز به پایان رسید . اینجا نه خبری از غم بود ، نه رقابت و نه تراژدی .فقط عشق بود عــِــــــشــْــــــــقْ .
انشا در مورد نماز زیباترین نمایش
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.