سلام یک غزل از حافظ می خواستم که دارای واج ارایی و واژه ارایی باشه.....ممنون
غزل حافظ دارای واج آرایی و واژه آرایی
پاسخ ها: 9
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود از دم صبح ازل تا آخر شام ابد دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند یا ان کیست کز روی کرم با من وفاداری کند بر جای بد کاری چو من یکدم نکوکاری کند جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که ان ندارد
از ننگ چه پرسی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است واژه ارایی : ننگ و نام 3 بار و است،مرا،چه پرسی، 2 بار در شعر حافظ آمده است واج آرایی تکرار صامت 《ن》 و 《م》 و موصت آ
سلام دوست عزیز شاید این غزل به دردت بخوره: حافظ نامه < غزلیات < غزل شماره 206 پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود بقیه شو خودت برو پیدا کن.... @ موفق باشی @
سلام به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی(واج کمرنگی از ش) موفق باشی:)))
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند یا ان کیست کز روی کرم با من وفاداری کند بر جای بد کاری چو من یکدم نکوکاری کند جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که ان ندارد از ننگ چه پرسی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است واژه ارایی : ننگ و نام 3 بار و است،مرا،چه پرسی، 2 بار در شعر حافظ آمده است واج آرایی تکرار صامت 《ن》 و 《م》 و مو صمت آ
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود از دم صبح ازل تا آخر شام ابد دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود