بعد قبولی سمپاد پایه نهم میشه گفت که یک سال گذشته و ورودی یازدهمم و میشه گفت تو همین موقع ها با یکی از دوستای دوران ابتداییم تصمیم گرفتم با کله بریم تو درسو و بخونیم یرفتیم دوتایی کلاس ریاضی و علوم از طرفی هم یه کلاس عمومی هوش ثبت نام کردیم اون فکر کنم دو سه هفته یا شاید هم دو سه هفته قبل یا بعد مهر شروع شد تو تابستون ما دو نفر رفتیم کتابخونه یعنی من اوایل می رفتم ویل وقتی با دوستم شروع به رفتن کردن مصمم تر شدم تابستون گذشت ساعت مطالعه روزانه ما به هفت ساعت به بالا رسید خیر خوشحال بودیم می گفتیم که مهر هم همینطوری میرم جلو ... ولی مهر رسید(دو سه روز قبلش هم تبلتم که چند سالی بود داشتمش شکست و تصمیم گرفتم دسرت نکنمش😂) دست روزگار محکم کوبید تو کمر هردومون مسیرمون رفته رفته جدا شد و ارتباطمون کم کم سرد شد دیگه منفرد عمل می کردیم هر کدوم دچار چالش هایی شدم چالش های کم خوابیدن و سفید شدن ابرو درد پا سر شلوار تنگ مدرسه گرفته تاااا بعد مدرسه به کتابخونه رفتن و 9 شب که از کتابخونه اومدن تشریحی فردارو خوندن. کار خیلی سخت بود خیلییی هم جذاب بود ، از طریق لب تاب و هر سیستمی که دستم میومد سعی میکرد یه سری به اینجا بزنم و تو گاما باشم ولی نه به اندازه قبل که بودم ایندفعه کمتر بودم. بعد دی ماه که معدلم بیست شد و خوب یه نفر هم با من بیست شد وارد موج دوم شدم کلا از اواسال تا آخر سال روش خوندن ریاضیم اشتباه بود و خیلی خیلی خیلی روی علوم مخصوصا فیزیک تمرکز داشتم سر همین بود که شده بودم خدای علوم، حتی دیدگاه های توی فیزیک ام هم از معلم هایی که تو گاما به سوالای بچه ها جواب می دادم هم بهتر بود(رک بگم بعضی معلما هیچ توانایی استدلال نداشتن انگار) رسیدیدم به عید دوباره ارتباطم با دوستم کمی بیشتر شد ولی همون حالت سردو داشت راستی قبا دی ماه هم و کلا اوایل سال که کلاس هوش ثبت نام کرده بودیم معلم هر هفته فیکس 1000 تا تست می داد تا هفته بعد من جنازه ام هم در میومد ولی تستارو می زدم از طرفی هم آزمون قلم چی اولین سالی بود که ثبت نام کرده بودم و منو خیلی جو گرفته بود اوایلش ولی اواخرش دیگه خیلی به آزمون های قلم چی با سوالات خارج چارچوبش اهمیت ندادمحدودا میشه گفت دو ماه بعد سال تحصیلی هم رفتم یه کلاس ادبیاتذعمومی که بتونم بهتر تست ادبیات بزنم که اونم استادش برای هر درس 1000 تا تست فیکس دقیقااا برای هر درس گذاشته بود. هیچی من از خوابم داشتم می زدم و سلامتیمو تحلیل می دادم طی مسیر هم تو کتابخونه با آدمایی آشنا شدم که افراد یک سال بالایی تر از من بودن خیلی تجارب ازشون کسب کردم از طرفی هم چون دیگه تبلت نداشتم با ام پی تی پلیری که داشتم پ هندسفرم موقع استراحتما می رفتم تو یه خط توی چند تا کاشی ثابت توی جلوی درب ورودی کتابخونه راه می رفتم همش راه می رفتم تا تایم تموم شه و منم آهنگمو همزمان با راه رفتن گوش می دادم مردمم نمیدونستم به من نگاه میکنن یا نمیکنن دوستای مدرسه ای منم (اون دوستی که از تابستون باهاش می خوندم بینشون نیستا) منو دیده بودن تو طول سال بعد سعی کردن مثل من باشن اکثریتشون اومدن کتابخونه آخر خودشون با این کار سر خودشونو و بعضی ها هم آکاه شدن و دیگه نیومدن چون کتابخونه مار هرکسی نیست و بهتر بگم برای هر آدمی نیست دو تا فاکتور می خواد که باید داشته باشی یک اینکه خیلییییی اراده داشته باشی که تو فضای اونجا فاسد نشی چون فضای فاسدی داشت و دو اینکه از بودن با یه جمعیتی که دارن همه درس می خونن لذن ببری و سه اینکه محلی هست که دیگه کمتر میشه گفت ازادی پیدا میکنی تا کاری جز درس انجام بدی من فاکتورای لازمو داشتم ولی دوستام نداشتن اقا دوباره برگردیم به عید، رسیدیم به عید و دوباره من و دوستم یهویی تو کتابخونه😂 یه چالش گذاشتیم که اقا به جز مپارد سرویس بهداشتی و غذا از صندلی سعی کنیم زیاد پا نشیم طوری شد که اون عید کنکوری ها مارو نگاه می کردن و عجیب براشون چرا دو تا نهمی باید ساعت مطالعه اشون خیلیییییی بالاتر از کنکورب ها باشه?😂😂😂 بعد عید دوباره مسیرمون جدا شدیادم نمیاد چی شده بود ولی بعد عید درصد هوشب که می زدم از 10 تا 20 درصد رسیده بودبه 70تا80 درصد معلم هوشمم از پیشرفتم راضی بود(ولی از همینجا بگم خیلی نامرد بود خودش هم میدونی چی میگم) بعد عید هم دیگه علومم سطحش به خصوص تو فیزیک اوج گرفته بودو پ دیگه سوالی نمی شد که در چارچوب سوالات سمپاد باشه و من نتونم جواب بدم راستی اینم بگم که سالی که ما ازمون می دادیم تازه نمونه و سمپاد ادغام شدن و ما نمیدونستیم چی در انتظارمون هست سر همین با سطح سوالات سال قبل که خیلیییییییی سخت تر از سوالات آزمون خودمون بودن سازگار شدی بودیم اگر می خوایید می تونید برید ببنید ما در چه سطحی از سوالا رو حل می کردیم خودم به شخصه دیگه هر سوالی در اون سختی مخصوصا فیزکو حل می کردم ولی خوب باز بود نتونم سر تایم مثلا مغهومو نفهمم و.. ولی اگه بدون تایم اون موارد محدود دستم میوفتاد باز می تونستم اونارو هم پاسخشونو پیدا کنم ولی بعد عید ریاضیم خیلی خوب نشدن بود ادبیات ام بهتر شده بود خیلی تازه توی آزمون کشوری که اموزش پرورش گرفت اول شده بودم تو مدرسه وقتی ترازایی که دانش اموزا گرفته بودنو مقایسه می کردم یه ازمون درون مدرسه ای هم اول شده بودم و یه ازمون دیگه هم که بعد اون واقعا اول شدم بودم چون اسممو ننوشته بودم سیستم از ترازم کم کرده بود و به اسم جی نمیدونم 338 مثل این در آورده بود که وقتی جدولو می دیدم مثلا زده بود اول در مدرسه ولی خوب نفر 17 نشونم می داد انقدر عجیب یعنی. آقا نمی خوام لفتش بدم اثل داستان خردادبود که دیگه موهام شروع به ریختن کرد و منم رفته بودم تو یه جهان موازی که مثلا بعد هر امتحان از مدرسه تا خونه یه فاصل هفت کیلو متری رو می دوییدم و میومدم خونه می رفتم حموم بعد می خوابیدم و خوندن امتحان بعدی و... تازه اونجا معلوم شده بود که کی خونده و کی نخونده اونایی که توی طول سال می گفتن حالا می رسونم اره بابا می خونیم ... از هر ازمون در میومدیم نمره ها آشکار می کرد خیلی انگیزه گرفته بودم که هم تستی هندل کرده بودم هم تشریحی توی طول سال تازه اینم بگم انقدر دیگه دویده بودم تا خونه امتحانای آخر هم که دیگه شیر خانواده ای می گرفتمو و می دوییدم تا خونه و بدون ایست شیر می خوردم، طوری شده بود که نفسم کم نمیاورد 😂😂 اقا من ورودیوم گرفته بودم هم قبل خرداد دو سه روز پیش و توی طول خرداد می زدم بعد اینا رو. آزمون رسید یه عالمه استراتژی کرده بودم که اره چون عربی اضافه شده ملت نمی تونن همه دروسو بزنن پس مجبورن یه درسو به طور قطع فدا کنندو یا از هر دو درس نصف بزنن به جای یک درس و... تمام پیش بینی هام رخ داد و با شادی و ناراحتی های بعد آزمون اومدم خونه یه دوش گرفتم و رفتم بیرون برای یه تفریح بعد آزمون سخت یک ساله أقا خیلی داشتم تابستونو می ترکوندم هفته های اول فقط انیمه و... تازه با خانواده شرط گذاشته بودیم اگه قبول شم یه مربه بگیرن برام ولی خوب بعد گذر تفریحام و نتایج اومدن و دیدن قبولیم زدن زیر قولشونو وگربه نخریدن در عوض دوباره یه تبلت خیلی بهتر و جدید روزو خریدن 😂 خلاصه منو غرور گرفته بودو پ می خواستم دهممو خفن شروع کنم برای رتبه تک و شاید یک تجربی چون خودمو کسی می شناختم که هیچ استعدادی نداره و فقط تلاش های بی وقفه اشه که براش نتیجه ایجاد میکنه آقا از اولین تصمیم گرفته تا آخرین تصمیم برای پایه دهم همش اشتباه بود کل دهمو گند زدم چون مسیرو کامل اشتباه رفتم خیلی بلا ها سر اومدم می تونم بگم اولین نفری تو ایران بودم که اون بلاهارو سرش اورد اندازه کسی هم دهم و هم دوازدهم و هم یازدهم تصمیمات و گند های اشتباه زده همشو تو یه پایه انجام دادم از مرداد ماه تابستون دهم شروع شد و رسید به الانم از اون چاه عجیب و غریب که گند زده بودم بیرون اومدم ولی خوب الان میبینم خیلی دیگه صفرم من یک ساله تو چاهی گیر کرده بودم که هیچکس تو ایران تا الان نظیرشو ندیده ، سر این تبلت جدید فضای مجازی معتادن کرده بودچون سال نهم تبلتم شکست دیگه وارد این فضا نمی شدم زیاد ولی خوب ... در کل الان اینجام به عنوان کسی که دیگت از دچتابستون دهم به بعد به گاما نیومدن و یه سال گذشته می خواستم بگم که الان همین امروز از ساعت 9:40 شب به بعد شروع کردم به پاکسازی تبلتم یعنی حذف همه چی تا دیگه زا فضای مجازی دور شم تو مسیر یه لحظه به گاما رسیدم دوباره واردش شدم و یهو اومدم توش گشت زدم و آخرش رفتم داخل پرسش های قدیمم دیدم وای یادش بخیر ان من بودما این سوالای قرره فیزیک و... وایییی این من بودمااا این مفهومو می خواستم یاد بگیرم و... بعدش یهو تصمیم گرفتم این متنو بنویسم و به عنوان یک چیزی توی تاریخ گاما ثبت کنم و بعدا اونم شاید شاید بعد کنکورم یا اعلام نتایج کنکپرم دوباره سری زدم به گاما و این پیاممو دیدم و گفتم بابا دمت گرم از اون شب چقدر تغیر کردی . . . خلاصه زندگی نامه یه دانش آموز متوسطه اول دوم پایه دهم و یازدهم با کمی تغییر امیدوارم گاما حذفش نکنه به قول قدمیا ، لخند بزن:)
مسیر تحصیلی: چالشها و تجربیات یک دانشآموز پایه نهم تا دهم
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.