گویند مرا چو زاد مادر ، پستان به دهن گرفتن آموخت شبها بر گاهواره من ، بیدار نشست و خفتن اموخت دستم بگرفت و پا به پا برد ، تا شیوه ی راه رفتن آموخت یک حرف و دوطرف بر زبانم ، الفاظ نهاد و گفتن اموخت لبخند نهاد بر لب من ، برغنچه ی گل شکفتن آموخت پس هستی من ز هستی اوست ، تاهستم و هست دارمش دوست
معنی و آرایههای ابیات زیر را بنویسید.
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.