1 ) سعدی شوریده بی قرار چرایی در پی چیزی که نماند 2 ) هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب باشد اندر پرده ، بازی های پنهان غم مخور 3 ( رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند 4 ) دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد