1 ) هیچ کس را دیده بر ما کی رسد چشم موری بر ثریا کی رسد 2 ) گفت هی ! مستی ، چه خورده ستی بگو گفت از این خوردم که هست اندر سبو 3 ) تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد 4 ) آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام دیده چه شب می گذراند