من دیروز هم دیوانه .بودم امروز هم مرده .ام من نوعی بیماری عصبی هستم. هستم همان بیماری عصبی منزوی و گوشه گیر من که از زوال عقل و آلزایمر قصه گفتم من که از تیمارستان ها گزارش تهیه کرده .ام من شادی هایم را گم کرده .ام. اما مسئله ای نیست. در من چه مانده از روزگاران ؟ توانایی هایم بسیار کم شده است چند شخصیتی شده ام در این زندگی نمی گنجم. مغزم از کار افتاده است قلبم بی اثر شده است. خسته ام. فرسوده ام. پوسیده ام. موجود غیرزنده ام. تمایل دارم به فنا شدن علی الظاهر بقا شادی .ندارد بدنم از هم فروپاشیده است. به مرگ چشم دوخته ام. ممکن است من خودم افسانه بوده .باشم شروع دوبارهی آغاز شادی جهان در خلاصه شده است من فراموشکار شده .ام به تکرر تکرارها رسیده.ام شده ام سربار جامعه. من شده ام انفرادی ترین گوشه گیری جهان مسخره ترین شادی خود منم طنز تلخ منم. عدم ترین عدم منم نیستی نابم .من انتهای بودنم من آخرین رسیدن و نرسیدنم من. بغض قدیمی عشقم. مانده ام در راز واژه ها حال من خوب نیست. شعر میسازم از جنون شخصی ام. من درغم خویش مچاله شده.ام چرا شبیه زباله شده ام ؟ دورمانده از گل لاله شده ام. دلم به خواب رفته است آوازم تا پیش آفتاب رفته است در زوایای خودم شادترین انسان جهانم . من از همه چیز شعر و غزل میسازم من خودم را گم کرده ام
غلطهای متن زیر را پیدا کنید.
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.