من عصارهی شعر و شعورم. من کوه پر غرورم. هم در صبرم و هم ناصبورم. من فارغ از کرهی زمین زندگی میکنم. چه کسی مرا در آوازش زنده میکند؟ من عشقم و عاشقم و معشوقم. من در جنونم و در فورانم. من تصاعدی وار دیوانه میشوم. مرگ از نظر من چه تعابیری را یافته است؟ و حالا باید زنده شویم به عشق. در فوق عقل و عشق و جبر و اختیار واقع شدهام. در ابر معانی بسیار کلان و شوقانگیز هستم. من تا حدودی و به صورت نصفه و نیمه زندگی میکنم و جایگاه اجتماعی دارم. مدام درون خودم را به گذشته تبدیل میکنم. راه من راه عشق است. راه بیپایان خوبی است. راه ثمر است. راه دل است. و من دریایم. من شادم بیدلیل. زنده هستم در عدم. من شاعر حسرت خویشم. من صدای سوگم. من غروبم. من عین مرگم. عین زندگیام. شادابی و شکوهم من. آفتاب محضم. در طریق من محنت عشق جاری است. من تب تند سرودنم. من به سکون رسیدهام. تا به ازل دویدهام. جان خود را بیتاب دیدهام. من دلگرمم و دلسردم. من در نورم و در تاریکی. من ابتدای شعر و عشق و جنونم. من در خود جانم تماشاگر عیدم. به تماشای عشق مشغولم. من در کدام نفرت سوزان خلاصه شدهام؟ چه حادثهای در من است؟ من با خاطراتم چه کنم؟ با آرزوهایم چه کنم؟ پس از این همه سال نوشتن باید از معنای زندگی سخن بگویم. تو را چه شده است؟ من چه میگویم؟ من همچون نوار کاستی قدیمی بازیابی شدهام. صدای من تا به کجا ادامه دارد؟ درون من وسیع و عمیق شده است. من در لحظهی حال نیستم. من رویای محال نیستم. میوه کال نیستم. در پی جلال نیستم. چه بگویم در این لحظه من؟ هنوز خودم را پیدا نکردهام. موتورم راه نیفتاده است.
هفت غلط موجود در متن را پیدا و اصلاح کنید.
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.