دلم می رود وقتی که برف می بارد. من اصالت بودنم. من رمز رسیدنم.من باران زلالم.حادثه در حادثه خیالم.مبحث عشق در من زنده است.من به قرار رسیده ام.من پرواز آفتابم.من پرواز سرابم. من این همه غصه را ترک نمی کنم. ای روزگار از من چه می خواهی؟ای دل در من چه می جویی؟من سکوت سرود بودنم. و عیب های من چه آشکار شده است. با ترس هایم چه کنم؟ من مهتابم. من سرود عدم شده ام. حتی در کل جمع و ضرب ها هم از خودم کم شده ام. باید که صفر شوم. سر دسته ی اعداد منفی شوم. منفی بی نهایت شوم.هنوز میتوانم تمامیت علم ریاضی را به نت های موسیقی بدل کنم.ساکنم در عرفان فرعی و معنویت بدیهی.غوطه ورم در امور مادی دنیا. من به تجلی رسیده ام. اکثز خاطراتم به عقده و تیک عصبی تبدیل شده است من به نهایت و غایت می اندیشم. می اندیشم به خودشناسی. من در شوگ خودم هستم. من شادی بی پایانم. غم و غصه ی پرشینام. من در جنون ماندگارم. من در نوشتن استوارم. من از طریق ژرفای خواب و رویاهایم روانشناس و روانپزشک شده ام. در تفسیر بودن و نبودن واقع شده ام. در حصار خودم هستم. در شایعه هستم روز و شب. در مهارت های روزمره ضعیفم. در طلوع و غروب توامان هستم. در دوگانی خودم موفق و پیروز و سر بلند هستم. از ابتدای بلوغ رسیدم به مغزو اعصاب و روان و تجربه های نایاب. من واصل شدم به گستردگی خودم.
غلط املایی این متن را پیدا کنید.
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.