سلام دبیرمون گفته که درمورد این دو بند یک پیام و انشا بنویسیم نمیدونم چجور بنویسم میشه لطف کنید بهم بگید.ممنون (زمستان سختی است. پاهايم تو كفش از زور و سوز سرما، قرمز شده؛ كِرِخ «شده ؛ بچه ها كه به مدرسه می آيند كلاه هاي پشمی شان را روي سر و صورت و گردنشان می كشند ؛جوري كه فقط از میان دريچةكلاه ، می توانند جلوي پايشان را ببینند . سر علف هاي خشك لب جو، يخ بسته؛ قنديل بسته؛ آب كه توي جوها می رود، به قنديل ها می خورد؛ قنديل ها به هم می خورند و صداي جلینگ جلینگ شان توي باغ می پیچد . آبادي خلوت است؛ از بالا، از سینةكوه كه نگاه می كنم؛ آبادي مثل سبدي است كه تويش چوب خشك جمع كرده باشند. درخت ها چوب بدون برگ شده اند.فقط سرو بلند آبادي، سبزو بلند بالا، میان آبادي ايستاده است و در باد سرد و يخ زده ، سرتكان می دهد. از اجاق ها و بخاري خانه ها دود ، بلند است.كلاغ ها تو آسمان ابري آبادي پرواز می كنند؛ روي شاخةلخت درخت ها می نشینند و قارقار می كنند. همه چیز خاكستري است؛ سیاهی كلا غها رنگ خاكستري ابرها را می شكند.گنجشكها سرگردان اند ، » گرسنه اند. هیچ كس كنار رودخانه نیست؛ كوچه ها خلوت است.)
جدیدترین پاسخها
بهترین پاسخها
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.