بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد وز خوردن آدمی زمین سیر نشد مغرور بدانی که نخوردهست ترا تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد کبر و تکبر بگذار و بگیر در عوض کبر چنین کبریا ز مغروری کلاه از سر شود دور مبادا کس به زور خویش مغرور باید ز سر این غرور را راندن باید ز دل این غبار را رفتن واسه انشا در مورد کبر و غرور معنی این شعر ها چیه ؟