در آبگیری سه ماهی بود، دو حازم ، یکی عاجز. از قضا، روزی دو صیّاد بر آن گذشتند و با یکدیگر میعاد نهادند که دام بیارند و هر سه را بگیرند. ماهیان این سخن بشنودند؛ آن که حزم زیادت داشت و بارها دستبرد زمانۀ جافی را دیده بود، سبک روی به کار آورد و از آن جانب که آب در می آمد بر فَور بیرون رفت . در این میان صیّادان برسیدند و هر دو جانب آبگیر را محکم ببستند. دیگری هم که از پیرایۀ خرد و ذخیرت تجربت بی بهره نبود ، با خود گفت:"غفلت کردم و سر انجام کار غافلان چنین باشد و اکنون وقت حیلت است.هر چند تدبیر در هنگام بلا فایدۀ بیشتر ندهد ؛با این همه عاقل از منافع دانش هرگز نومید نگردد و در دفع مکاید دشمن تاخیر صواب نبیند. وقت ثبات مردان و روز فکر خردمندان است." پس خویشتن مرده کرد و بر روی آب می رفت.صیاد او را برداشت و چون صورت شد که مرده است ، بینداخت . به حیلت خویشتن در جوی آب افکند و جان به سلامت به در برد. و آن که غفلت بر احوال وی غالب و عجز در افعال وی ظاهر بود، حیران و سر گردان و مدهوش پای کشان ، چپ و راست می رفت و در فراز و نشیب می دوید تا گرفتار شد. ) کلیله و دمنه(
حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده باز نویسی کنید.
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.