« دوستی » نیز گلی است ؛ مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ترد ظریفی دارد . بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را - دانسته- بیازارد ! در زمینی که ضمیر من و توست ، از نخستین دیدار ، هر سخن ، هر رفتار ، دانه هایی است که می افشانیم . برگ و باری است که می رویانیم آب و خورشید و نسیمش « مهر » است گر بدانگونه که بایست به بار آید ، زندگی را به دلانگیزترین چهره بیاراید . آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ، که تمنای وجودت همه او باشد و بس . بینیازت سازد ، از همه چیز و همه کس . زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست . در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،
مفعولها را در شعر زیر بنویسید.
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.