ادبیات خوانده ام لبریز از احساسم لبریز از حس با تو بودن لبریز از زیستن ،سرشار از شور شیرین زندگی دستور زبان عشق را از برم نمیدانم نامت را متمم بگذارم که عشق را بر من تمام کردی یا قید بگذارم که مرا در قید و بند چشمانت، به بند کشیدهای که به قول شاعر : "چنان در قید مهرت پای بندم که گویی آهویی سر در کمندم" بگذار ببینم شاید هم هستهای که مرا وابسته خود کردهای. حتما نهاد هستی که شور شیرین عشق را در من نهادینه کردهای یا که ضمیر ناخودآگاه شعرهای منی. که مدام در شعرهایم "تو" تکرار می شود. شاید هم فعل هستی که بدون تو تمام جملهها معنایشان کامل نمیشود. آری ادبیات با دستور زبان عشق زیباست! اگر نامت را آرایه بگذارم پر بیراه نگفتهام تو جان بخشیدی بر پیکر بیجان لحظههایم و مراعات نظیری از خوبیها و مهربانیها را به احساسم بخشیدی ملاحت کلامت، همان تلمیح است و رنگ آبی چشمانت، دریایی از تشبیه. جناسهای ناقص پیش پای تو کامل میشوند و سجعها یکی پس از دیگری از نجابتت به صف میایستند. نگاه تواغراق آمیزترین مبالغه است و مهربانیهای بیحد و حسابت،مرتب ترین لف و نشر در تضاد است با تو ،هرچه دلسردی و در ترادف است با تو هرچه دلگرمی
آرایه های شعر زیر را مشخص کنید
پاسخ ها: {{ repliesNum }}
پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.