درسنامه آموزشی فارسی (2) کلاس یازدهم با پاسخ درس 10: بانگ جَرَس
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم
دل بر عبور از سدِّ خار و خاره بندیم
قلمرو زبانی: 3 جمله - مصراع اوّل : یک جملۀ مرکب [وقت است: پایه / تا: پیوند وابستهساز / برگ سفر بر باره بندیم: پیرو] - وقت: نهاد / است: فرا رسیده است = فعل غیراسنادی / برگ: توشه و هرچیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه (آزوقه) / برگ سفر: ترکیب اضافی (مفعول) / باره : اسب (متمم) / بندیم: مضارع التزامی / دل: مفعول / عبور: متمم / سدِّ خار و خاره: ترکیب اضافی (متمم) / و: عطف / سد: مانع / خار: تیغهای صحرایی / خاره: سنگ خارا، سنگ
قلمرو ادبی: [برگ بر/ خار خاره / باره خاره): جناس ناهمسان] / عبور، برگ (آذوقه)، سفر، باره: تناسب (مراعات نظیر) برگ سفر بستن: کنایه از آماده حرکت شدن / دل به کاری (عبور) بستن: کنایه از قصد انجام کاری داشتن / سدِّ خار و خاره: اضافۀ تشبیهی / خار و خاره: استعاره از موانع و مشکلات راه، موانع سخت.
قلمرو فکری: زمان آن رسیده است که زاد و توشه - سفر بگیریم و آمادۀ رفتن شویم - برای گذشت از مشکلات و سختیها وموانع راه تصمیم بگیریم.
مفهوم کلّی: آمادۀ حرکت و هجوم و گذر از سفر پرخطر.
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وایِ من خموشم
قلمرو زبانی: وای من: شبه جمله (وای: منادا - حرف ندا «ای» به قرینه محذوف») / هر کران: ترکیب وصفی / کران: طرف، جهت، کنار / بانگ رحیل: ترکیب اضافی / رحیل: از جایی به جای دیگررفتن، کوچ کردن، سفر کردن/ آید (=میآید): مضارع اخباری / گوشم: ترکیب اضافی (متمم) /بانگ: آواز بلند، فریاد / جَرَس: زنگ، درای (زنگ کاروان) / وای من: ترکیب اضافی / خموش: مسند / (م) خموشم: من هستم = نهاد و فعل اسنادی
قلمرو ادبی: بانگ رحیل آمدن: کنایه از کوچ کردن (در حال حرکت بودن) / جَرَس: نماد، آگاهی، باخبرشدن / بانگ از جرس بر خاستن: کنایه از اعلام حرکت/ وای من: از ویژگیهای ادب پایداری (= خود اتّهامی) بانگ # خموش: تضاد/ بانگ، جرس، گوش: مراعات نظیر
قلمرو فکری: از هر طرف صدای کوچ به گوشم میرسد، صدای زنگ کاروان به نشانۀ حرکت بلند شد، وای برمن که ساکن و ساکت هستم و خود را آمادۀ حرکت نکردهام.
مفهوم کلّی: آماده حرکت برای هجوم
دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوارِ خویش دارند
قلمرو زبانی: دریادلان: مبارزان جان برکف، شجاعان (صفت جانشین اسم = رزمندگان شجاع): نهاد / راه سفر: ترکیب اضافی/ دارند: مضارع اخباری / رکاب: حلقهای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته میشود و سوار، پا در آن میگذارد. (از نظر زبان شناسی، این واژه در گذر زمان = هم معنای قدیم خود را حفظ نموده و هم معنای جدید گرفته است = ت) راهْوار: آنچه با شتاب امّا نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تند رو (صفت جانشین اسم = اسب راهوار / اسب تندرو) / رکاب
قلمرو ادبی: (قافیه ها= پیش خویش): جناس ناهمسان/ دریادلان: استعاره از مبارزان جان برکف، شجاعان / دریادل : تشبیه (دل به دریا مانند شده است) / پا در رکاب داشتن (کلِّ مصراع دوم): کنایه از آمادۀ حرکت و هجوم شدن / راهوار: استعاره از اسب و مَرکبِ تند رو، تیزپا / راه، سفر، راهوار: تناسب / واجآرایی: / ر / د
قلمرو فکری: مبارزان شجاع و دلاور آماده حرکت هستند و بر اسبان تیزپای خود سوار شدهاند و آمادۀ حرکت و هجوم به دشمن هستند.
مفهوم کلّی: آمادگی مبارزان شجاع جهت حرکت و هجوم به دشمن.
گاه سفر آمد برادر، ره دراز است
پروا مکن، بشتاب، همّت چاره ساز است
قلمرو زبانی: گاه: وقت، هنگام، زمان/ گاه سفر: ترکیب اضافی (نهاد) / آمد: فرا رسید/ برادر: شبه جمله (منادا) ره : نهاد / دراز: طولانی ( مسند) / پروا: ترس، بیم، باک، هراس / پروا مکن: فعل امر منفی / بشتاب: فعل امر/ چاره ساز: مؤثر، کارساز، مشکل گشا (صفت فاعلی مرکب مرخم ) = مسند / همّت: تلاش، اراده، سعی، کوشش (نهاد)
قلمرو ادبی: ره: مجاز از سفر
قلمرو فکری: ای برادر مبارز ، هنگام جنگ فرا رسیده است و سفر طولانی در پیش داریم - واهمه به دل راه نده، حرکت کن زیرا عزم و ارادۀ محکم و بلند، کارساز است.
مفهوم کلّی: دشمن ستیزی
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاهِ وادی ایمَن برانیم
قلمرو زبانی: گاه (در مصراع اوّل): در مفهوم وقت، هنگام، زمان/ گاه سفر: ترکیب اضافی (نهاد) / شد: فرا رسید / باره: اسب (مفعول) / دامن: دامنه، دشت و صحرا، بیابان (متمم) / تا: حرف اضافه (بُعد مکانی) / بوسه گاه: جای زیارت، جای مقدس (متمم) / گاه (در مصراع دوم): در مفهوم مکان = جا / وادی: سرزمین وادی اَیْمَن: صحرا و بیابانی است در جانب راست کوه طور که در آن جا ندای حق - تعالی - به موسی (ع) رسید. بوسه گاه وادی اَیْمَن: ترکیب اضافی (گروه متممی) - اَیْمَن: مضاف الیه مضاف الیه
قلمرو ادبی: باره بر دامن راندن: کنایه از حرکت نمودن / وادی اَیْمَن: استعاره از سرزمین فلسطین + تلمیح به رسیدن ندای حق در کوه طور به حضرت موسی (ع).
قلمرو فکری: زمان سفرفرا رسید و باید حرکت کنیم و باید تا وادی اَیْمَن (سرزمین فلسطین) که مقدّس و شایستۀ زیارت است، پیش برویم.
مفهوم کلّی: حرکت و پیشروی به سوی سرزمین فلسطین.
وادی پر از فرعونیان و قِبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است
قلمرو زبانی: نهاد/ پر (پر از فرعونیان و قبطیان: گروه مسندی): مسند / فرعونیان: سلاطین قدیم مصر (در اینجا منظور مظاهرِ تکبّر و طغیان است) / قِبطیان: جِ قبطی، منسوب به قِبط، قوم فرعون، سکنۀ قدیم کشور مصر، ساکنین اولیه درّۀ نیل / (در مقابلِ «سبطی»: قوم حضرت موسی (ع)) / موسی: نهاد / جلودار: راهنما، رهبر، پیشوا (صفت فاعلی مرکب مرخم) =مسند / نیل: نهاد / میان: متمم / اندر: در - حرف اضافه (از ویژگیهای سبک خراسانی)
قلمرو ادبی: وادی: استعاره از سرزمین فلسطین / فرعونیان: غاصبان صهیونیست (اسرائیلیان). قِبطیان: استعاره از حامیان صهیونیستها، دشمنان فلسطین / موسی: استعاره از امام خمینی + تلمیح به داستان فرعون که با لشکر خود به تعقیب موسی و قومش پرداخت و به امر خداوند، رود نیل برای موسی و همراهانش شکافته شد و آنها نجات یافتند. / نیل: استعاره از موانع و مشکلات در راه نجات فلسطینیان / موسی، وادی، نیل: تناسب.
قلمرو فکری: سرزمین فلسطین پر از اسرائیلیان و دشمنان است - امام خمینی اکنون رهبر و پیشوای این قیام و کاروان است و دشمنان دین، مانع راه شدهاند (مشکلاتی بر سر راه نجات فلسطینیان وجود دارد).
مفهوم کلّی: وجود طغیانگران و غاصبان و ایجاد موانع بر سر راه.
تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
قلمرو زبانی: ما را خانه: فکّ اضافه (خانۀ ما): نهاد / تنگ: مسند (بار دوم به جهت تأکید) / برادر: منادا / جای ما: اضافی (متمم) / ننگ: مسند.
قلمرو ادبی: (قافیهها تنگ - ننگ ): جناس ناهمسان / ردیف: است ای برادر / ما را: جناس ناهمسان / تنگ: تکرار (واژهآرایی) / خانه: استعاره از قدس / بیگانه: اسرائیل غاصب / جای ما: فلسطین.
قلمرو فکری: ای برادر، سرزمین ما (فلسطین) به چنگ دشمن افتاده است و جای بر ما تنگ شده است. بودن بیگانگان (صهیونیستها) و غصب آنها برای ما، مایۀ ننگ است.
مفهوم کلّی: اشغال فلسطین به دست اسرائیلیها، مایۀ ننگ است و ضرورت دارد که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم.
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
قلمرو زبانی: فرمان: نهاد / این خانه: ترکیب وصفی (مفعول) / مصراع اوّل: جملۀ مرکب: [که: حذف پیوند وابستهساز به قرینه فرمان رسید: پایه / این خانه از دشمن بگیرید: پیرو] / دشمن: متمم / بگیرید: فعل امر اهریمن: شیطان (دیو) تخت و نگین: مفعول / دست اهریمن: ترکیب اضافی
قلمرو ادبی: خانه: استعاره از قدس / دشمن: اسرائیل / تخت و نگین: تناسب + استعاره از فلسطین / (نگین: مجاز از انگشتر) + تلمیح به داستان حضرت سلیمان (پسر حضرت داوود)، پادشاه بنیاسرائیل، که انگشتری داشت و نقش اسم اعظم بر آن بود و به واسطۀ آن، آدمی و حیوان و پری از او فرمان میبردند. دیوی به نام «صخر» انگشتر را میرُباید و بر تخت وی نشست و بعد از مدتی آن را به دریا میافکند. سلیمان نبی در هنگام صید ماهی، انگشتر را از شکم ماهی بیرون میآورد. / اهریمن : استعاره از اسرائیل
قلمرو فکری: از رهبر دستور رسیده است که باید تخت و نگین (سرزمین فلسطین) را از اهریمن (اسرائیل) پس بگیریم.
مفهوم کلّی: قدرت را از دست شیطان (صهیونیستها) گرفتن.
یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد
ای یاوران باید ولی را یاوری کرد
قلمرو زبانی: غَرَض، مقصود (شبه جمله) / کلیم: ممال کلام، هم سخن، هم صحبت (لقب موسی «ع») آهنگ: قصد / سامری: نام مردی از قوم بنیاسرائیل. (از جادوگران عهد موسی (ع) که مردم را به پرستش گوسالۀ طلایی واداشت.) - سامر: قصهگو، افسانهگو / ولی: دارندۀ والاترین مقام در دین پس از پیامبر(ص)، دوست.
قلمرو ادبی: کلیم - سامری: تضاد / کلیم: استعاره از امام خمینی / آهنگ جان کسی کردن: کنایه از قصد نابود کردن کسی. سامری: استعاره از غاصبان (اسرائیل)= مایۀ کفر و گمراهی + تلمیح به داستان رفتن حضرت موسی به کوه طور و توقف چهل روزۀ ایشان (به جای سی روز) در آن جا؛ مردی به نام سامری، گوسالهای از طلا ساخت و مردم را به پرستش آن فرا خواند. مردم نیز دعوت او را اجابت کردند.حضرت موسی (کلیم الله) در بازگشت از طور، این گوساله را تکه تکه کرد و در نیل افکند / ولی: ایهام تناسب [1- رهبر 2- یاور، دوست که با یاوری و یاوران تناسب دارد] / واج آرایی: «ی، ا، ر»
قلمرو فکری: امام خمینی چون حضرت موسی (ع) قصدحمله به اشغال گران دارد - پس ای یاوران باید امام را یاری نمایید.
مفهوم کلّی: بر چیدن بساط کفر و ظلم و تأکید بر حمایت از رهبر.
حُکمِِ جلودار است بر هامون بتازید
هامون اگر دریا شود از خون، بتازید
قلمرو زبانی: جلودار: رهبر، راهنما، پیشوا / هامون: دشت، صحرا، زمین هموار / بتازید: حمله کنید / هامون: متمم / حُکمِ جلودار: مسند / «هامون» در مصراع دوم: نهاد / دریا: مسند (دریایی از خون: گروه مسندی) / خون: متمم / شود: مضارع التزامی / مصراع دوم: جملۀ مرکب [اگر: پیوند وابستهساز / هامون دریا از خون شود: پیرو / بتازید: پایه]
قلمرو ادبی: جلودار: استعاره از رهبر (امام خمینی) / هامون: استعاره یا مجاز از فلسطین دریا - هامون: تضاد / هامون: تکرار (واژهآرایی) / مصراع دوم: تشبیه (هامون به دریایی پر از خون)
قلمرو فکری: فرمان رهبر است که برای نجات سرزمین فلسطین، حمله کنید؛ حتی اگر دشت، دریایی از خون شود، (بسیاری از شما شهید شوید) باز از مرگ نهراسید مبارزه کنید (به دشمن حمله نمایید.)
مفهوم کلّی: برای حمله به دشمن از مرگ نهراسید.
فرض است فرمان بردن از حکمِ جلودار
گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار
قلمرو زبانی: فرض: واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی نهاده شده باشد، لازم، ضَروری (مسند) فرمان بردن از حکم جلودار: گروه نهادی / فرمان بردن: نهاد / حکم جلودار: متمم / مصراع دوم: جملۀ مرکب تیغ: شمشیر (نهاد) / بارَد (ببارد): مضارع التزامی / گو: فعل امر / ببارد: مضارع التزامی / دشوار: مسند
قلمرو ادبی: جلودار: استعاره از رهبر (امام خمینی) / باریدن تیغ: استعاره (اضافۀ استعاری) / (به تیغگو): استعاره و تشخیص / مصراع اوّل تلمیح به آیۀ: اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم
قلمرو فکری: اطاعت از فرمان امام (رهبر) واجب است - و در این راه اگر شمشیر از آسمان ببارد، مهم نیست (هیچ چیز نمیتواند مانع راه شود).
مفهوم کلّی: اطاعت از فرمان رهبر حتی در سختترین شرایط، واجب است. (تأکید بر اطاعت از ولی امر).
جانان من برخیز و آهنگ سفر کن
گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر کن
قلمرو زبانی: جانان: منسوب به جان (کسی که چون جان عزیز است) - ان نسبت، (منادا) / جانان من: اضافی / برخیز: فعل امر / آهنگ سفر: ترکیب اضافی / تیغ: شمشیر (نهاد) / بارَد (ببارد): مضارع التزامی گو: فعل امر / ببارد: مضارع التزامی / مصراع دوم: جملۀ مرکب / جان: مفعول / سپَر: ابزاری جنگی از جنس فلز یا چرم که برای سالم ماندن از ضربات شمشیر و نیزه از آن استفاده میکردند. (مسند) (از نظر زبانشناسی، این واژه در گذر زمان = هم معنای قدیم خود را حفظ نموده و هم معنای جدید گرفته است= ت)
قلمرو ادبی: آهنگ سفر کردن: کنایه از قصد حرکت داشتن / باریدن تیغ: استعاره (اضافۀ استعاری) / (به تیغگو): استعاره و تشخیص/ جان را سپر کردن: کنایه از نثار نمودن جان / تیغ - سپر: تناسب
قلمرو فکری: ای عزیز من، ای محبوب دوست داشتنیام، برخیز و خود را آمادۀ حرکت و هجوم به دشمن کن - در این راه، از خطرات و دشواریها نترس، برای نابودی دشمن از نثار جان دریغ نکن.
مفهوم کلّی: برای نابودی دشمن از نثار جان دریغ نکن.
جانان من برخیز بر جولان برانیم
زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم
قلمرو زبانی: جانان: منسوب به جان (کسی که چون جان عزیز است) - ان نسبت، منادا / جانان من: اضافی برخیز: فعل امر / جولان (در مصراع اوّل): منطقهای کوهستانی بین اردن و سوریه. حملات مکرر صهیونیستها به بلندیهای جولان معروف است. (متمم) / آنجا: ترکیب وصفی (متمم) / جولان (در مصراع دوم): تاخت و تاز (متمم) / تا: حرف اضافه / خط: مرز (متمم) / خطِ لبنان: ترکیب اضافی (گروه متممی)
قلمرو ادبی: جولان - جولان: جناس همسان (تام) / واج آرایی: «ن، ج»
قلمرو فکری: ای عزیز من، ای محبوب دوست داشتنیام، برخیز تا به سرزمین «جولان» حمله کنیم و از آن جا با تاخت و تاز تا مرز لبنان پیشروی کنیم.
مفهوم کلّی: آمادۀ قیام و حمله به دشمن و پیشروی تا مرزلبنان.
آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
قلمرو زبانی: [آنجا : ترکیب وصفی (قید) / هرسو: ترکیب وصفی (قید) / صد شهید - شهید خفته - آنجا (قید) / هر کوی / غمی بنهفته] / صد شهید خفته: مفعول کوی: کوچه، برزن، محله / کویش: ترکیب اضافی/ غمی بنهفته: مفعول/ (ب) بنهفته (پنهان): ازکاربردهای سبک خراسانی و برای تأکید است. / دارد: مضارع اخباری
قلمرو ادبی: آنجا: سرزمینهای اشغال شدۀ لبنان
قلمرو فکری: در جایی (آن سرزمین مقدسی) که شهیدان بسیاری در خون تپیده دارد و در هر کوچۀ آن سرزمین، داغ و درد پنهان است.
مفهوم کلّی: اندوه مردم در ماتم شهدای سرزمین لبنان.
جانان من اندوه لبنان کُشت ما را
بشکست داغ دیرِ یاسین پشت ما را
قلمرو زبانی: جانان: منسوب به جان (کسی که چون جان عزیز است) - ان نسبت، منادا جانان من: اضافی / اندوه لبنان: ترکیب اضافی (نهاد) / ما (در مصراع اوّل): مفعول/ پشت ما: ترکیب اضافی (مفعول) / داغ: غصه، اندوه، مصیبت
قلمرو ادبی: لبنان: مجاز از مردم لبنان/ (قافیهها: کشت پُشت): جناس ناهمسان / پشت (کمر) ما را شکست: کنایه از ناتوان و اندوهگین نمودن / دیر یاسین: مجاز از مردم دیریاسین. داغ دیریاسین: تلمیح به حادثۀ کشتار مردم دیر یاسین توسط صهیونیستها. این قتل عام به دست گروه تروریستی « ایرگون» به رهبری «مناخیم بگین» انجام شد. مردم روستای کَفَر قاسم نیز به همین صورت قتل عام شدند. / واج آرایی «ش، ا»
قلمرو فکری: ای عزیز، غم اشغال سرزمین لبنان ما را کشت و داغ کشتار مردم بیگناه دیر یاسین، کمر ما را خم کرد (ما را پیر نمود).
مفهوم کلّی: اندوه مردم در ماتم شهدای سرزمین لبنان دیر یاسین.
باید به مژگان رُفت گَرد از طُور سینین
باید به سینه رَفت زین جا تا فلسطین
قلمرو زبانی: گَرد: گرد و غبار (مفعول) / رُفت: رُفتن، زُدودَن / طور سینین: کوه سینا (ترکیب اضافی) = متمم / اینجا: ترکیب وصفی (متمم) / تا: حرف اضافه (بُعد مکانی ) / فلسطین: متمم
قلمرو ادبی: َرد به مُژگان رُفتن: کنایه از احیا کردن و مرمّت کردن مکانی با جان و دل =عزیز داشتن / طور سینین: مجاز از سرزمین فلسطین + تلمیح به کوه سینا (=شبه جزیرهای کوهستانی در شمال شرقی مصر است در میانۀ خلیج سوئز و عقبه) که حضرت موسی (ع) در این محل به پیامبری برگزیده شد و اَلْواحِ عَشَره «نام ده لوح به رنگ سبزو کتابت سرخ همچون نور آفتاب که خدای بزرگ به موسی عطا نمود. / رُفت - رَفت: جناس ناهمسان
قلمرو فکری: باید با تمام وجود گرد و غبار ظلم و اندوه را از سرزمین مقدس قدس (فلسطین) پاک کرد و از آن محافظت نمود. باید حتی سینهخیز از اینجا (ایران) تا فلسطین با شوق فراوان برویم.
مفهوم کلّی: عزیز داشتن و احیای فلسطین با جان ودل هرچند کاری طاقت فرساباشد.
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنَک امام ما عَلمَ بگرفته بر دوش
قلمرو زبانی: جانان: منسوب به جان است (کسی که چون جان عزیز است) - ان نسبت، منادا / جانان من: اضافی / برخیز: فعل امر / بشنو: فعل امر/ چاووش: آن که پیشاپیش زائران حرکت میکند و با صدای بلند و به آواز، اشعار مذهبی میخواند. / بانگ چاووش: ترکیب اضافی (مفعول) / آنَک: کلمه ای دالِّ بر اشاره به دور، چه به اعتبار زمان و چه به اعتبار مکان / امام ما: ترکیب اضافی/ عَلَم: پرچم
قلمرو ادبی: َچاووش: استعاره از رهبر (امام خمینی) / عَلَم بر دوش گرفتن: کنایه از فرماندهی سپاه را برعهده گرفتن، آمادۀ حرکت و مبارزه شدن. / بشنو، چاووش، بانگ: تناسب
قلمرو فکری: ای عزیز من، به پاخیز و صدای رهبر را بشنو که اینک امام، رهبریِ عملیات را برعهده گرفته است و آمادۀ حرکت و قیام است (= پرچم مبارزهرا بردوش گرفته است) .
مفهوم کلّی: برعهده گرفتن فرماندهی سپاه از سوی امام .
تکبیر زن، لبّیک گو بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس همپای جلودار
حمید سبزواری
قلمرو زبانی: تکبیرزن: قید- تکبیر: الله اکبر گفتن، خدا را به بزرگی یاد کردن / لبیکگو: قید / لبیک: قبول میکنم، امر تو را اطاعت میکنم، کلمهای که در مقام «تلبیه و اجابت میگویند./ رَهْوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تندرو (صفت جانشین اسم = اسب راهوار / اسب تندرو)، متمم/ دیار: جِ دار (سرزمین، خانه) این واژه در زبان فارسی معنی مفرد دارد./ مقصد: نهاد / دیار قدس: ترکیب اضافی (مسند) / همپا: همراه، هم قدم، هریک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام میدهند. همپایی: همگامی، همراهی/ حذف فعل [است] پس از قدس به قرینۀ معنایی / حذف فعل یا قسمتی از جمله [ رهسپارشو] به قرینۀ معنوی.
قلمرو ادبی: جلودار: استعاره از رهبر، امام خمینی
قلمرو فکری: در حالی که تکبیر میگویی و به دعوت رهبر، جواب مثبت میدهی، بر مَرکَب تندرو خود، سوار شو - همراه رهبر به سوی - مقصد که - سرزمین فلسطین است، رهسپار شو.
مفهوم کلّی: همراه رهبر به سوی - مقصدکه - سرزمین فلسطین است، رهسپارشدن.
قلمرو زبانی (صفحهٔ 88 کتاب درسی)
1- معادل معنایی واژههای زیر را از متن درس بیابید.
- زنگ: جرس
- کوچ: رحیل
- واجب گردانیدن: فرض
2- در مصراع زیر «جولان» چه معنایی دارد؟
زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم
تاخت و تاز
3- نقش واژههای مشخص شده را تعیین کنید.
گاه سفر آمد برادر، ره دراز است
پروا مکن، بشتاب، همّت چارهساز است
6 جمله - (گاه سفرآمد - برادر - ره دراز است - پروا مکن - بشتاب - همّت چاره ساز است)
4- سه واژۀ مهم املایی از متن درس بیابید و معادل معنایی آنها را بنویسید.
خاره: سنگ خارا، سنگ - رحیل: از جایی به جایی دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر کردن - جرس: زنگ / راهْوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تند رو (صفت جانشین اسم = اسب راهوار / اسب تندرو) / قِبطیان: جِ قبطی، منسوب به قِبط، قوم فرعون، سکنۀ قدیم کشور مصر، ساکنین اولیه درّۀ نیل - هامون: دشت - فرض: واجب گردانیدن - عَلَم: پرچم
قلمرو ادبی (صفحهٔ 88 کتاب درسی)
1- از متن درس برای هر یک از آرایههای ادبی زیر، نمونهای بیابید و بنویسید.
- جناس همسان (تام): جولان / جولان
- جناس ناهمسان (ناقص): برگ بر / خار - خاره / باره - خاره / رُفت - رَفت / تنگ - ننگ / کُشت - پُشت
2- مفهوم کنایههای زیر را بنویسید.
- برگ سفر بر باره بستن: حرکت کردن
- عَلمَ بر دوش گرفتن: فرماندهی سپاه را بر عهده گرفتن، آمادۀ حرکت و مبارزه شدن.
قلمرو فکری (صفحهٔ 89 کتاب درسی)
1- در بیت زیر، منظور شاعر از فرعونیان و قبطیان و موسی (ع) چیست؟
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیلاندر میان است
به ترتیب: اسرائیلیان (صهیونیستها) - حامیان اسرائیل - امام خمینی
2- معنی و مفهوم بیت پنجم را به نثر روان بنویسید.
زمان سفرفرا رسید و باید حرکت کنیم و باید تا وادی اَیْمَن (سرزمین فلسطین) که مقدس و شایستۀ زیارت است، پیش برویم.
مفهوم کلّی: حرکت و پیشروی به سوی سرزمین فلسطین.
3- آیا میتوان شعر بانگ جرس را نوعی حماسه دانست؟ چرا؟
بله - زیرا زمینههای حماسی در آن دیده میشود. [1- داستانی: ذکر حوادث و کشمکشها 2- قهرمانی: قیام مردمی به رهبری امام خمینی / 3- ملی: اعتقاد به آرمانها و ارزشهای دینی / 4- خرق عادت: گذشتن از نیل]
4- مقصود از مصراع «پا در رکاب راهوار خویش دارند» چیست؟
آمادۀ حرکت و هجوم هستند.
5- در مصراع «تخت و نگین از دست اهریمن بگیریم» منظور شاعر از تخت و نگین و اهریمن چیست؟
به ترتیب: سرزمین فلسطین- اسرائیل
ای کعبه به داغ ماتمت، نیلی پوش
وز تشنگیات، فرات در جوش و خروش
جز تو که فرات، رَشحهای از یَمِ توست
دریا نشنیدم که کِشَد مَشک به دوش
محمّدعلی مجاهدی (پروانه)
قلمرو زبانی: بیت اوّل: 3جمله / ای: حرف ندا / منادای محذوف [حضرت عباس] / حذف فعل [است] به قرینۀ معنایی در پایان مصراعها - کعبه: نهاد/ داغ ماتمت: ترکیب اضافی (گروه متممی) / نیلی پوش: مسند / نیلی: به رنگ نیل، کبود / تشنگیات: ترکیب اضافی (متمم) - اهمیت املایی از نظر رسم الخطی / فرات: نهاد/ جوش و خروش: متمم اسنادی (متمم جانشین مسند)
بیت دوم: جز: حرف اضافه / تو (حضرت عباس): متمم/ فرات: نهاد رَشحه: قطره، چکّه (مسند) / یَم: دریا رشحهای از یم تو: گروه مسندی / یم تو: ترکیب اضافی / از یمِ تو: متمم اسنادی (متمم جانشین مسند) [از] : حذف حرف اضافه به قرینه / دریا: متمم/ نشنیدم: ماضی ساده / مصراع دوم: مفعولِ فعلِ «نشنیدم»/ مصراع دوم: جملۀ مرکب: [دریا نشنیدم: پایه / که: پیوند وابستهساز / کشد مشک به دوش: جملۀ پیرو] کشد (بکشد): مضارع التزامی/ مَشک: انبان، خیک، کیسهای از پوست گوسفند (مفعول)
قلمرو ادبی: قالب شعر: رباعی (رعایت قافیهها در مصراعهای اوّل، دوم و چهارم - شروع شعر با هجای بلند (ـِ ی) / بیت اوّل: حُسن تعلیل/ کعبه: استعاره و تشخیص/ فرات: استعاره و تشخیص/ واجآرایی: ش/ بیت دوم: تو: مشبه - یم: مشبه به / رشحه و دریا: تضاد / فرات: مشبه - رشحه: مشبه به / یَم: استعاره از معرفت وجودی حضرت عباس (ع) / واج آرایی: ش
قلمرو فکری: بیت اول: (ای حضرت عباس(ع)) کعبه و حتی جهان اسلام در سوگ عروج عاشقانۀ تو در غم و ماتم است. / (اشاره به معرفت و جان فشانی حضرت عباس (ع) دارد.)
بیت دوم: تو (حضرت عباس) دریایی، و فرات، قطرهای است - تاکنون دریای غیر از وجود تو، قابلیت حملِ مَشک آب (برای دوست خود) ندارد.
ارتباط معنایی با:
یک باره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید