Loading [MathJax]/extensions/TeX/color.js

گاما رو نصب کن!

اعلان ها
اعلان جدیدی وجود ندارد!
کاربر جدید

جستجو

میتونی لایو بذاری!
درحال دریافت اطلاعات ...

درسنامه آموزشی مهارت‌های معلمی ویژه کنکور فرهنگیان با پاسخ فصل 2: صفات معلم

آخرین ویرایش: 12:10   1404/01/20 148 گزارش خطا

معلم باید دارای ویژگی‌ها و خصوصیاتی باشد که او را در عرصهٔ تعلیم و تربیت موفق کند. هر شخصی می‌تواند با تلاش و استمداد از حضرت حق، ویژگی‌های مثبت خود را ارتقا دهد و اثرگذاری خویش را تقویت نماید. در این فصل برخی از ویژگی‌ها و صفات معلم را مرور می‌کنیم.

1- سوز و حرص داشته باشد

قرآن کریم درباره پیامبر اکرم می‌فرماید:

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (توبه: 128)
همانا پیامبری از خودتان به سوی شما آمده که آنچه شما را برنجاند بر او سخت است، بر هدایت شما حریص و دلسوز، و با مؤمنان رئوف و مهربان است.

او برای هدایت و تبلیغ دین، شور و عشق فراوانی داشت؛ به گونه‌ای که خداوند متعال به وی خطاب کرد:

ما أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی  (طه: 2)
ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را به مشقت بیندازی.

اگر کسی برای اصلاح و تحول جامعه، از درون سوز نداشته باشد و مشتعل نباشد، محال است بتواند جامعه‌ای را مشتعل سازد. یکی از صفات برجسته انبیای الهی سوز و گداز آن‌ها برای هدایت و سعادت انسان‌ها بود. داشتن سوز یک کمال است. یکی از ناسزاهایی که قدیمی‌ها به بعضی می‌گفتند، این بود: «ای بی‌درد!» پیداست که داشتن درد و سوز، کمال است و بی‌دردی، یک درد بزرگ!

خداوند تعالی خطاب به پیامبرش می‌فرماید:

لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِین (شعرا: 3)
شاید خویشتن را هلاک کنی که چرا آن‌ها ایمان نمی‌آورند.

از صفاتی که می‌تواند در تعلیم و تربیت مؤثر باشد، داشتن سوز و حرص به اندازه است. معلم باید هر دانش‌آموز یا دانشجو را فرزند خود بداند، در تعلیم و تربیت او حریص باشد و برای سستی، بی‌توجهی و بی‌حالی او غصه بخورد.

2- سعهٔ صدر داشته باشد

استاد و معلم و مربی باید دارای روح بزرگی باشند که تحمل بی‌مهری‌ها، جسارت‌ها و سرسختی‌های دیگران را داشته باشد.

همین که خداوند متعال به موسی فرمود که تو از طرف من مأمور ارشاد و هدایت مردم هستی، اولین دعای او این بود:

قالَ رَبِ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی (طه: 28-25)
[موسی] گفت: پروردگارا! [اکنون که مرا به این کار بزرگ مأمور فرمودی) سینه‌ام را برایم گشاده گردان [و بر صبر و حوصله‌ام بیفزا] و کار مرا برایم آسان فرما و گره از زبانم باز نما تا [آن‌ها] سخنان مرا [خوب] بفهمند.

از نعمت‌هایی که خداوند به پیامبر اسلام مرحمت فرمود، سعه صدر بود: 

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ  (شرح: 1)
[ای پیامبر!] آیا به تو شرح صدر عطا نکردیم؟

گاه امت‌های پیشین به انبیا جسارت می‌کردند، ولی آن بزرگواران با آرامش و بدون هیجان، جواب نرم به آنان می‌دادند. قوم هود به او گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ / همانا ما تو را در سفاهت و بی‌خردی می‌بینیم.» او فرمود: «لَیْسَ بِی سَفاهة». به حضرت نوح گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبین / ما تو را در گمراهی آشکاری می‌بینیم.» اما او فرمود: «لَیْسَ بی ضَلالَه».

برخورد نرم با افراد نااهل و داشتن سعهٔ صدر در مقابل آن‌ها برای همه لازم است. قرآن کریم در خصوص مؤمنین می‌فرماید که برخورد آنان با افراد جاهل، مسالمت‌آمیز است:

وَ إِذا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (فرقان: 63)
و هرگاه جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند [و سخنان نابخردانه گویند] با ملایمت [و سلامت نفس] پاسخ دهند.

همچنین مؤمنان هنگام برخورد با لغو، با کرامت عبور می‌کنند:

وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کراماً  (فرقان: 72)
و چون بر لغوی عبور کنند کریمانه بگذرند.

سعهٔ صدر برای هر مسئولی لازم است. حضرت علی می‌فرماید:

آلَةُ الرِّیَاسَهِٔ سَعَهُٔ الصَّدْر
ابزار ریاست، سعه صدر است.

3- بی‌تکلف باشد

تکلف این است که انسان کاری را با مشقت و تصنّع انجام دهد؛ در زندگی، کار، پوشش، گفتار و رفتار به خود سخت بگیرد؛ مقید به پوشش خاص، مدرسه خاص، شاگردان ویژه و... باشد و در یک کلام، برای خود شأنیتی ویژه قائل شود.

پیامبر اسلام که به مردم می‌فرمود:

وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ  (ص: 86)
من اهل تکلّف نیستم.

به نمونه‌هایی از ساده‌زیستی آن حضرت توجه کنید:

رسول خدا همه نوع غذا را تناول می‌کرد و هرچه را خدا برایش حلال کرده بود، می‌خورد. هیچ‌گاه خود را از انسان‌های بی‌چیز و مستضعف جدا نمی‌کرد و از معاشرت با آنان اکراه نداشت. شوخی می‌کرد و در کنار همه غذا می‌خورد.

در مسابقات شتردوانی شرکت می‌کرد. بر الاغ سوار می‌شد، در حالی‌که پارچه‌ای به جای زین آن انداخته بود. غذا خوردن با غلامان را در مکان‌های پایین و بخشش به فقیران را با دست خویش دوست می‌داشت.

به کسی که از هیبت حضرت لرزید، فرمود: «چرا از من می‌ترسی؟ من پادشاه نیستم.» در صورتی‌که به خانه شخصی دعوت می‌شد، میزبان را به زحمت نمی‌انداخت و می‌فرمود: «ما انا من المتکلفین».

نشانهٔ بی‌تکلفی، سلام کردن به همه افراد، رفت و آمد با طبقه محروم، کمک کردن به همسر، توقع نداشتن از مردم، اقرار کردن به جهل (در جایی که ندانیم)، اقرار به برتری دیگران، و امثال آن است.

حضرت علی (ع) در پاسخ کسی که از ایشان پرسید: چرا پیراهنت را وصله می‌کنی، فرمود:

یخشع القلب و یقتدی به المؤمنون
قلب را خاشع می‌کند و مؤمنان از آن الگو می‌گیرند.

معلم و مبلغ نباید با خواسته‌های غیرمعقول و خارج از عرف، مردم را دچار زحمت کند؛ همچنین هنگام خوردن غذا یا خوابیدن یا دیگر امور، آداب و رسوم مردم را به هم نریزد و با ایشان همراهی کند:

تکلف گر نباشد، خوش توان زیست / تعلق‌گر نباشد، خوش توان مرد

4- مخلص باشد

ما باید هم در تحصیل و هم در تعلیم و تبلیغ، نیت خالصانه داشته باشیم. امام صادق می‌فرمایند:

کسی که طلب علم کند تا با آن به علما مباهات کند یا با سفیهان مجادله نماید یا اینکه مردم را متوجه خودش کند، پس منزلگاهش را آتش قرار داده است.

معنای اخلاص آن است که از اول نیت اجر و پاداش نکنیم؛ همان‌طور که قرآن در وصف اهل بیت می‌فرماید: آن هنگام که مسکین و یتیم و اسیر به در خانه‌شان آمد و آن‌ها غذای افطار خود را به آن‌ها دادند، گفتند:

لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (انسان: 9)
ما از شما هیچ پاداش و تشکری نمی‌خواهیم.

همچنین در گفت‌وگوها سخنی از مزد نگوییم؛ چرا که شعار همه معلمان الهی، یعنی انبیا، این بود که:

وَ ما أَسْتَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ (شعراء: 109)
من برای این رسالت هیچ مزدی از شما درخواست نمی‌کنم، پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.

البته گرفتن هدیه یا مزد و پاداش مانع اخلاص نیست؛ به‌ویژه آنگاه که بودجه یا امکاناتی برای معلم و مبلغ از طرف مسئولین صلاحیت‌دار تعیین شده باشد.

قرآن درباره مدیریت اموال یتیمان می‌فرماید:

وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ (نساء: 6)
هر [قیم و سرپرستی] که بی‌نیاز است، عفت به خرج دهد [و از گرفتن حق‌الزحمه امور یتیمان چشم بپوشد] و آنکه نیازمند است می‌تواند به مقدار متعارف از آن ارتزاق کند.

گرچه این آیه درباره حق تولیت و نظارت بر اموال یتیم است، ولی این حکم اخلاقی و وجدانی در همه امور جاری است که افراد متمکن، خدمات اجتماعی را بدون چشم‌داشت انجام دهند و در صورت گرفتن حق‌الزحمه، حد متعارف را در نظر بگیرند.

دقت در سوره انسان که در آن، سخن از اطعام پی‌درپی و خالصانه اهل بیت به یتیم و مسکین و اسیر است، ما را به عمل خالصانه تشویق می‌کند؛ چراکه خداوند در قبال اخلاصشان، بهشت برین با انواع نعمت‌ها را به آنان وعده داده و فرموده است: 

إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَکَانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُورا (انسان: 22)
این جزای شماست و کار شما مورد تشکر خداست.

در خصوص اخلاص، به سه نکته باید توجه کرد:

الف) اگر انسان به دست این و آن چشم بدوزد، گرفتار می‌شود. ستایشگر گروهی می‌شود که به او کمک می‌کنند و از گروهی انتقاد می‌کند که به او کمک نمی‌کنند. «صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی، و أُبْتَلَی بِذَمٌ مَنْ مَنَعَنِی.»

ب) اخلاص، دانشگاهی است که چهل‌روزه فارغ‌التحصیل بیرون می‌دهد. در روایات می‌خوانیم: «هر کس چهل روز کارهای خود را خالص قرار دهد، خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌کند.» یعنی ضمن پاداش فراوانی که اخلاص درپی دارد، اخلاص به رشد علمی انسان نیز کمک می‌نماید.

ج) اگر ایمان و توحید قوی باشد و بدانیم کمی و زیادی ما فقط به دست خداست (الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی) به آرامش و اخلاص می‌رسیم. اگر بدانیم روزی به داشتن ثروت نیست، بلکه روزی حقیقی در کامیابی است، به اخلاص می‌رسیم. چه بسیارند افرادی که برای دنیا دائماً تلاش می‌کنند؛ جمعی به آن نمی‌رسند و گروهی هم که به دنیا می‌رسند از آن کامیاب نمی‌شوند. به تعبیر قرآن به جایی می‌رسند که با سوز دل می‌گویند: 

ما أَغْنی عَنِّی مَالِیَه * هَلَکَ عَنِّی سُلْطانیه (حاقه: 29-28)
مال مرا بی‌نیاز نکرد و قدرتم محو شد.

5- خود را فارغ‌التحصیل نداند

در اسلام فارغ‌التحصیل نداریم؛ زیرا خداوند متعال به پیامبرش می‌فرماید:

وَ قُلْ رَبِ زِدْنِی عِلْماً (طه: 114)
بگو: پروردگارا! علم مرا زیاد کن.

و در حدیث می‌خوانیم که آن حضرت می‌فرمود:

اذا اتی علی یوم لا ازاد فیه علماً یقربنی الی الله تعالی فلا بورک لی فی طلوع الشمس ذلک الیوم
اگر روزی فرا رسد و در آن روز دانشی که مرا به خدا نزدیک کند بر من افزوده نشود، طلوع آفتاب آن روز بر من مبارک مباد.

امام صادق فرمود:

«علوم ما در هر شب و روز زیاد می‌شود و اگر اضافه نشود، ذخیره‌های علمی ما از بین می‌رود.»

خداوند متعال به پیامبر اولوالعزمی همچون موسی فرمان می‌دهد که خضر را پیدا کن و با او به سفر دریایی و صحرایی برو تا از علوم او بهره‌مند شوی. موسی و همراهش نیز در مسیر پیدا کردن این معلم به زحمت افتادند: 

لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَبا (کهف: 62)
به راستی که از این سفر رنج بسیار دیده‌ایم.

از این ماجرا می‌فهمیم که:

- همه باید در فکر تحصیل علم باشیم.
- به علوم ظاهری اکتفا نکنیم؛ زیرا حضرت خضر علوم غیرظاهری را به موسی یاد داد.
- باید به سراغ معلم برویم.
- تحصیل را وابسته به کلاس و درس ندانیم. برای کسب علم، حتی راهی دریا و صحرا شویم.
- تفاوت ظرفیت‌ها را جدی بگیریم. حضرت موسی اموری از خضر می‌دید که بسیار تعجب می‌کرد.

کسی موفق است که بتواند از هر ماجرا و از هر شخصی با هر سن و شرایطی که دارد کسب علم کند؛ آن‌گونه که سلیمان از هدهد آموخت.

قرآن کریم گروهی را که به علم خود قانع بودند، توبیخ می‌کند و می‌فرماید: «فَرِحُوا بما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» یا «ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْم». نیز در حدیث می‌خوانیم: «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَی عِلْمِهِ؛ داناترین مردم کسی است که علم مردم را بـه علم خودش اضافه کند.»

6- توفیقاتش را از خدا بداند

باید مراقب بود که سرگرم شدن به کتاب و درس و مقاله و پژوهش، ما را از خدا غافل نکند. قرآن کریم از قول شعیب می‌فرماید: 

وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ (هود: 88)
و جز به لطف خداوند، توفیقی برای من نیست.

تصور نکنیم که رشد علمی و توفیقات ما تنها به خاطر مطالعه و تحصیل و تدریس است؛ زیرا این تصور باعث ایجاد غرور می‌شود. وقتی به قارون گفتند: «از نعمت‌هایی که خدا به تو داده است، به فقرا کمک کن»، او گفت: «این ثروت را به خاطر علمی که مخصوص من است، به‌دست آوردم» و این‌گونه مغرورانه جواب داد.

چه بسا افرادی بیش از ما فکر می‌کنند، درس می‌خوانند، کلاس می‌روند، تدریس می‌کنند، ولی توفیقی ندارند. ذهن و فکر، تحلیل و مطالعه، تحقیق و تألیف، همه و همه از خدای تعالی است. گاهی به انسان، با اینکه هیچ مطالعه‌ای نکرده است، دفعتاً طرحی مفید القا و الهام می‌شود؛ همچون شاعری که یک‌باره شعری عالی می‌گوید، ولی همین شاعر گاهی مدت‌ها فکر می‌کند، اما یک بیت هم نمی‌تواند بگوید.

اینجانب یک‌بار مطلبی گفتم که همه گریه کردند، و همین مطلب را در جای دیگر گفتم، همه خندیدند. گویا خدا می‌خواست به من بفهماند که اثر حرف از اوست؛ نه از من!

بعضی علوم را می‌توان با تعلیم، تحصیل، تدریس، مطالعه و گفتگو کسب کرد؛ اما تمام علوم اینها نیست. گاهی بعضی علوم و ادراکات ویژه، به افراد ویژه داده می‌شود. قرآن کریم درباره حضرت یوسف می‌فرماید: «وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیث»؛ «خدا تو را انتخاب کرد و علم ویژه به تو داد.» این عنایت تنها مخصوص علم نیست؛ بلکه گاهی بصیرت، حکمت و نور باطنی ویژه نیز به برخی افراد خاص داده می‌شود که بر اثر آن، با نگاه ساده می‌نگرند، ولی مسائل عمیقی را درک می‌کنند. کربلایی کاظم ساروقی ـ که در یک لحظه حافظ کل قرآن شد ـ نمونه‌ای از این افراد است. چه بسا انسان‌هایی که سواد خواندن و نوشتن ندارند، اما از فیوضات رحمانی بهره‌مند هستند.

از این‌رو، معلمان و استادان محترم، نباید به خاطر مشغله تحصیل و تحقیق، از این منبع نورانی غافل شوند. به تصریح قرآن کریم، قلب پاک و با تقوا آینهٔ علوم و حقایق می‌شود: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ». آری، قلب انسان همچون آینه‌ای است که اگر غبار آن را برطرف کنیم، نور خدا در آن جلوه می‌کند.

7- با شهامت باشد

معلم و استاد باید شهامت داشته باشند؛ اگر چیزی را نمی‌دانند بگویند نمی‌دانم و خجالت نکشند، به برتری کسانی که باسوادتر هستند اقرار کنند، و اگر چیزی را از یاد بردند بگویند فراموش کردم.

داشتن شهامت فقط در جبهه و جنگ لازم نیست؛ بلکه در زندگی روزمره نیز به آن نیاز داریم. اقرار به ضعف و اشتباه، عذرخواهی و نقل شکست‌هایی که برای دیگران عبرت است، نیاز به شهامت دارد.

گاهی استاد باید برای آرام کردن هیجان‌ها از خود مثال بزند تا راه برای دیگران باز شود. مثلاً بگوید: «در کودکی میوه‌ای از درخت کندم و خوردم که بعداً در بزرگسالی فهمیدم حق‌الناس بوده است، رفتم پای آن درخت و صاحبش را راضی کردم.» با این روش به شاگردانش می‌فهماند که حق‌الناس، بلوغ و غیربلوغ، خواب و بیداری، یا مست و هوشیاری نمی‌شناسد. حتی اگر کسی در خواب با پای خود ظرفی را بشکند، در بیداری باید هزینه آن را بپردازد.

معلم باید در مواردی که اشتباه کرده است، از حرف خود برگردد و از زیردستان و شاگردان خود عذرخواهی کند. گاهی باید نماز را ترک کند؛ مثلاً اگر در نماز متوجه شد وضو نداشته یا وضویش باطل شده است، با کمال شهامت اقرار کند که من وضو ندارم و نماز را رها کند.

گاهی باید عنوان را ترک کند. اگر لقبی را مثل سردار، سرتیپ، دکتر، مهندس، آیت الله و امثال آن به او دادند و او بداند که این عناوین برای او زیاد است، نباید سکوت کند و اگر به کار مردم راضی باشد، قطعاً مورد قهر خداست.

قرآن در این‌باره می‌فرماید: «گمان مبر کسانی که به آنچه کرده‌اند، شادمانی می‌کنند و دوست دارند برای آنچه نکرده‌اند ستایش شوند، مپندار که آن‌ها از عذاب الهی رسته‌اند و برای آن‌ها عذابی دردناک است.»

استاد باید با شهامت بر موضع حق بایستد و بر آن پافشاری کند و نگذارد که تطمیع و تهدید و تبلیغ و جوسازی‌ها، او را از مسیر حق جدا سازند. مربیان بشر، یعنی انبیا برای دفاع از حق به استقبال همه رقم خطر می‌رفتند:

- گاهی شهید می‌شدند: «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ»؛
- گاهی تحقیر می‌شدند: «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»؛
- گاهی به تبعید تهدید می‌شدند: «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُم»؛

ولی آنچه برای آنان اهمیت داشت، مقاومت بر راه مستقیم بود.

باسوادان بی‌شهامتِ امروز، خود فروختگان فردا خواهند بود؛ لذا باید نسل نو را آن‌گونه تربیت کنیم که شجاع باشند، به ارزش‌ها ایمان داشته باشند، در راه حفظ ارزش‌ها ایثار کنند و از جان و مال خود مایه بگذارند.

ابن‌سکیت از یاران امام رضا، امام جواد و امام هادی بود و در عین حال، فرزندان متوکل (خلیفه عباسی) را تعلیم می‌داد. روزی متوکل از او پرسید: «فرزندان من بهترند یا دو فرزند علی بن ابی‌طالب؟» او سکوت چندین ساله‌اش را شکست و گفت: «قنبر، غلام علی، از تو و فرزندانت بهتر است، تا چه رسد به حسن و حسین» متوکل که طاغوت و دیکتاتور زمان بود و هرگز توقع شنیدن چنین سخنی را نداشت، به شدت عصبانی شد و دستور قتل استاد را صادر کرد.

8- اعتماد به نفس داشته باشد

ما باید اهل منطق باشیم، به خدا اعتماد کنیم و در هیچ حادثه‌ای خود را نبازیم. برخی از افراد، بسیاری از سنت‌های صحیح و منطقی خود را تحقیر می‌کنند و بسیاری از آداب و رسوم بی‌منطق دیگران را دربست می‌پذیرند. این عده، وقتی چهار کلمه انگلیسی یاد می‌گیرند، مرتب از آن استفاده می‌کنند یا اینکه خیال می‌کنند جنسِ تولید خارج حتماً از تولیدات داخلی بهتر است. این نشان‌دهنده خودباختگی است.

روزی مأمون برای صید بیرون رفت. در میان راه به جمع کودکانی برخورد که مشغول بازی بودند و در میان آن‌ها امام جواد ـ که حدود یازده سال داشت ـ نیز ایستاده بود. کودکان چون مأمون را دیدند، همگی فرار کردند؛ اما امام از جای خود تکان نخورد. مأمون از او پرسید: «تو چرا فرار نکردی؟» حضرت جواب داد: «راه تنگ نبود تا برایت راه بگشایم و گناهی نکرده بودم تا از جریمه‌اش بترسم و گمانم به تو نیک بود که بی‌گناهان را ضرر نمی‌رسانی.» مأمون از این جواب نغز تعجب کرد و اسم و نسب حضرت را پرسید و او را شناخت.

زینب کبری بعد از شهادت امام حسین و در حالی‌که به اسارت رفته بود، سخنرانی کرد و به یزید گفت: «إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَک؛ من قدر تو را کوچک می‌پندارم.» آن حضرت با آن سخنرانی، رژیم بنی‌امیه را در مُذاب سوزانِ سخنان خود از بین برد.

امام کاظم در این رابطه به هشام فرموده‌اند:

«ای هشام! اگر در دست تو گردویی باشد، ولی مردم بگویند مروارید است، به حال تو سودی ندارد، در حالی‌که می‌دانی گردو است؛ و اگر در دست تو مرواریدی باشد و مردم بگویند گردو است، زیانی به تو نمی‌رسد، در حالی که می‌دانی مروارید است.»

البته باید منشأ اعتماد به نفس، ایمان به خدا و راه او و داشتن هدف الهی و بصیرت کامل باشد: 

قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی (یوسف: 108)
[ای پیامبر!] بگو: این راه من است. من و هر کس پیروی‌ام کرد، با بینایی به سوی خدا دعوت می‌کنیم.

در زمان ما، بهترین نمونه و مصداق ایمان به خدا و اعتماد به راه خود، وجود مبارک امام خمینی بود.

9- مردمی باشد

معلم و مربی، باید در جامعه حضور داشته باشند. پیامبر اکرم همواره در میان مردم بود؛ تا جایی که کفار می‌گفتند: 

وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکُ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (فرقان: 7)
[کفار] گفتند: این چه پیامبری است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟ چرا فرشته‌ای به سوی او نازل نشده است تا همراه او بیم‌دهنده باشد [و ادعای او را تأیید کند]؟

رهبر نباید از جامعه جدا باشد و زندگی عادی و حضور در میان مردم برای او کمال است.

کسی که اهل رفت و آمد با مردم است، بهتر می‌تواند آن‌ها را ارشاد کند. قرآن درباره انبیاء می‌فرماید: «وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ»؛ و در بازارها راه می‌رفتند.» یعنی آنان پیوسته در میان مردم رفت و آمد داشتند تا مسائل آنان را از نزدیک درک کنند.

در بعضی آیات، واژۀ «رسول» با «فیهم» و «منهم» آمده است؛ یعنی رسولی که از مردم و در بین آنهاست و با آن‌ها زندگی می‌کند: «فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ». در بعضی آیات نیز با عبارت «و الذین معه» آمده است که همراهی رسول و مردم را می‌رساند. بنابراین، از مردم در مردم و با مردم بودن ارزشمند است.

در حدیث می‌خوانیم: 

انّ الله یکره من عبده ان یراه متمیّزاً بین اصحابه
خداوند متعال زشت می‌دارد که بنده‌ای در بین دوستانش، برای خودش امتیازی قائل باشد.

خداوند متعال در قرآن نیز امتیاز طلبی را نهی فرموده و دستور داده است که در مراسم حج، همه مسلمانان در عرفات وقوف کنند و از آنجا به سوی مشعر بروند: 

ثُمَ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ (بقره: 199)
سپس از همانجا که مردم کوچ می‌کنند، کوچ کنید.

قرآن کریم با این دستور، حقی را که قریش برای خود قائل بود و در عرفات وقوف نمی‌کرد، از بین برد.

امام رضا در نامه‌ای به فرزندش امام جواد نوشت: «شنیدم شما را از در ویژه‌ای به جلسات می‌برند؛ ولی شما باید از همان دری بروید که همه می‌روند تا فقرا به شما دسترسی پیدا کنند.»

معلم و استادی موفق است که شاگردان او به راحتی بتوانند به او دسترسی پیدا کنند. در اولین آیهٔ سورهٔ مجادله می‌خوانیم: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها». این آیه دلالت دارد که یک زن عادی می‌توانست به شخص پیامبر دسترسی پیدا کند و مشکلاتی را که با همسرش داشت، مطرح نماید. این نشانه مردمی بودن آن حضرت است.

در احادیث آمده است افرادی که دست به کارهای غیرطبیعی می‌زنند، گرفتار نوعی بیماری هستند و چون درون خود احساس کمبود و ذلت می‌کنند، با دست زدن به یک‌سری کارها می‌خواهند آن کمبود را جبران کنند. در فقه نیز آمده است که لباس شهرت حرام است؛ زیرا در آن، نوعی امتیازطلبی به چشم می‌خورد.

حضرت امیر در نامه‌ای به یکی از نمایندگان خود نوشت: «شنیده‌ام در مجلسی رفتی که همه حاضرین از اشراف بودند و فقرا جایی در آن مجلس نداشتند. این کار سزاوار نیست.»

10- صراحت لهجه داشته باشد

از ویژگی‌های خوب یک معلم، داشتن کلام رسا و صراحت لهجه است. اسلام جز در موارد خاصی ـ که مربوط به آبروی افراد یا مسائل خانوادگی یا جنسی است ـ شفاف بودن سخن و کلام را رعایت کرده است و استاد و معلم نیز باید مراعات کنند.

در قرآن کریم تنها چند آیه متشابه وجود دارد که فهم آن‌ها به‌دقت و تحقیق و استمداد از خدای تعالی و اشارات معصومین نیازمند است؛ ولی ظاهر اکثر آیات را افراد معمولی درک می‌کنند. قرآن خودش را نور آشکار و مبین دانسته است. یکی از خصوصیات پیامبر اکرم نیز این بود که کلامش روشن بود؛ به طوری که هر شنونده‌ای آن را می‌فهمید.

صراحت، شفافیت، صلابت، شهامت و پرهیز از ملاحظات قومی و نسبی در بیان حقایق و نفی باطل و مبارزه با آن، نشانهٔ ایمان راسخ است. انبیای الهی در تبلیغ دین صراحت لهجه داشتند. پیامبر اکرم هم با صراحت خانواده‌اش را انداز می‌کرد: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» و در برابر کفار موضع خود را با صراحت اعلام می‌نمود:

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی * فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (زمر: 15-14)
بگو: من تنها خدا را می‌پرستم، در حالی که دینم را برای او خالص کرده‌ام* پس شما جز او هر چه را می‌خواهید بپرستید. بگو: همانا زیانکاران [واقعی] کسانی هستند که سرمایهٔ وجودی خویش و بستگانشان را در قیامت از کف داده باشند. آگاه باش، این همان زیان آشکار است.

همچنین در سایر موارد نیز پیامبر اکرم مأمور است تا با صراحت برخورد نماید.

نمونه دیگر صراحت در بیان قرآن کریم، در رد ادعاهای دروغین و خیال‌پردازی‌های فراوان بنی‌اسرائیل است؛ چرا که به صورت علنی، بافته‌های خیالی و موهومات فکری آن‌ها را رد کرده است.

اگرچه در برخورد با افراد معاند یا از بین بردن اشتباه و خطاهای جدی و عمومی یا رفع سستی جامعه در قبال احکام و حدود الهی، بیان صریح حقایق و مبارزه با اوهام و اباطیل لازم است، اما معلمان و گویندگان محترم باید ظرفیت مخاطبان خود را نیز در نظر داشته باشند.

11- منصف باشد

از اموری که عقل و دین و وجدان به آن سفارش کرده‌اند و رابطه استاد و شاگرد را نیز عمیق می‌کند، رعایت «انصاف» است. انصاف در تدریس، انتقاد، تشویق، توبیخ و برخورد با شاگرد از رموز موفقیت است. رعایت انصاف موجب می‌شود که اثرپذیری در طرف مقابل بیشتر شود. اگر انسان بداند که استاد و مربی‌اش هیچ‌گونه تعصب نابجا نسبت به خود یا طرف مقابل ندارد و فقط به دنبال حقیقت است، به جای آنکه به فرد بنگرد، به استدلال او می‌نگرد تا احسن را انتخاب کند. این باور در انسان ایجاد آرامش می‌کند.

قرآن می‌فرماید: 

إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدی أَوْ فِی ضَلالٍ مُبین
ما و شما یا در مسیر هستیم یا انحراف [پس بیایید با گفتگو و منطق راه را پیدا کنیم].

رعایت انصاف در نقد افراد، بسیار مهم است؛ یعنی اگر به فردی انتقاد داریم، نقاط قوت او را هم بگوییم. قرآن کریم با اینکه به برخی از یهودیان به خاطر رباخواری، تحریف تورات، ترس از دشمن و رفاه‌طلبی انتقادات متعددی دارد، اما بعضی از آنان را به خاطر امانتداری ستایش کرده و فرموده است:

وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ
بعضی از اهل کتاب تا به آن حد درستکارند که اگر مال بسیاری را به آن‌ها امانت‌دهی آن را پس می‌دهند.

همچنین قرآن کریم غالباً با کلمۀ «منهم» از بعضی افراد انتقاد می‌کند، نه همه آن‌ها؛ و اگر از گروهی انتقاد دارد، حساب خوبان را با کلمه «إلا» جدا می‌کند. در مقابل نیز اگر از گروهی تجلیل می‌کند، همه آن‌ها را مشمول تجلیل نمی‌داند؛ مثلاً در مورد زنان پیامبر می‌فرماید: 

فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیما
و این‌گونه تفهیم می‌کند که همه زنان پیامبر محسن و نیکوکار نبودند.

قرآن حتی هنگام تحریم قمار و شراب نیز به منافع آن‌ها اشاره کرده و فرموده است: «ضرر آن‌ها بیش از منافعشان است.»

انصاف آن است که انسان حرف حق دیگران را بپذیرد. در روایات آمده است: شخصی برای بحث و گفتگو خدمت امام صادق رسید. امام گفتگو را به شاگردانش واگذار کرد و خود به نظاره نشست. بعد از پایان گفتگو، امام صادق به یکی از شاگردانش فرمود: «اشکال تو در گفتگو و بحث این بود که گاهی به خاطر تعصب، حرف‌های حق طرف مقابل را نمی‌پذیرفتی.»

از جمله موارد رعایت انصاف آن است که انسان مطالبی را که از دیگران فراگرفته است، به خودش نسبت ندهد، خود را در بالاترین درجات علمی نداند و از هرگونه افراط و تفریط بپرهیزد.

12- صمیمی و با محبت باشد

در خصوص ویژگی «مردمی بودن» نکاتی بیان شد؛ علاوه‌بر آن، داشتن ارتباط صمیمی با شاگرد، از صفات خوب معلم و از رموز موفقیت اوست. بین استاد و شاگرد نباید هیچ دغدغه، دلهره و وحشتی وجود داشته باشد. برخورد خشک و رسمی و احیاناً باخشونت، شاگرد و متربی را گریزان می‌کند. خدای تعالی به پیامبرش فرموده است:

لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ (آل عمران: 159)
و اگر خشن و سنگدل بودی، [مردم] از دور تو پراکنده می‌شدند.

گاهی افرادی نزد پیامبر می‌آمدند که در محضر ایشان خود را می‌باختند؛ حضرت آن‌ها را آرام می‌کرد و اضطرابشان را با برخورد صمیمانه می‌زدود. حضرت علی نیز در این‌باره می‌فرمود: «با من مثل جبابره برخورد نکنید.» همچنین امام صادق می‌فرمود:

أَحَبُ إِخْوَانِی إِلَی مَنْ أَهْدَی إِلَی عُیُوبِی
بهترین دوست من کسی است که عیب مرا به من بگوید.

در حدیث دیگری می‌خوانیم:

لینّوا لمن تعلّمون
با کسانی که به آنان دانش می‌آموزید، نرمی کنید.

یکی از راه‌های ایجاد صمیمیت، محبت کردن است. محبت، قوی‌ترین یا یکی از قوی‌ترین ابزارهای تربیتی است. خداوند متعال در خصوص پیامبرش می‌فرماید: 

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (توبه: 128)
همانا پیامبری از خودتان به سوی شما آمده است که آنچه شما را برنجاند بر او سخت است، بر هدایت شما حریص و دلسوز، و به مؤمنان رئوف و مهربان است.

خداوند، این دو نام از نام‌های خویش (رئوف و رحیم) را بر هیچ یک از پیامبران جز پیامبر اطلاق نکرده است. همچنین آن حضرت را با جملهٔ «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُمْ» غم‌خوار امت معرفی کرده است؛ به گونه‌ای که هرچه مردم را برنجاند، پیامبر را می‌رنجاند و این، بیانگر اوج محبت آن حضرت است که سبب جذب مردم می‌شد.

درس معلم ار بود زمزمه محبتی / جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

خداوند در قرآن کریم، از راه محبت دعوت کرده است؛ مثلاً چون خدا می‌خواهد که مردم را از ظلمات تفرقه، شرک، کفر، جهل، تعصب و خرافات به سوی نور دعوت کند و آن‌ها را به دنیای توحید و اخلاص ببرد، بر مردم صلوات می‌فرستد و آنان را از این راه دعوت می‌کند: 

هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور (احزاب: 4)
چرا که راه دعوت مردم به دین، درود و رحمت است. همچنین خداوند متعال برای مؤمنان اجر زیاد، بزرگ، با ارزش و دائمی قرار داده است.

در ادامه و در بحث تشویق، نکاتی تکمیلی بیان می‌گردد؛ ان شاءالله تعالی.

13- اهل هدایت و عمل باشد

معلمی کردن به رشد است. یک معلم باید اول خودش رشد کند تا بتواند دیگران را رشد دهد؛ باید اول خودش هدایت شود تا بتواند دیگران هدایت بکند. پیامبر گرامی اسلامی فرمودند: 

«هرکس علمش افزایش یابد، ولی هدایت بیشتری کسب نکند، جز دوری از خدا چیزی به او اضافه نشده است.»

امیرالمؤمنین، علی ثمره و نتیجه علم را عمل، حلم، تواضع، حیات، حسن خلق، آگاهی، بیداری، استقامت، عبادت، طلب نجات و اخلاص در عمل دانسته است. همچنین، در کلامی دیگر فرمودند:

«میوه و ثمره علم، با زیبایی عمل چیده می‌شود؛ نه با زیبایی گفتار و سخن.»

عمل نکردن به گفتار، گاهی به خاطر ناتوانی است و گاهی از روی بی‌اعتنایی؛ که در صورت اخیر، توبیخ دارد. عالم بی‌عمل، به درخت بی‌ثمر، ابر بی‌باران، نهر بی‌آب، زنبور بدون عسل، سوزن بدون نخ و الاغی که کتاب حمل می‌کند، تشبیه شده است.

رسول اکرم در این‌باره فرمود: 

«علمی که به آن عمل نشود، مانند گنجی است که از آن انفاق و استفاده نشود؛ صاحبش در جمع‌آوری‌اش خود را به زحمت انداخته است، بدون آنکه بهره و نفعی از آن ببرد.»

از امیر المؤمنین نیز روایت شده است:

«علم بدون عمل، حجتی علیه انسان است.» 

همچنین امام باقر فرمودند:

«کسی که از عدالت سخن بگوید ولی عادل نباشد، سخت‌ترین حسرت را در قیامت خواهد داشت.»

در این‌باره امام صادق نیز فرمودند: 

«کسی که کارهایش تأکیدکنندهٔ گفتارش نباشد، عالم نیست.» از حضرت عیسی نیز مروی است: «کسی که نزد مردم به علم معروف است، ولی به عمل معروف نیست، شقی‌ترین مردم است.»

14- آراسته باشد

انسان فطرتاً نظافت و پاکی را دوست دارد و اسلام نیز برای پاکی سفارش‌های بسیاری کرده است. البته اسلام پاکی و نظافت را مخصوص جسم نمی‌داند؛ بلکه به پاکی فطرت، پاکی فکر، پاکی لقمه، پاکی نسل، پاکی دل و پاکی جامعه نیز توجه دارد. هم پاکی جسم و هم پاکی روح و جان مهم است.

شرط قبول عبادات در اسلام، طهارت است. پوشیدن پاکیزه‌ترین لباس‌ها در نماز و برای عبادت سفارش شده است؛ همچنین مسواک زدن، شانه کشیدن و استفاده از عطر نیز پاداش عبادت را بیشتر می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: 

یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ (آعراف: 31)
ای فرزندان آدم! نزد هر مسجد [به هنگام نماز] زینت‌های خود را برگیرید.

نیز در اعمال روز عید قربان و عید فطر و روزهای جمعه، نظافت و غسل وارد شده است.

کسانی که با تدریس و تبلیغ، بنای اثرگذاری دارند، باید به ظاهر خود برسند. همچنین کلاس تمیز، هوای جاری، نور مناسب و استفاده از رنگ‌های روشن بر تأثیر تدریس می‌افزاید.

البته معنای پاکی و نظافت، استفاده از لباس‌های گران‌قیمت با دوخت‌های استثنایی نیست؛ چون این رقم جاذبه‌ها، در تمرکز شاگرد برای فهمیدن مطلب خلل وارد می‌کند. بنابراین، پوشش استاد باید نظیف و تمیز باشد؛ اما خالی از هرگونه جلوه‌های زینتی که ذهن شاگرد را به خود مشغول کند.

15- اخلاق خوب داشته باشد

معلم بداخلاق، افراد را از دور خود پراکنده می‌کند. در قرآن می‌خوانیم: 

وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظٌ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ (آل  عمران: 159)
و اگر خشن و سنگدل بودی، [مردم] از دور تو پراکنده می‌شدند.

قرآن کریم، پیامبر را پیامبر رحمت نامیده و او را در مواجهه با مؤمنین، رئوف و مهربان توصیف کرده است: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیم».

پیامبر اکرم اسوه اخلاق بودند؛ تا جایی که خداوند متعال در میان صفات و ویژگی‌های آن حضرت، بر خلق ایشان تأکید کرده و آن را عظیم خوانده است: 

وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم: 4)
و حقاً که تو بر اخلاق بزرگی استواری.

این در حالی است که خداوند دنیا را، با همه عظمتش، اندک و قلیل شمرده است: «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیل».

عایشه درباره اخلاق پیامبر گفته است: «کان خلقه القرآن؛ اخلاق پیامبر، تجسم قرآن بود.» این اخلاق نبوی بود که توانست در کنار کتاب الهی، انسان‌های بزرگی تربیت نماید. انسان‌های مؤمن و خدایی، تا امروز و علی‌رغم گذشت چند قرن، هنوز شیفته آن اخلاق الهی هستند.

گفتار معلم، سازندگی و تربیت نمی‌آورد؛ بلکه رفتار اوست که بر جان مخاطب اثر می‌گذارد. لذا حرکات و رفتار معلم باید طوری باشد که شاگرد را تربیت کند و بسازد. وقتی عده‌ای از شاگردان علامه طباطبایی از ایشان درخواست برگزاری کلاس اخلاق کردند، ایشان فرمودند: «اخلاق علم نیست؛ عمل است.»

فراموش نکنیم که معلمی، به همان اندازه که جایگاه والایی دارد، مسئولیت و تکلیف سنگینی را نیز به دنبال می‌آورد. از آنجا که معلم سرمشق و الگوی متعلمین است، باید مراقب حرکات و رفتار و گفتارش باشد.

16- متواضع باشد

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: 

وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبال طولا (اسرا: 37)
[ای انسان!] هرگز در زمین با کبر و غرور راه مرو که هر قدر پا را محکم به زمین بکوبی، نمی‌توانی آن را بشکافی و هرچه گردن برافرازی، به بلندی کوه‌ها نخواهی رسید.

قرآن همچنین به پیامبر می‌فرماید: 

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (شعرا: 215)
برای مؤمنانی که از تو پیروی کرده‌اند، بال خود را بگستر [و متواضع باش].

در سیرهٔ پیامبر می‌خوانیم که جلسات ایشان دایره‌وار بود؛ یعنی به گونه‌ای که در آن، بالا و پایین مجلس معنا نداشت. گاهی که یک نفر وارد می‌شد و پیامبر را نمی‌شناخت، به افراد نگاه می‌کرد و سپس می‌پرسید: «ایکُم رسول الله؛ کدام‌یک از شما پیامبرید؟» این سؤال نشانگر آن است که پیامبر، نه در محل نشستن، نه در لباسی که می‌پوشید، و نه در چهره، هیچ نمادی که نشانهٔ امتیاز باشد نداشت و متواضعانه در جمع اصحاب می‌نشست.

در روایتی آمده است که عیسی بن‌مریم فرمود: «ای گروه حواریون! من از شما حاجت و خواسته‌ای دارم؛ آن را برآورده کنید!» گفتند: «ای روح‌الله! خواسته‌ات برآورده شده است.» پس آن حضرت بلند شد و پاهای آن‌ها را شست. گفتند: «ای روح‌الله! ما به این کار سزاوارتر بودیم.» پس او فرمود: «سزاوارترین مردم به خدمت، عالم آنهاست؛ همانا این‌گونه تواضع نموده‌ام تا شما مانند من در میان مردم تواضع نمائید! به وسیله تواضع می‌توان حکمت را آباد کرد، نه با تکبر؛ همان‌طور که در زمین نرم می‌توان زراعت کرد؛ نه در کوه سخت.»

17- سابقه نیک داشته باشد

در موفقیت هر کاری، از جمله تبلیغ و تدریس و تربیت، داشتن سابقۀ نیک و محبوبیت نقش مهمی دارد. چه بسا کلامی از زبان یک فرد خوش‌نام مؤثر باشد، اما همان کلام از زبان فردی ناشناس نتواند اثر بگذارد.

در قرآن می‌خوانیم که حضرت ابراهیم از خدا نام نیک خواست: «وَ اجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فی الآخرین». همچنین پیامبر به مردم می‌فرمود که من قبل از آوردن قرآن، عمری بین شما بودم و در عین حال، هیچ خلافی از من سراغ ندارید: «فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرا». در آیه دیگری خداوند متعال به پیامبرش به می‌فرماید:

وَ رَفَعنا لَکَ ذِکْرَک
من نام تو را به نیکی بلند کردم.

در صورتی‌که معلم و استاد شناخته شده باشند، کمتر مورد انکار قرار می‌گیرند: 

أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (مؤمنون: 69)
یا اینکه پیامبرشان را نشناختند [و از سوابق او آگاه نیستند]، پس برای همین او را انکار می‌کنند؟

شاید دلیل آنکه قرآن دستور می‌دهد افرادی که برای تحصیل هجرت کرده‌اند، بعد از کسب تفقّه به منطقهٔ قبلی خود مراجعت کنند، این باشد که مردم منطقه‌شان از آن‌ها شناخت دارند و می‌دانند که آن‌ها از چه خانواده‌ای هستند و حالا که پس از هجرت و تفقه به سوی آن‌ها برگشته‌اند برای انذار و هشدار و نجات آنهاست؛ نه اهداف سیاسی و اقتصادی و امثال آن.

18- به پست و مقام دل‌بسته نباشد

ما باید در همه مدیریت‌ها، از جمله مدیریت آموزشی و فرهنگی - تبلیغی، آمادگی جابه‌جا شدن را داشته باشیم.

قرآن در آیه 81 سوره آل‌عمران می‌فرماید که خداوند از همه انبیا میثاق گرفت، مبنی‌بر اینکه علی‌رغم داشتن کتاب آسمانی و حکمت، آمادگی جابه‌جایی داشته باشند و اگر بعد از آن‌ها پیامبری آمد، به راحتی مسئولیت را به او واگذار کنند و بدون اخم و قهر به او ایمان بیاورند و او را یاری کنند. سپس به انبیا فرمود: «آیا اقرار می‌کنید و قول می‌دهید که مسئولیت را با محبت به دیگری تحویل دهید؟» انبیا گفتند: «بله! ما همه اقرار می‌کنیم» و خداوند فرمود: «پس شاهد باشید و من هم با شما شاهدم.»

آری! در تعلیم و تربیت، نباید به مسئولیت‌ها نگاه مادی داشت. افرادی که کنار می‌روند باید به افرادی که تازه روی کار می‌آیند، کمک کنند؛ کمکی بر اساس ایمان، نه بر اساس رودربایستی و نفاق و تظاهر.

این نحو از مدیریت، از اصول منحصر به فرد اسلام است که هر کس، حتی انبیا، آمادگی تفویض مسئولیت را به دیگری داشته باشند و از همان روز نصب، عزل خود را پیش‌بینی کنند.

معلم موفق و خدامحور، نه به کلاس، نه به شاگردان، نه به مدرسه، نه به محله و منطقه، و نه به مدیریت دل نمی‌بندد؛ بلکه از سر تکلیف تدریس می‌کند، از سر وظیفه مسئولیت می‌پذیرد و در هر زمانی آمادگی جابه‌جایی و تفویض امور را دارد.

19- آماده پاسخ‌گویی باشد

از ویژگی‌های خوب معلم، حاضر جوابی است. یک معلم باید سؤالاتی را که ممکن است از او بپرسند، پیش‌بینی کند و جواب آن‌ها را از قبل آماده داشته باشد.

خداوند در قرآن به پیامبرش می‌فرماید: «افراد بی‌خرد در آینده، سؤالاتی درباره قبله از تو خواهند کرد و خواهند پرسید که چرا شما سال‌ها رو به بیت‌المقدس نماز خواندید و حال قبله را از بیت‌المقدس به کعبه تغییر دادید؟ اگر قبلهٔ قبلی درست بود، چرا از کار درست دست برداشتید و اگر سال‌ها رو به قبلهٔ باطل نماز می‌خواندید، پس اسلام دین کاملی نیست؛ زیرا سال‌ها مردم را در باطل رها کرده بود! قبل از آنکه آن‌ها سؤال کنند، تو جوابش را آماده داشته باش و به آن‌ها بگو مشرق و مغرب برای خداست و او مکان خاصی ندارد.» لذا پیامبر اکرم و آمادگی پاسخ‌گویی داشت.

در جای دیگری نیز خدای تعالی می‌فرماید: 

سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا... (آنعام: 148)
مشرکین در آینده از تو سؤالاتی خواهند داشت [که تو باید آماده جواب باشی].

بنابراین، استاد و مربی باید سؤالاتی را پیش‌بینی کنند و پاسخ آن‌ها را از قبل آماده داشته باشند. امروز آن مسئول و استادی ارزش بیشتری دارد که بتواند پاسخ‌گوی سؤالات و نیازها باشد.

20- بصیرت و شناخت عمیق داشته باشد

قرآن کریم بارها فرموده است که مشرکان برای عبادت بت‌های خود، هیچ علم و منطق و استدلالی ندارند؛ به همین دلیل، کار آن‌ها باطل است.

استادی موفق است که بصیرت جامع داشته باشد؛ یعنی هم نیاز جامعه را خوب بشناسد، هم ظرفیت‌ها و استعدادهای مخاطب را بداند، و هم بر آنچه تدریس می‌کند تسلط و بصیرت کامل داشته باشد و تبلیغات او را به پوچی نکشاند.

آری! گاهی به نام کارشناس و متخصص و طرح‌های بین‌المللی، جلوی فطرت‌ها و وجدان‌های بیدار و بصیرت‌ها را می‌گیرند. اکنون که این سطرها را می‌نویسم، ماهی است که زائران خانه خدا در مکه هستند و سال قبل (1394ش) هفت هزار نفر در سرزمین منی و در کنار کعبه بر اثر بی‌تدبیری حکام حجاز در فاصله چند ساعت جان باختند. یک سال از جان دادن آن‌ها گذشته است؛ اما گویا همه حقوقدانان و مدعیان حقوق بشر مرده‌اند. حال اگر دُم سگی آمریکایی لای در گیر کند، همه حقوقدانان بشر زنده و بیدار می‌شوند و از حقوق حیوانات دم می‌زنند!

در هیچ زمانی این‌قدر حقوقدان زیاد نبوده و دانشکده‌های حقوق توسعه نداشته؛ اما در هیچ زمانی مثل الان، حقوق بشر تا این اندازه ضایع نشده است. این بدان خاطر است که علم حقوق وجود دارد، ولی وجدان و بصیرت و شهامت وجود ندارد. همین که رئیس سازمان ملل خواست علیه جنایت‌های سعودی‌ها حرفی بزند، او را با پول خریدند، خود او اقرار کرد که به خاطر پول زبان ما بسته است و این سخن از تلویزیون‌های دنیا پخش شد.

بنابراین وجود علم و اطلاعات به تنهایی کافی نیست. همان‌گونه که وجود آب، به تنهایی رفع عطش نمی‌کند؛ بلکه باید آبی سالم باشد، در ظرفی بهداشتی باشد و هم انسان اراده نوشیدن آن را داشته باشد.

21- دلسوز شاگردان باشد

میان استاد و شاگرد به غیر از رابطه علمی باید رابطه عاطفی نیز وجود داشته باشد. یکی از مصادیق ارتباط عاطفی آن است که از حال هم باخبر باشند. اگر پیامبر مسلمانی را مدتی نمی‌دید، حال او را از دیگران می‌پرسید. اگر می‌‌شنید بیمار است، به عیادتش می‌رفت و اگر می‌شنید مسافر است، در حق او دعا می‌کرد.

در قرآن می‌خوانیم که روزی حضرت سلیمان فرمود: «من هدهد را نمی‌بینم؛ آیا برای غیبت او دلیلی است یا خودسرانه حضور ندارد؟» پس از لحظاتی هدهد آمد و عذر موجه خود را به حضرت سلیمان گفت و آن حضرت نیز پذیرفت.

شخصی مثل سلیمان که هم مشغله نبوت داشت و هم حکومتی بی‌نظیر را اداره می‌کرد، حتی از یک پرنده کوچک، آن هم در میان هزاران موجود دیگر غافل نمی‌شد. رسالت و سلطنت از مسائل مهم و کلی است؛ اما باعث نمی‌شود که حضرت سلیمان از موجودات کوچک سراغ نگیرد. مسائل مهم نباید انسان را از مسائل جزیی بازدارد.

تفقد از زیردستان، بازدید از آنان و پرس‌وجوی احوالشان، از اصول اسلامی، اخلاقی، اجتماعی، تربیتی و مدیریتی است.

22- واقع‌گرا باشد

از وظایف هر مربی و استاد آن است که واقع‌گرا باشد و نسل نو را نیز واقع‌گرا تربیت کند؛ نه خیال‌گرا، نه غرب‌گرا، نه شرق‌گرا، نه درون‌گرا، نه برون‌گرا، نه فردگرا و نه جمع‌گرا.

اشکال دیروز و امروز و فردای بشر، دوری از واقع‌گرایی و تکیه بر موهومات، خیالات، تبلیغات، عناوین، آمار و زرق و برق‌هاست. قرآن کریم که بهترین کتاب تعلیم و تربیت است، در آیات متعددی انسان را به واقع‌گرایی دعوت کرده و فرموده است که قهر و مهر خدای تعالی براساس واقعیات است؛ نه آرزوها.

در آیه 123 سوره نساء می‌خوانیم:

لیس بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِی أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَ لَا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً
[پاداش و عقاب] به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست! هر که بدی کند، بدان کیفر داده می‌شود و جز خدا، برای خویش سرپرست و یاوری نیابد.

عده‌ای که تن به کار نمی‌دهند و زیر بار مسئولیت نمی‌روند و پیشرفت‌های کشور خود را نمی‌بینند، اما فقط زبان به مدح کشورهای غربی می‌گشایند و کشور پیشرفته‌ای را بدون کار و وجدان کاری انتظار می‌کشند، خیال‌گرا هستند.

معلمی که غیرت دینی و ملی دارد، حقایق را تبیین می‌کند؛ هم مشکلات را می‌گوید و هم امتیازات را برمی‌شمرد؛ نقدش نه برای تخریب، بلکه برای سازندگی است؛ فریب تبلیغات دروغین غرب را نمی‌خورد و به آن اوهام و خیالات دل نمی‌سپارد.

23- صبور باشد

داشتن صبر و پایداری، رمز موفقیت هر کاری است؛ به‌ویژه در تعلیم و تربیت و مسائل فرهنگی. خداوند تعالی به پیامبرش دستور صبر می‌دهد: «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبر» همچنین برای مسائل فرهنگی و تربیتی، مثل نماز، به صورت ویژه به صبر سفارش می‌کند: 

وَ أُمُرُ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها (طه: 32)
اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن پایداری کن.

نتیجه کار فرهنگی و تربیتی فوری نیست و اگر انسان صبور نباشد، موفق نمی‌شود. صبر و پایداری معلم، ضمن تضمین موفقیت او در عرصهٔ تعلیم و تربیت، به دانش‌پژوهانش نیز درس صبوری و استقامت می‌دهد. رفتار صبورانه استاد درس‌آموز است.

به یکی از مدرسین برجسته قم ـ که بنده نیز افتخار شاگردی‌اش را داشتم ـ خبر می‌دهند که همسرش از دنیا رفته است؛ اما ایشان علی‌رغم ناراحتی شدید، حاضر نشد درس را تعطیل کند. بعد از درس، به شاگردان گفت: «جنازه همسرم در خانه است؛ ولی چون درس را مهم می‌دانستم، برای ساعتی جنازه را رها کردم تا پس از درس به امور کفن و دفنش بپردازم.» بسیارند افرادی که در راه تحصیل، تحقیق و تعلیم، صبوری و فداکاری بسیاری کرده‌اند که باید از این الگوهای برجسته تجلیل شود. در این خصوص، نمونه‌های فراوانی وجود دارد.

ناگفته نماند که صبر و تلاش، بستری برای رشد و توفیق است؛ اما همه انسان‌ها و از جملهٔ معلمان و استادان، باید توفیقات خود را از خدا بدانند تا مبادا پیشرفت‌های خود را در اثر زحمت و تلاش خود بپندارند و از خداوندی که فکر و مغز و سلامتی و علم و توفیق به آن‌ها داده است غافل شوند؛ زیرا چه بسیارند افرادی که تحصیل و تدریس بیشتری دارند، ولی به توفیقات لازم دست پیدا نمی‌کنند.

24- درد آشنا باشد

استادی که درد آشنا باشد، موفق‌تر است. برخورد کسی که درد یتیمی و فقر را چشیده باشد، با برخورد کسی که این درد را حس نکرده باشد، فرق دارد. خداوند متعال به پیامبرش می‌فرماید: «آیا خداوند تو را یتیم و فقیر نیافت و به تو ثروت و مأوا نداد؟ پس اکنون که طعم یتیمی و فقر را چشیده‌ای و درد آشنایی، یتیم و فقیر را از خود طرد نکن.»

اینکه قرآن کریم در مورد انبیاء می‌فرماید: «وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ»، یعنی آن‌ها با جامعه از نزدیک برخورد داشتند. یکی از دلائل سفارش‌های بسیار اسلام در مورد مسجد، ارتباط داشتن مستمر مسلمان باهم و باخبر بودن از مشکلات یکدیگر است؛ چون مسجد، تنها جایی است که همه مردم از کوچک و بزرگ، زن و مرد، مشهور و گمنام، همیشه و در هر شرایطی، بدون اجبار و فقط برای خدا در آن جمع می‌شوند و هیچ فرد و صنفی در مسجد امتیازی ندارد. هرچه این حضور بهتر و بیشتر باشد، کارایی‌اش بیشتر است. در مسجد، مردم با مشکلات افراد و جامعه آشنا می‌شوند و به فکر حل آن می‌افتند.

معلم موفق، ارتباط مناسب و مستمری با شاگردان خود دارد تا بیشتر با مسائل و مشکلات آنان آشنا شود و حتی اگر نتواند مشکل و دردشان را درمان کند، لااقل با همدردی و برخورد مناسب، تسکینی بر درد آن‌ها باشد.

25- تکلیف‌گرا باشد

تکلیف‌گرایی یکی از رموز توفیق و تأثیر است. معلم باید همیشه به فکر وظیفه خود باشد و ببیند که در شرایط و محیط فعلی، با وجود همه نارسایی‌ها و مشکلات، چه کاری می‌تواند انجام دهد.

یک معلم وظیفه‌گرا باید بداند که همراهی نکردن دیگران، تکلیف او را ساقط نمی‌کند؛ زیرا قرآن می‌فرماید:

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی (سبأ: 46)
بگو: من شما را به یک سخن پند می‌دهم. برای خدا قیام کنید؛ دو نفر، دو نفر و یک نفر، یک نفر.

گاهی انسان به وظیفه‌اش چنان یقین دارد که حجت بر او تمام می‌شود. در این صورت، حتی اگر هیچ همراهی نباشد، باید به تنهایی اقدام کند. مثلاً اگر کسی در شب عید فطر ماه را ببیند، روز بعد برای او عید فطر است؛ اگرچه تمام مراجع عظام بگویند که برای ما ثابت نشده است.

آیت الله شهید سعیدی در یکی از سال‌های حیات خود، در شب جمعه اول ماه رجب ـ که «لیلهٔ الرغائب» نام دارد ـ برای زیارت امام رضا از تهران به مشهد آمد؛ اما هنوز به سمت حرم نرفته بود که یکی از دوستانش را دید و او به ایشان گفت: «ما شب‌های جمعه، روحانیون را برای اقامه نماز جماعت و تبلیغ به روستاهای اطراف مشهد می‌فرستیم؛ اما برای یکی از روستاها روحانی پیدا نکردیم.» ایشان با خود گفت: «ثواب آموزش دین به روستاییان بیش از زیارت امام رضا در این شب جمعه است.» و با اینکه از تهران به قصد زیارت آمده بود، جای حرم به، سمت روستا حرکت کرد و به تکلیف معلمی‌اش عمل نمود.

26- با ظرفیت باشد

ظرفیت انسان باید با زیاد شدن علم بیشتر شود. افرادی که روح کوچکی دارند، با کسب کم‌ترین تحصیلات برای خود و دیگران دردسر ایجاد می‌کنند. قرآن کریم به پیامبر می‌فرماید: 

وَ قُلْ رَبِ زِدْنِی عِلْماً (طخ: 114)
بگو: پروردگارا! علم مرا زیاد کن

و نمی‌فرماید: «رب زد علمی». در جملهٔ «زدنی علماً» توسعهٔ روح نهفته شده؛ یعنی زیاد شدن خود من از طریق تحصیل؛ ولی در «زد علمی» سخن از زیادی علم است؛ بدون توسعه روح.

نه تنها علم، بلکه هر نعمتی نیاز به ظرفیت دارد؛ چراکه اگر آن نعمت را بدون ظرفیت لازم به ما بدهند، اسباب دردسر می‌شود. مثلاً اگر کسی به پول زیادی برسد، در حالی‌که ظرفیت آن را ندارد، از پول خود مغرور می‌شود؛ به گونه‌ای که امام صادق به داود رِقی فرمودند: 

«ای داود! اگر دست خود را تا مرفق، در دهان افعی (اژدها) بگذاری، بهتر از حاجت خواستن از نداری است که دارنده شده است.» حضرت علی نیز می‌فرماید: «سزاور است که عاقل از مستی پول و قدرت و علم و مدح و جوانی بپرهیزد که هر کدام از این مستی‌ها بوی ناخوشی دارد؛ عقل را می‌رباید و وقار را سبک می‌کند.»

آری! هرچه معلومات و جایگاه علمی و مدرک انسان بالا می‌رود، باید ظرفیت روحی و درونی او هم توسعه پیدا کند. اگر انسان ظرفیت نداشته باشد، یا ثروت او را مغرور می‌کند، یا قدرت او را مغرور می‌کند، یا علم؛ ولی اگر ظرفیت باشد، حتی اگر هر سه نعمت در یک نفر جمع شود به آن مغرور نمی‌شود؛ چون همه را از خداوند می‌داند، نه خود.

27- منضبط باشد

سراسر جهان خلقت بر محور نظم است. همه چیز در نظام هستی، منظم، قانون‌مند و تفکیک‌شده است و در همه ارکان آن هماهنگی کامل به چشم می‌خورد. بهترین و ساده‌ترین دلیل بر توحید، نظم و هماهنگی عجیبی است که بر موجودات جهان حاکم است؛ به عبارت دیگر، مهم‌ترین راه خداشناسی، مشاهده نظم موجود در عالم است.

در عبادات نیز جلوه‌هایی از نظم به چشم می‌آید. در حج نظم عجیبی وجود دارد؛ مدار معین، تعداد معین، وقت معین، جهت معین و هدف معین. در نماز، زمان‌بندی اوقات منظم است. صف‌های نماز جماعت، با هم سجده رفتن، با هم نشستن، با هم قیام کردن، با هم سکوت کردن، با هم دعا کردن، جلو و عقب نیفتادن در نماز، قبل از وقت نماز نخواندن و نماز را به خارج از وقت نسپردن و...، همه، جلوه‌ای از نظم هستند.

واژه «صف» که به معنای نظم و انضباط است، هفت‌بار در قرآن آمده است. یکی از وصیت‌های حضرت علی سفارش به نظم در کارهاست: «اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم؛ شما دو فرزندم و همه فرزندان و خانواده‌ام و تمام کسانی که در طول تاریخ، نامه من به آن‌ها می‌رسد را به تقوا و نظم در کارها سفارش می‌نمایم.»

یکی از رموز موفقیت بزرگان ما نظم است. امام خمینی به قدری منظم بودند کـه برای خوابیدن، غذا خوردن، مطالعه کردن، شنیدن اخبار، مناجات کردن و هر کار دیگری وقت مشخص داشتند؛ به‌طوری که اهل منزل، وقت و ساعت را از روی کارهای ایشان متوجه می‌شدند! مقام معظم رهبری ـ دام ظله - می‌فرمودند: «یک‌بار جلسه‌ای که خدمت امام داشتیم، طول کشید. امام نگاهی به ساعت کرد و فرمود: وقت قدم زدن است. سپس فرمود: اگر به زندگی و رفتارمان نظم بدهیم، فکرمان هم طبعاً منظم می‌شود.»

همچنین روزی حضرت امام در مسجد سلماسی به شاگردان فرمودند: «اگر می‌خواهید به درس من بیایید، باید منظم باشید و همگی جلوی در مسجد به هم برسید؛ حتی فاصله منزل تا مسجد را باید حساب کنید.»

معلم با نظم خود به دیگران نیز درس نظم می‌دهد. حضور به موقع در کلاس یا جلسه، اتمام به موقع درس یا سخنرانی، رعایت سیر بحث و عدم تشتت در ارائه مباحث، سبب جلب توجه مخاطبان و ایجاد جاذبه برای آن‌ها می‌شود.

28- عزم قوی داشته باشد

داشتن عزم در سه آیه از قرآن کریم، کلید موفقیت معرفی شده و در هر سه آیه، صبر، نشانهٔ عزم دانسته شده است.

از آیه دوازده سوره فاطر به‌دست می‌آید که بعضی دریاها شور و بعضی شیرین هستند؛ اما اگر انسان ماهیگیر باشد، می‌تواند از هر دو دریا صید کند؛ اگر ناخدا باشد، می‌تواند در هر دو دریا کشتی‌رانی کند و اگر غواص باشد، می‌تواند از هر دو دریا، لؤلؤ و مرجان به‌دست آورد. آری! شرایط مختلف در افراد ماهر، جوهردار، مصمم و باعزم و اراده، خیلی تأثیر ندارد.

بسیاری با وجود امکانات، مانند استاد، کتابخانه، کامپیوتر، اینترنت و امثال آن، به خاطر نداشتن اراده و جرأت موفق نیستند و در مقابل، افراد زیادی به خاطر عزم قوی در هر شرایطی به رشد خود ادامه می‌دهند.

چه بسیار کسانی که با اقل امکانات، ده‌ها و صدها کتاب علمی نوشتند یا کویری را به مزرعه پر محصول تبدیل کردند و افرادی که با همه امکانات، نه صفحه‌ای نوشتند و نه از باغچه خانه خود، محصولی برداشتند. چه بسا افرادی که با قرض گرفتن کتاب از این و آن، دانشمند شدند و افرادی که در کنار مجهزترین کتابخانه‌ها به جایی نرسیدند. بنابراین، امکانات و تسهیلات در پیشرفت‌ها اثر دارد، ولی آنچه مهم‌تر از امکانات است، عزم و اراده انسان‌هاست.

نباید بگذاریم که شکست‌ها در عزم و صبر ما خللی وارد کنند؛ چراکه شکست لحظه‌ای نشانهٔ شکست ابدی نیست. اگر شما تبری را روی چوبی زدید و نشکست، نه چوب را دور می‌اندازید، نه تبر را؛ بلکه آنقدر می‌زنید تا چوب ترک بردارد. همچنین اگر دری باز نشود، کلیدهای مختلف را امتحان می‌کنید تا باز شود.

از مسائل مهم در تدریس و تربیت، عزم و اراده استاد و تلقین آن به شاگرد و تمرین دادن شاگردان به کارهای پرحوصله است. وقتی در هندوستان بودم، وزیر آموزش و پرورش آنجا می‌گفت: «ما هفتاد هزار مدرسه داریم که نیمکت و حصیر ندارند و بچه‌ها روی خاک درس می‌خوانند، ولی به دنیا دکتر صادر می‌کنیم!»

29- به هدف ایمان داشته باشد

معلم و مربی، باید به هدف خود ایمان داشته باشند. ایمان به هدف و یقین به درستی راه، دلیل اصلی مقاومت انبیاء و مبارزه طلبی آنان بود. ایمان داشتن به هدف، انسان را قدرتمند می‌کند.

قرآن در ستایش پیغمبر اکرم می‌فرماید: 

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ (بقره: 285)
پیامبر به وحی‌ای که به او می‌شد ایمان داشت.

لذا وقتی مشرکین مکه به آن حضرت پیام دادند که «اگر همسر یا ثروت می‌خواهی، ما به تو می‌دهیم؛ به شرط آنکه دست از ادعای خود برداری»، ایشان فرمود: «اگر خورشید را در دست راستم بگذارند و ماه را در دست چپم، دست از هدفم برنمی‌دارم.»

حضرت علی چنان ایمان محکمی داشت که می‌فرمود:

لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ارْدَدْتُ یَقِینا
اگر پرده‌ها برداشته شود و کنار رود، چیزی بر یقین من اضافه نمی‌شود.

هیچ‌ چیز نمی‌تواند انسانی را که به هدف و راه خود مؤمن و علاقه‌مند است، دلسرد کند. ممکن است یک معلم یا استاد یا مربی در تنگنای زندگی مادی قرار بگیرند و احساس کنند که دیگران در رفاه بیشتری هستند، ولی ایمان و علاقه به کار، آن‌ها را دلسرد نخواهد کرد. همان‌گونه که والدین به خاطر علاقه به فرزند، هرگز نسبت به او کوتاهی نمی‌کنند؛ خواه فرزندشان پسر باشد یا دختر، زشت باشد یا زیبا، کوچک باشد یا بزرگ، فقیر باشد یا غنی، مشهور باشد یا گمنام، در شرایط سخت باشد یا رفاه!

30- عادل باشد

استادی موفق است که مخاطبین او را عادل بدانند و ضوابط را فدای روابط و دوستی‌ها نکند. دقت در آیات قرآن کریم این نکته را برای ما روشن می‌کند؛ مثلاً خدای تعالی به نوح فرمود: 

إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ (هود: 46)
پسر تو به خاطر اعمال غیرصالحش از تو نیست.

و به حضرت لوط فرمود:

إِلَّا امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (عنکبوت: 33)
ما همسر تو را از قهر خود نجات نمی‌دهیم.

همچنین خدای تعالی در قرآن با تندترین کلمات از عموی پیامبر یاد کرده است: 

تبت یدا أبی لَهَبٍ وَ تَبَّ (مسد: 1)
بریده باد دو دست ابولهب و نابود باد.

پیامبر رحمت که تجسم آیات الهی و معلم بزرگ زندگی بود نیز دل‌ها را با گفتار و رفتار عادلانه‌اش جذب می‌نمود. امام صادق فرمودند: 

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَیْنَ أَصْحَابِهِ فَیَنْظُرُ إِلَی ذَا وَ یَنْظُرُ إِلَی ذَا بِالسَّوِیَّهٔ
رسول خدا نگاهشان را به‌طور مساوی بین اصحاب خود تقسیم می‌کردند و گاهی به این نگاه می‌کردند و گاهی به آن.

استاد و معلم باید در خواندن نام افراد و نحوه ارتباط با آنان عادلانه رفتار کنند و کلمات یکسانی را در خطاب با همه به کار ببرند. اگر پلیس راهنمایی به ماشین‌های شیک و گران‌قیمت بگوید: «بفرمایید کنار»، به ماشین‌های متوسط بگوید: «برو کنار» و به ماشین‌های ارزان قیمت یا مدل پایین بگوید: «بکش کنار»، در این فضای بی‌عدالتی، افراد نمی‌توانند رشد صحیحی داشته باشند.

31- حامی محرومان باشد

یکی از کمالات مربی و معلم و استاد، حمایت از محرومان است. بیشترین یاران و پیروان رسولان الهی در طول تاریخ، مستضعفان و محرومان بوده‌اند و بیشترین سختی رسالت انبیاء نیز بر دوش آنان بوده است.

بنابراین مبلغ و مربی و معلم باید از آنان حمایت کنند و از طرد آنان بپرهیزند: 

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِٔ وَ الْعَشِی یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ (آنعام: 52)
و کسانی را که بامداد و شامگاه پروردگارشان را می‌خوانند، در حالی که رضای او را می‌طلبند، از خود مران. چیزی از حساب آنان بر عهدهٔ تو نیست و از حساب تو نیز چیزی بر عهدهٔ آنان نیست که طردشان کنی و در نتیجه از ستمگران شوی.

کافران همیشه سعی کرده‌اند که پیروان مستضعف رسولان را انسان‌های بی‌مقدار معرفی کنند: 

وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا (هود: 27)
و ما تنها اشخاص پست و بی‌مقدار را می‌بینیم که از تو پیروی می‌کنند.

و همیشه انتظار داشته‌اند که رسولان آنان را از خود طرد کنند؛ ولی فرستادگان خدا می‌گفتند: 

وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا (هود: 29)
و من هرگز آن مردم با ایمان را [هر چند به‌نظر شما فقیر و بی‌چیز باشند] از خود دور نمی‌کنم.

اگر استاد دردآشنا باشد، به محرومین توجه خواهد داشت. مبلغ و معلم باید بدانند که بی‌توجهی به محرومان و روی گرداندن از ایشان، توبیخ خداوند بزرگ را به دنبال دارد: 

عبس و تَوَلَّی * أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمی (عبس: 2-1)
چرا عبوس و ترش‌رو گشت، از اینکه آن نابینا به حضورش آمد؟

32- توکل داشته باشد

استاد و مربی هم باید مثل دیگران تلاش کنند و از ابزار و تخصص بهره گیرند، اما در عین حال، راهی را برای امور پیش‌بینی نشده باز کنند.

خداوند به پیامبرش می‌فرماید اگرچه تو تبلیغ دین می‌‌کنی، اما هدایت به دست ماست:

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (قصص: 56)
ای پیامبر!] همانا تو نمی‌توانی هر که را دوست داری هدایت کنی [و به مقصد برسانی]، بلکه این خداوند است که هرکس را بخواهد هدایت می‌کند و او به ره‌یافتگان آگاه‌تر است.

در جای دیگری نیز به پیامبر عزیزش می‌فرماید که در جبهه تیراندازی از توست؛ ولی اثرگذاری از ماست. درست مثل کسی که تحت تعلیم رانندگی است؛ گاز و ترمز را در اختیار دارد، ولی همه کاره نیست. ممکن است گاز بدهد، ولی مربی او ترمز می‌کند و بالعکس.

چه بسا استاد و شاگرد نهایت کوشش خود را می‌کنند؛ اما در جلسهٔ درس یا امتحان آموخته‌هایشان از ذهنشان می‌رود یا بالعکس؛ نکاتی به ذهن معلم می‌رسد که اصلاً به آن‌ها فکر نکرده بود و دانش‌آموز مسئله مهمی را در جلسه امتحان حل می‌کند که از حل آن عاجز بوده است.

آری! توجه به اسباب و تلاش کردن لازم است؛ اما انسان نباید با استاد، کتاب، آزمایشگاه، ابزار کمک‌آموزشی، حافظه و توانایی‌های دیگر، مغرور و از خدا غافل شود. ما باید با هر مقدار تلاش و سرمایهٔ ذهنی، مالی، طبقاتی، اجتماعی و... که داریم، پیوسته به خدای تعالی توکل کنیم.

33- بانشاط باشد

داشتن نشاط هم در روح انسان اثر دارد، هم در تولیدات او و هم در پاداش معنوی‌اش. قرآن کریم از نماز با کسالت و زکاتِ با کراهت انتقاد کرده است:

و لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَی وَ لَا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ (توبه: 54)
و نماز را جز از روی کسالت و بی‌حالی به‌جا نمی‌آورند و جز از روی کراهت و بی‌میلی انفاق نمی‌کنند.

نداشتن نشاط یک آفت است و معصومان از آن به خدا پناه می‌بردند؛ چنانکه امام صادق عرضه می‌داشت: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ».

پژوهشگران بر اساس تحقیقات به این نکته پی برده‌اند که نگاه کردن به کسی که بانشاط غذا می‌خورد، اشتهاآور است؛ اما نگاه به کسی که برای نمایش غذا می‌خورد، در اشتها تأثیری ندارد.

اگر ایمان و نشاط باشد، انسان در کار خود نه تأخیر دارد، نه به مزد و پاداش فکر می‌کند، نه کم‌کاری می‌کند، نه از کار خود گلایه می‌کند، نه کار خود را با دیگران مقایسه می‌کند، نه منتظر ساعت اتمام کار است، نه از تعطیلات لذت می‌برد، نه در تعلیم کار خود به دیگران بخل می‌ورزد، نه مسئله‌ای را کتمان می‌کند، نه برای بازنشستگی روزشماری می‌کند و نه نیاز به بازرس و تشویق دارد؛ اما اگر نشاط نباشد، با وجود انواع دوربین‌های پیدا و مخفی، بازرسان شناخته‌شده و شناخته‌نشده، تشویق‌ها و توبیخ‌ها، و رقابت‌ها و حسادت‌ها، خود را نشان خواهد داد.

اسلام حتی در عبادات و مناجات هم بر مسئله نشاط تأکید کرده است. امام سجاد در سحرهای ماه رمضان و در دعای ابوحمزه ثمالی از بی‌نشاطی در عبادت گلایه‌ها کرده، سپس انواع احتمالات را برای علت بی‌نشاطی در عبادت و دعا مطرح و با سوز و گداز، بی‌نشاطی خود را تحلیل کرده است.

به هر حال، نشاط و انگیزه، مسبب موفقیت در دنیا و تقرب در آخرت خواهد شد. تدریس بانشاط، هم درس را شیرین می‌کند و هم به دانش‌آموزان و دانشجویان نشاط می‌بخشد.