Loading [MathJax]/extensions/TeX/cancel.js

گاما رو نصب کن!

اعلان ها
اعلان جدیدی وجود ندارد!
کاربر جدید

جستجو

میتونی لایو بذاری!
درحال دریافت اطلاعات ...

درسنامه آموزشی ادبیات فارسی کلاس نهم با پاسخ درس 10: آرشی دیگر

آخرین ویرایش: 10:57   1401/12/11 244759 گزارش خطا

جنگ، جنگی نابرابر بود
جنگ، جنگی فوق باور بود
کیسه‌های خاکی و خونی
خط مرزی را جدا می‌کرد
دشمنِ بد عهدِ بی‌انصاف
با هجوم بی‌امان خود
مرزها را جابه‌جا می‌کرد

قلمرو زبانی: فوق باور: بالاتر از درک و فھم / خط مرزی: حدود، مرز بین دو کشور / بدعهد: پیمان‌شکن / بی‌انصاف: ناجوانمرد / بی‌امان: پشت سر هم، یکسره / جنگی نابرابر، کیسه‌های خاکی و خونی، دشمن بد عهد و بی‌انصاف و هجوم بی‌امان: ترکیب وصفی
قلمرو ادبی: تکرار
قلمرو فکری: جنگ تحمیلی، جنگی ناعادلانه و غیرقابل باور بود. کیسه‌های خاکی و خون آلود خط مرزی ما و دشمن را مشخص می‌کرد. دشمن پیمان‌شکن ظالم با حمله‌های بی‌وقفه و پی در پی خود به سرزمین ما تجاوز می‌کرد.

از میان آتش و باروت
می‌وزید از هر طرف، هر جا
تیرهای وحشی و سرکش
موشک و خمپاره و ترکش
آن طرف، نصف جهان با تانک‌های آتشین در راه
این طرف، ایرانیان تنها
این طرف تنها سلاح جنگ، ایمان بود

قلمرو زبانی: باروت: مجاز از گلوله. / تیرهای وحشی، می‌وزید از هرطرف: تشخیص - استعاره. / موشک، خمپاره، ترکش، تانک، سلاح و جنگ: مراعات نظیر /  سرکش و ترکش: جناس / آن طرف و این طرف: تلمیح به جنگ ایران و عراق / ایمان مانند سلاح: تشبیه / هرطرف، هرجا، آن طرف، این طرف و این طرف: ترکیب وصفی که به ترتیب با صفت‌های پیشین مبهم، مبهم، اشاره، اشاره و اشاره ساخته شده‌اند / تیرهای وحشی و سرکش: دو ترکیب وصفی / سرکش: مرکب / وحشی: مشتق / موشک: مشتق (موش + ک) / آتشین: مشتق (صفت نسبی).
قلمرو ادبی: سرکش و ترکش: جناس تناسب: موشک و خمپاره و ترکش / تیرھای وحشی و سرکش: تشخیص، تیرھایی که نافرمان بودند و از ھیچ قاعدۀ خاصی پیروی نمی‌کردند. / جهان: مجاز به علاقه محلیت: مردم جهان / ایمان به سلاح جنگ تشبیه شده است: ایمان مانند سلاح وسیلۀ دفاع بود
قلمرو فکری: از میان آتش و گلوله، از هر طرف و هر جا، تیرهای سریع و رها شده و موشک و خمپاره و ترکش پرتاب می‌شد. در آن سمت قدرت، نیمی از قدرت‌های جهان با تانک‌های مجهز به پیش می‌آمدند و در این سمت، رزمندگان ایرانی تنها و دست‌خالی بودند و تنها سلاح جنگیدن آنها ایمان و اعتقاد به خداوند بزرگ بود.

خانه‌های خاک و خون خورده
مهد شیران و دلیران بود
شهر خونین، شهر خرمشهر
در غروب آفتاب خویش
چشم در چشم افق می‌دوخت
در دهان تانک‌ها می‌سوخت

قلمرو زبانی: افق: کرانۀ آسمان / خانه‌های خاک و خون خورده: نهاد / شهر خونین: ترکیب وصفی (خونین: صفت مشتق: خون + ین) / دهان: متمم / می‌سوخت: ماضی استمراری / خون‌خورده: صفت مشتق + مرکب
قلمرو ادبی: واج‌آرایی: «خ» در (خانه‌های خاک و خون خورده) / شیران: استعاره از رزمندگان ایرانی. / چشم‌دوختن خرمشهر: تشخیص و کنایه از خیره‌شدن. / غروب آفتاب خویش: کنایه از نابودی و به پایان رسیدن عمر. / در دهان تانک‌ها می‌سوخت: تشخیص و کنایه از بین رفتن / چشم افق: تشخیص / تشبیه: خانه‌های خاک و خون خورده [مشبه] مهد شیران و دلیران [مشبه‌به] بود.
قلمرو فکری: خانه‌های آلوده به خاک و خون، جایگاه رزمندگان شجاع بود. شهر خرمشهر که از خون رزمندگان رنگین شده بود، در آخرین لحظات عمر خود (نابودی خود) به آسمان نگاه می‌کرد و در میان آتش تانک‌ها می‌سوخت و از بین می‌رفت.

در چنان حالی هراس انگیز
شهر از آن سوی سنگرها
شیر مردان را صدا می‌زد:
«آی! ای مردان نام آور
ای همیشه نامتان پیروز
بی‌گمان امروز
فصلی از تکرار تاریخ است
گر بماند دشمن، از هر سو
خانه‌هامان تنگ خواهد شد
ناممان در دفتر تاریخ
کوچک و کم رنگ خواهد شد.»

قلمرو زبانی: هراس‌انگیز: ترسناک / نام‌آور: معروف، نامدار /مردان: منادا / شیرمردان: مرکب / نام‌آور: مرکب / نامتان: مضاف‌الیه / بی‌گمان: قید مشتق / کم‌رنگ: مرکب / و (در کوچک و کم‌رنگ): واو عطف / آی: اصوات (شبه جمله) است.
قلمرو ادبی: صدا زدن شهر: تشخیص. / تکرار: ک و گ: واج‌آرایی. / دفتر تاریخ: اضافه تشبیهی. / شیرمردان: در اصل اضافۀ تشبیهی مقلوب است: مردان شیر / خانه‌هامان تنگ خواهد شد: کنایه از کوچک شدن سرزمین / کوچک و کمرنگ خواهد شد: کنایه از بی‌اعتبار می‌شود
قلمرو فکری: در چنین وضعیت بسیار ترسناک، شهر از آن طرف سنگرها، رزمندگان شجاع را فریاد می‌زد: (ای مردان مشهوری که نامتان همیشه پیروز و سرافراز است. یقیناً، امروز، بخشی از تاریخ، درحال تکرار شدن است. اگر دشمن درهر قسمت از سرزمین ما بماند، خانه و سرزمین ما، محدود می‌شود و نام ما در تاریخ، بی‌اعتبار و محو خواهدشد.

خون میان سنگر آزادگان جوشید
مثل یک موج خروشان شد
کودکی از دامن این موج بیرون جست
از کمند آرزوها رَست
چشم او در چشم دشمن بود
دست او در دست نارنجک

قلمرو زبانی: آزادگان: جوانمردان / کمند: بند، طناب / رست: رها شد، نجات یافت / خروشان و نارنجک: مشتق (نارنج + ک) / شش جمله
قلمرو ادبی: جوشیدن خون: کنایه از خشمگین شدن و مبالغه / مثل یک موج: تشبیه / دامن این موج: تشخیص / جناس: رست و جست
قلمرو فکری: ایرانیان آزاده و جوان مرد در میان سنگرها خشمگین شدند و مثل موج‌های خروشانی به حرکت درآمدند. کودکی از میان موج رزمندگان بیرون آمد و از دام آرزوهای مادی خود، رها شد در حالی که نارنجک در دست داشت در چشمان دشمن خیره شد.

جنگ، جنگی نابرابر بود
جنگ، جنگی فوق باور بود
کودک تنها، به روی خاکریز آمد
صد هزاران چشم، قاب عکس کودک شد
خط دشمن، گیج و سرگردان
چشم‌ها از این و آن پرسان:
«کیست این کودک؟
او چه می‌خواهد از این میدان؟!
صحنهٔ جانبازی است اینجا؟!
یا زمین بازی است اینجا؟!»

قلمرو زبانی: جنگی نابرابر: مسند / جنگی فوق باور: مسند / به روی خاکریز: متمم قیدی / صد هزاران: صفت پیشین شمارشی / چشم: هسته (صد هزاران چشم) / فعل: بود بعد از (خط دشمن، گیج و سرگردان) و (چشم‌ها از این و آن پرسان) حذف شده است.
قلمرو ادبی: چشم: مشبه و قاب عکس: مشبه‌به / پرسان بودن چشم: تشخیص و حس‌آمیزی. / صد هزاران چشم: کنایه از: بی‌شمار بودن دشمن / زمین بازی است اینجا؟! استفهام انکاری
قلمرو فکری: جنگ، جنگ ناعادلانه و غیرقابل باور بود. کودک تنها (حسین فهمیده)، بالای خاکریز آمد. صدها هزار نفر او را نگاه می‌کردند. سپاه دشمن مات و سر گشته بود و با یک نگاه از همدیگر می‌پرسیدند که این کودک، کیست؟ و در این میدان جنگ، چه می‌خواهد؟ اینجا میدان جنگ و فداکاری است یا زمین بازی کردن؟

دشمنان کوردل، اما
در دلش خورشید ایمان را نمی‌دیدند
تیغ آتش خیز «دستان» را نمی‌دیدند
در نگاهش خشم و آتش را نمی‌دیدند
بر کمانش تیر «آرش» را نمی‌دیدند
در رگش خونِ «سیاوش» را نمی‌دیدند

قلمرو زبانی: کوردل: کند فھم، نادان / 5 جمله
قلمرو ادبی: دل: مجاز از وجود / خورشید ایمان: اضافه تشبیهی / دستان، آرش و سیاوش: تلمیح به داستان شاهنامه فردوسی / کمان و تیر: مراعات نظیر / خون و رگ: مراعات‌نظیر.
قلمرو فکری: ولی دشمنان گمراه، نور خورشید ایمان و اعتقاد به خدا را در قلبش نمی‌دیدند. آنها شمشیر آتشین او را که مانند شمشیر (دستان)، در دستش بود نمی‌دیدند. نگاه خشمگین او را که مانند آتشی سوزان بود، نمی‌دیدند و نارنجک در دستش را که مانند تیرکمان آرش پهلوان بود نمی‌دیدند و نمی‌دیدند که در رگش، خون پهلوان دلیر ایرانی، سیاوش، جاری است.

کودک ما بغض خود را خورد
چشم در چشمان دشمن کرد
با صدایی صاف و روشن گفت:
«آی، ای دشمن!
من حسین کوچک ایران زمین هستم؛
یک تنه با تانک می‌جنگم
مثل کوهی آهنین هستم
من همین هستم».

قلمرو زبانی: 8 جمله / یک‌تنه: به تنهایی / کمین: پنهان شدن به قصد از پا درآوردن دشمن
قلمرو ادبی: خوردن بغض: کنایه از کنترل کردن و پنهان کردن ناراحتی / مثل کوهی آهنین: تشبیه.
قلمرو فکری: کودک ما غم و اندوه خود را فرو نشاند و بر خود مسلط شد و به دشمن نگاه کرد و با صدای آشکار و رسا گفت: ای دشمن! آگاه باش که من حسین کوچکی از لشکر ایران هستم که مانند کوهی استوار و محکم در مقابل تانک‌های نحس شما می‌جنگم تا آنها را نابود کنم.

ناگهان تکبیر، پَر وا کرد
در میان آتش و باروت، غوغا کرد
کودکی از جنس نارنجک
در دهان تانک‌ها افتاد

قلمرو زبانی: تکبیر، پر واکرد: تکبیر گفته شد / ناگهان: قید / کرد: فعل ماضی / افتاد: ماضی ساده / نارنجک: مشتق (نارنج + ک). / سه جمله
قلمرو ادبی: پر واکردن تکبیر مانند پرنده: استعاره / آتش، باروت، نارنجک و تانک: مراعات نظیر / دهان تانک: تشخیص / باروت: مجاز از فشنگ / (تکبیر) در میان آتش و باروت، غوغا کرد: تشخیص / کودکی از جنس نارنجک: تشبیه
قلمرو فکری: ناگهان، فریاد بلند الله اکبر در آسمان پیچید و در میان آتش و گلوله، سر و صدایی برپا کرد کودکی شجاع که مانند نارنجک ویران‌کننده بود، به طرف تانک‌ها حمله کرد.

لحظه‌ای دیگر
از تمام تانک‌ها، تنها
تَلی از خاکسترِ خاموش
ماند روی دست‌های دشت
آسمان از شوق، دَف می‌زد
شطّ خرّمشهر، کف می‌زد
شهر، یکباره به هوش آمد
چشم اشک آلوده را وا کرد
بر فراز گنبدی زیبا
پرچمِ خود را تماشا کرد.

قلمرو زبانی: لحظه‌ای دیگر: ترکیب وصفی است و نقش قید زمان دارد. / تنها: قید / تلی: نهاد / خاکستر: متمم / خاکستر خاموش: ترکیب وصفی / شط خرمشهر: نهاد / اشک آلود: صفت مشتق - مرکب
قلمرو ادبی: دست دشت: تشخیص / دست و دشت: جناس / دف زدن آسمان: تشخیص و کنایه از شادی کردن / شهر: مجاز از مردم / ایهام: کف 1- کف روی آب 2- دست زدن (صدای برخورد امواج) / شهر به هوش آمد: تشخیص و کنایه از آگاهی / شهر چشم وا کرد: تشخیص
قلمرو فکری: چند لحظه بعد، از بین همه تانک‌ها فقط تپه‌ای از خاکستر سرد و خاموش در میان دشت، باقی ماند. آسمان به خاطر شادی و اشتیاق، موسیقی می‌نواخت و رود خرمشهر شادی می‌کرد و شهر یکدفعه هوشیار شد و به فکر آزادی خود افتاد و چشم گریانش را بازکرد و بر بالای گنبد زیبای مسجد، پرچم سه رنگ خودش (پرچم ایران) را که نشانه پیروزی و آزادی بود، تماشا کرد.

کودکی از جنس نارنجک، محمّد دهریزی، با کاهش و اندکی تغییر

خودارزیابی (صفحهٔ 79 کتاب درسی)

 

1- کدام قسمت از درس، اشاره به شهید «حسین فهمیده» دارد؟
کیست این کودک؟! / او چه می‌خواهد از این میدان؟!
کودک ما بغض خود را خورد / چشم در چشمان دشمن کرد / با صدایی صاف و روشن گفت: آی ای دشمن، من حسین کوچک ایران زمین هستم، کودکی از جنس نارنجک / در دهان تانک‌ها افتاد.

2- درباره این مصراع شعر «آن طرف نصف جهان، با تانک‌های آتشین در راه» توضیح دهید.
منظور این است که ارتش عراق تنها نبود، بلکه نیمی از قدرت‌های بزرگ دنیا و کشورهای جهان همراه و پشتیبان او بودند و هر نوع سلاحی به این کشور می‌دادند از سلاح‌های شیمیایی و میکروبی گرفته تا تانک‌ها و هواپیماهای مجهز. اما در مقابل ایران فقط به نیروهای خودش و امید به خدا متکی بود.

3- چه شباهت‌هایی بین این درس و درس هشتم (هم زیستی با مامِ میهن) وجود دارد؟ توضیح دهید. 
هر دو مربوط به ادبیات پایداری و مربوط به وطن دوستی هستند و این که هرکس باید نگاهی دقیق به کشورش داشته باشد و هم چون رابطهٔ مادر و فرزندی رابطه‌ای عاشقانه و پر احساس داشته باشند و برای همدیگر از بذل جان و مال و... دریغ نکنند.

دانش ادبی: تلمیح

به مصراع‌های زیر، توجّه کنید:
- بر کمانش تیر
آرش را نمی‌دیدند.
- در رگش خون
سیاوش را نمی‌دیدند.

این شعر ما را به یاد داستان‌های آرش کمانگیر و سیاوش می‌اندازد. گاهی شاعر یا نویسنده برای زیباتر ساختن سخن و تأثیرگذاری بیشتر آن، از آیات، روایات، احادیث، داستان‌ها و رویدادهای مهمّ تاریخی و... استفاده می‌کند. به این شیوهٔ بهره‌گیری از کلام «تلمیح»، می‌گویند. تلمیح به معنی «با گوشه چشم اشاره کردن» است.

به نمونه‌های دیگر از تلمیح، توجّه کنید.

یوسف گم گشته باز آید به کنعان، غم مخور

کلبهٔ احزان شود روزی گلستان، غم مخور

حافظ

عشق با دشوار ورزیدن خوش است

چون خلیل از شعله، گل چیدن خوش است

اقبال لاهوری

گفت‌وگو (صفحهٔ 80 کتاب درسی)

 

1- درباره شباهت‌های آرش کمان‌گیر و حسین فهمیده گفت‌وگو کنید. 
هر دو عزیز، ایرانی و سرافراز بودند، برای بیرون راندن دشمن پلید از خاک سرزمینشان جان خود را از دست دادند، عاشق سرزمین‌شان بودند، به ما فهماندند که باید از سرزمین و آرمان‌های ملت دفاع کنیم.

2- به کمک اعضای گروه، متن درس را به صورت نقّالی، در کلاس اجرا کنید. 
تقسیم کار کنید و هر کس کاری را بر عهده بگیرد. تصاویری از صحنه‌های جنگ تهیه کنید و همزمان با خواندن شعر به صورت نقالی، تصاویر را نیز نمایش دهید.

فعالیت‌های نوشتاری (صفحهٔ 80 کتاب درسی)

 

1- در مصراع‌های زیر، واژه‌های نادرست املایی را بیابید و شکل صحیح آنها را بنویسید.
الف) ناگهان تکبیر پر واکرد / در میان آتش و باروت، غوقا کرد. غوغا
ب) این طرف تنها صلاح جنگ، ایمان بود / خانه‌های خاک و خون خورده / مهد شیران و دلیران بود. سلاح
پ) دشمن بد عهد بی‌انصاف / با حجوم بی‌امان خود / مرزها را جابه‌جا می‌کرد. هجوم

2- هر یک از بیت‌های زیر به کدام داستان اشاره دارد؟ چکیده آنها را در دو بند بنویسید.

چون سگ اصحاب کهف، آن خرسِ زار

شد ملازم در پی آن بردبار

مولوی

اشاره و تلمیح به داستان قرآنی اصحاب کهف دارد.
اصحاب کهف عده‌ای مسیحی بودند که در زمان حکمرانی امپراتوری روم باستان با نام دقیانوس در شهر افسوس در ترکیهٔ امروزی زندگی می‌کردند و همگی جز یکی از آنان که چوپان بود از اشراف و درباریان بودند و دین خود را مخفی نگه می‌داشتند. آنها سرانجام از جبر روزگار خسته شده و به گفته قرآن بر اساس الهامی که از خداوند دریافت کردند، همراه سگ خود به غاری در روستایی به نام رقیم نزدیک مریوان کنونی رفتند. چون به غار رسیدند خواب ایشان را در ربود پس حدود سیصد سال به خواب رفتند و بعد از سیصد سال چون برخاستند خود پنداشتند که چند ساعتی بیش نخفته‌اند. چون به شهر رفتند همه چیز را دگرگون یافتند. سرانجام به غار بازگشتند و دیگر اثری از آنها یافت نشد و مردم بر فراز غار برای آنها مسجدی ساختند.
 

بزد تیر بر چشم اسفندیار

سیه شد جهان پیش آن نامدار

فردوسی

اشاره به نبرد اسفندیار و رستم دارد.
اسفندیار، شاهزاده ایرانی و رستم نیز پهلوان نامدار ایرانی است. شاه ایران قصد ندارد که اسفندیار را به جانشینی خود انتخاب کند. از آن سو هم دل خوشی از رستم ندارد، به همین دلیل آتش جنگ بین این دو پهلوان نامی را روشن می‌کند. در جنگ تن به تن نه رستم موفق می‌شود که اسفندیار را از پای درآورد و نه اسفندیار می‌تواند علیه رستم کاری کند. تا اینکه رستم نزد سیمرغ می‌رود و سیمرغ می‌گوید که اسفندیار رویین تن است، یعنی هیچ تیری یا شمشیری در وی اثر نمی‌کند. همه جای بدن او ضد ضربه است به جز چشم او. سیمرغ می‌گوید که زرتشت پیامبر ایران باستان، اسفندیار را در چشمهٔ زندگی شست‌وشو داد اما هنگام فرو رفتن در آب اسفندیار چشمان خود را بست و چشمانش از گزند آسیب‌ها مصون نماند. رستم بر اساس همین ضعف اسفندیار، در جنگ با او، تیر را به چشم اسفندیار زد و او را شکست داد.

3- درک و دریافت خود را از سروده زیر، بنویسید.
«آسمان از شوق، دف می‌زد / شطّ خرّمشهر، کف می‌زد / شهر یکباره به هوش آمد / چشم اشک آلوده را واکرد / بر فراز گنبدی زیبا / پرچم خود را تماشا کرد».
این سروده با آهنگی استوار به حماسه بیرون راندن دشمن از خرمشهر اشاره دارد و از این اتفاق مهم و باارزش، آسمان به خاطر شوق و علاقه زیاد دف می‌زد و با این دف زدن رود خرمشهر با شادی وصف ناشدنی کف می‌زد و خرمشهر یکباره به هوش آمد و از اسارت و بندگی رهایی یافت و چشمان پر از اشک خود را باز کرد و با تلاش سربازان ایرانی که حقیقتاً همچون سربازان امام زمان(عج) هستند پرچم سه رنگ زیبای کشورمان، ایران عزیز، را بر فراز گنبدی زیبا بر افراشتند و خرمشهر، آن را تماشا می‌کرد.
این سروده‌ بیان دلاوری‌ها، شجاعت‌ها، استواری‌ها و شادی‌های سرشار همه مردم ایران به ویژه خرمشهری‌ها و تمام پدیده‌های آن را بیان می‌کند که در جنگی نابرابر حسین فهمیده و حسین فهمیده‌های زیادی همچون آرش کمانگیر برای دفاع از ایران و ایرانی به پا خواستند و جانانه و عاشقانه جان های خود را برای کشورشان فدا کردند تا به پاس این ایثار و فداکاری وجبی از خاک ایران به دست دشمن نیفتد.