درسنامه آموزشی فلسفه (2) کلاس دوازدهم ادبیات و علوم انسانی و معارف با پاسخ درس 12: حکمت معاصر
اگر از حدود صد سال قبل تاکنون را دورۀ معاصر تلقی کنیم، میتوانیم بگوییم که جریان فلسه در این دوره یک تفاوت عمده با دورههای قبل دارد. این تفاوت عمده، همان ورود فلسفههای جدید اروپا به جهان اسلام و از جمله، به کشور ما میباشد.
در برخی درسهای کتاب یازدهم مانند درس تاریخچۀ معرفتشناسی و نیز درسهای «خدا در فلسفه» و «عقل در فلسفه» در همین کتاب، با اندیشههای برخی فیلسوفان دورۀ جدید اروپا، آشنا شدیم و دانستیم که در چند قرن اخیر مکاتب فلسفی متعدّدی در اروپا شکل گرفت و توسعه یافت و به تدریج از مرزهای اروپا فراتر رفت و به سایر جوامع، از جمله، جوامع اسلامی وارد شد و بازار مباحث فلسفی را وارد مرحلۀ جدیدی کرد.
این ورود فکری و فلسفی که در ایران، با آغاز نهضت مشروطه بهصورت گستردهای شروع شده بود، تا به امروز ادامه یافت و کتابهای فلسفی فیلسوفان بزرگ اروپایی به زبان فارسی ترجمه شد. دانشجویانی برای آشنایی با فیلسوفان و مکاتب فلسفی اروپایی به آنجا رفتند و رشتههای تحصیلی مربوط به فیلسوفان اروپایی در دانشگاههای ایران تأسیس گردید و به تدریج اساتیدی وارد آموزش فلسفه شدند که متخصص در تحلیل و تبیین نظرات فلسفی یک یا چند فیلسوف مشهور و بزرگ اروپایی بودند.
ذکر نمونه (صفحه 97 کتاب درسی)
آیا میتوانید برخی مکاتب فلسفی در اروپا را که در صد سال اخیر وارد ایران شده و طرفدارانی پیدا کردهاند، نام ببرید؟
از این رو تلاش کردند بار دیگر تدریس فلسفه را که به رکود گراییده بود، احیا نمایند و رونق بخشند و دوستداران فلسفه را با اندیشههای فیلسوفانی چون فارابی، ابنسینا، خواجه نصیر و ملاصدرا آشنا سازند. آنان در همان حال میکوشیدند با بازسازی و نوسازی ذخایر فلسفی گذشته، فلسفهای غنیتر و پربارتر که ناظر به مسئلههای روز جامعه باشد، عرضه نمایند. کانون اصلی این فعالیتها دو شهر قم و تهران بود. در شهرهای اصفهان و مشهد نیز حلقههای درسی در فلسفه تشکیل میشد و طالبان فلسفه در آن حلقههای درس حضور مییافتند. میرزا جهانگیرخان قشقایی، ابوالحسن شعرانی، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی، محمدمهدی الهی قمشهای، سید محمدکاظم عصّار، آیت الله محمدعلی شاه آبادی و بالاخره، امام خمینی و علامهٔ طباطبایی از استادان برجستۀ فلسفه در عصر حاضر به شمار میآیند که به رونق فلسفه در ایران معاصر کمک کردند. این گروه از فلاسفه، تعداد زیادی شاگرد تربیت کردند و این شاگردان نیز کتابهای متعددی تألیف نمودند و فرهنگ فلسفی را در جامعه گسترش دادند. برخی از این شاگردان هم اکنون نیز در قید حیاتاند و از استادان برجستۀ فلسفه در عصر حاضر بهشمار میروند.
حکیم و عارف مجاهد
همگان امام خمینی (ره) را به عنوان رهبری کنندۀ یک انقلاب مذهبی در قرن چهاردهم هجری میشناسند. اما کمتر کسی میداند این مرد مجاهد که در دورۀ کهولت یک انقلاب بزرگ را رهبری کرد، در دورۀ جوانی و در طیّ حدود 20 سال مهمترین و عمیقترین کتابهای فلسفی و عرفانی، مانند اسفار ملاصدرا و شفای ابنسینا را تدریس میکرده است.
امام خمینی در سال 1281 هـ.ش. در خمین متولد شد. در همان کودکی و نوجوانی علوم مقدماتی را آموخت و برای آموختن فلسفه و عرفان به حضور استادان بزرگ آن زمان، از جمله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیتالله شیخ محمد علی شاه آبادی رسید. آیت الله شاه آبادی بزرگ مردی است که در شکلگیری شخصیت امام خمینی در ابعاد گوناگون فلسفی و عرفانی و اجتماعی نقش اساسی داشته است. رابطۀ امام خمینی با ایشان از رابطۀ شاگردی و استادی فراتر رفت و امام خمینی او را مراد و محبوب خود میشمرد.
امام خمینی در شرایطی تدریس فلسفه را در حوزهها آغاز کرد که بسیاری از بزرگان حوزه به شدت با تدریس فلسفه و به خصوص فلسفۀ صدرایی مخالف بودند و آن را فلسفهای ضد دینی تلقی میکردند. به همین جهت حلقۀ درس ایشان اختصاص به شاگردان نزدیک داشت و کمتر علنی میشد.
قدرت علمی ایشان به گونهای بود که در همان سنین جوانی کتابهایی مانند اسفار ملاصدرا را تدریس کردند و در همان سنین کتابهای ارزندهای در مباحث عرفانی تألیف کردند، مانند «تعلیقات بر شرح فصوص الحکم و مصابح الانس»، «مصباح الهدایه»، «اراده و طلب»، «شرح دعای سحر»، «سرالصلوة» و «آداب الصلوة».
از استادان بزرگ فلسفه که در درس حضرت امام حاضر میشدند، نقل است که آن بزرگوار در تفکر فلسفی نبوغ خاصی داشتند و در تدریس حکمت متعالیه، بسیاری از مباحث صدرالمتألهین را با بیانی بینظیر تفسیر عرفانی میکردند.
|
|
|
|
تربیت شاگردان
امام خمینی که میدانست هر حرکت فکری و فرهنگی و یا انقلاب اجتماعی نیازمند یاران همفکر و همراه است، تلاش کرد که طلّب مستعد و نواندیش را تحت تربیت فکری و عملی خود قرار دهد و آنان را آمادۀ ورود به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی نماید. این طلاب که بعدها به شخصیتهای درجه اوّل حوزههای علمیه تبدیل شدند، معمولاً در علوم عقلی و فلسفه متبحّر بودند و مسائل فکری روز را میدانستند و برای ایجاد یک تحوّل فکری و فرهنگی پیش قدم میشدند.
حکیم بزرگ دورۀ معاصر
استاد علّامه سید محمدحسین طباطبایی بزرگترین شخصیت فلسفی معاصر و وارث حکمای بزرگ اسلامی است.
ایشان در سال 1281 هجری شمسی در تبریز متولد شد و در همان شهر مقدمات دانش را آموخت. در سال 1304 برای ادامۀ تحصیل به نجف اشرف رفت و به محفل درس استادان بزرگ آنجا راه یافت و با همّتی بلند، درجات عالی علم در فقه، فلسفه، کلام، ریاضیات و برخی علوم دیگر را پیمود و استاد برجستهٔ علوم اسلامی شد. خود ایشان مینویسد:
«در اوایل تحصیل، علاقۀ زیادی به ادامۀ تحصیل نداشتم. از اینرو، هرچه میخواندم نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذشت. پس از آن، به یکباره عنایت خدایی دامن گیرم شد و مرا عوض کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیلِ کمال حس نمودم؛ بهطوری که از همان روز تا پایان تحصیل، که تقریباً هجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم و بساط معاشرت با غیر اهل علم را به کلی برچیدم ... بسیار میشد (بهویژه در فصل بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه میگذراندم و همیشه درس فردا را شبِ پیش مطالعه میکردم و اگر اشکالی پیش میآمد، با هر خودکشیای بود، [آن را] حل میکردم. وقتی که در درس حضور مییافتم، از آنچه استاد میگفت قبلاً آگاه بودم و هرگز اشکالی پیش استاد نبردم.»
در عرفان و اخلاق به خدمت عارف بزرگ، میرزا علی آقا قاضی رسید و مراتب عالی سیر و سلوک را طی کرد و از شاگردان ممتاز ایشان گردید. علامه طباطبایی، هرگاه از تهذیب نفس و سیر و سلوک معنوی سخنی به میان میآمد، اظهار میکرد که ما هرچه داریم از مرحوم قاضی داریم، ایشان حتی روش تفسیری خود را که روش تفسیر قرآن به قرآن است، از مرحوم قاضی آموخته بود.
اقدامات علمی و فرهنگی
علامۀ طباطبایی در سال 1325 برای تدریس علوم دینی به قم مهاجرت میکند. در ابتدای ورود به قم، به بررسی شرایط علمی و نیازهای فکری و فرهنگی جامعه میپردازد و مشاهده میکند که:
اولاً: اندیشههای جدید و مکتبهای فلسفی که از اروپا به ایران آمده، به خصوص تفکرات ماتریالیستی و مکتب مارکسیسم، در حال گسترش در جامعه است.
ثانیاً: حوزههای علمیه آمادگی لازم برای مواجهۀ با این افکار و اندیشهها را ندارد و تدریس فلسفه و مباحث فلسفی که میتواند زمینۀ نقد و ارزیابی مکاتب و اندیشههای جدید را فراهم کند، رونقی ندارد و مورد استقبال مدیران حوزه قرار نمیگیرد و در برنامۀ درسی طلّب جایگاهی ندارد. پس از بررسی شرایط حوزه و اوضاع فرهنگی ایران، ایشان اقدامات زیر را آغاز کرد و با پشتکار بیمانند خود و با وجود همه مشکلات، آن اقدامات را ادامه داد و به نتیجه رساند، از جمله اینکه:
1- تدریس فلسفه، ناظر بر مسائل روز فلسفی؛ ایشان علاوه بر تدریس شفای ابنسینا و اسفار ملاصدرا، تصمیم گرفت یک دوره فلسفۀ اسلامی را به سبکی که مسائل روز در آن طرح شده باشد، تدریس و تألیف کند. به همین منظور کلاسی تشکیل داد که طلّب برجسته و آشنا به مسائل در آن شرکت میکردند. در این کلاس مکتبهای فلسفی و به خصوص مارکسیسم مورد نقد و بررسی قرار میگرفت. حاصل این جلسات، کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» میباشد که شامل متن اصلی و پاورقیهای توضیحی است. متن را علامه طباطبایی نوشته و پاورقیها را استاد شهید مطهری که در آن جلسات حضور داشته، به اصل مباحث افزوده است. این کتاب در روشن کردن افکار طلب و دانشجویان و دانش پژوهان نقشی تعیین کننده در تاریخ معاصر ایران داشته است.
علّمه طباطبایی و مطهری در این کتاب نشان دادند که میتوان از ذخیرۀ فلسفی صدرایی بهره گرفت و متناسب با مهمترین مسئلههای فلسفی روز، مجموعهای تألیف کرد که پاسخگوی نیازهای ما در همین عصر باشد.
ویژگی دیگر این کتاب که تا آن روز در حوزۀ فلسفه در ایران سابقه نداشت، نگاه تطبیقی به فلسفه بود، علّمه و استاد مطهری در این کتاب تلاش میکنند که در مباحث مهمی مثل معرفتشناسی و وجودشناسی، دیدگاههای فیلسوفان اروپایی و ماتریالیستها را با دیدگاه خود در فلسفۀ اسلامی مقایسه کنند و ارزیابی خود را ارائه دهند. این روش تألیف، در برخی از آثار استاد مطهری نیز ادامه پیدا کرد.
علامه طباطبایی، همچنین دو کتاب درسی در دو سطح برای تدریس فلسفه نوشت به نام «بدایةالحکمة»، برای تدریس در سطوح اولیه «نهایةالحکمة»، برای تدریس در سطوح بالاتر و تخصصیتر.
|
|
2- احیای تدریس و تفسیر قرآن کریم؛ یکی از اقداماتی که در آن عصر ضروری بود، توجه دادن جامعه به آموزههای قرآن کریم و بهرهمندی از آن در زندگی روزمره و تحولات اجتماعی بود. علامه، همانطور که خود نوشتهاند، جلسۀ تفسیری تشکیل داد و به تفسیر قرآن با سبکی جدید پرداخت که نتیجۀ آن تألیف یک تفسیر 20 جلدی است. ایشان در این تفسیر، هر آیه از قرآن کریم را به کمک آیات دیگر تفسیر میکند و نشان میدهد که این کتاب آسمانی یک منظومه و یک مجموعۀ کاملاً منسجم است. ایشان علاوه بر این، برای تبیین بیشتر آیات و برای پیوند با مسائل روز، به مباحث مستقل فلسفی نیز میپردازد و مجموعهای غنی از مباحث فلسفی را در کنار تفسیر آیات ارائه میدهد.
3- ارتباط با مراکز دانشگاهی و فرهنگی؛ علّامه طباطبایی در نظر داشت که فعالیتهای علمی و فرهنگی خود را از محدودۀ حوزه فراتر برد و به دانشگاهها و حتی به محیطهای فرهنگی جهانی بکشاند. از این رو ایشان، با استادان دانشگاه ملاقات میکرد و برای آنها جلساتی تشکیل میداد. ایشان، سالیان متمادی در عین فقر و با قناعت در زندگی، رنجِ آمد و شد به تهران با وسایل نقلیه عمومی آن روزگار را بر خود هموار مینمود تا در تهران با خاورشناسان بزرگ و فیلسوفانی که برای تحقیق به ایران آمده بودند، دیدار و گفتوگو کند و روح تفکر و فلسفه اسلامی و مذهب تشیع را به ایشان بشناساند. به برکت همین فعالیتها، آثار استاد به زبانهای اروپایی برگردانده شد و جهان غرب با تفکر شیعی آشنایی بیشتری پیدا کرد.
هانری کُربنَ، فیلسوف برجستۀ فرانسوی که حدود 20 سال با دانشگاه تهران همکاری میکرد، در ملاقاتهای متعددی با علامه طباطبایی، از نظرات ایشان دربارۀ فلسفه، عرفان و مکتب شیعه استفاده کرد. حاصل مذاکرات کربن با علامه، دو جلد کتاب تحت عنوان «شیعه» و «رسالت تشیع» در دنیای امروز میباشد.
4- تربیت شاگردان: حلقههای فکری و جلسات تدریسی که علامه طباطبایی در قم آغاز کرد، گرچه در ابتدا کمجمعیت و گمنام بود، امّا به سرعت به مهمترین جریان فکری و علمی قم تبدیل شد و آنان که به دنبال تحوّل در حوزههای علمیه و روزآمد کردن مباحث فلسفی و فکری بودند، گرد این استاد جمع شدند، شاگردانی ممتاز و مستعد چون استاد شهید مطهری، شهید دکتر بهشتی، شهید دکتر باهنر، آیتالله جوادی آملی، آیتالله حسنزاده آملی و آیتالله محمدتقی مصباح و بسیاری دیگر از متفکران معاصر.
این متفکران و اندیشمندان که بسیاری از آنان از یاران صمیمی امام خمینی نیز بودند، بازوی فکری و فرهنگی نهضت اسلامی امام خمینی را بهوجود آوردند و صدها کلاس درس و کتابهای متعدد در زمینۀ فلسفه و سایر علوم اسلامی تألیف کردند و حیات فرهنگی نهضت را تغذیه نمودند.
تطبیق و مقایسه (صفحه 106 کتاب درسی)
با توجه به آنچه دربارۀ امام خمینی و علّمه طباطبایی در اینجا آمد، این دو شخصیت را با هم مقایسه کنید و ویژگیهای مشترک آنها را بیان نمایید.
برجسته ترین شاگرد
بنا به بیان امام خمینی و علّمه طباطبایی، متفکر شهید مرتضی مطهری شاگرد ممتاز این دو استاد بزرگ به شمار میآید. شهید مطهری که درسهای مقدماتی را در حوزۀ علمیۀ مشهد گذرانیده بود، به قم مهاجرت کرد تا روح تشنه و در طلب خود را با حضور در این شهر و بهرهمندی از اساتید بزرگ حوزۀ علمیۀ قم سیراب نماید.
الگویی از نظام فکری و عملی
در درس سوم کتاب فلسفه سال قبل خواندیم که هر فلسفهای سبک زندگی خاص خود را به دنبال دارد. بهطوری که یک فلسفۀ الهی نظیر فلسفۀ افلاطون و فارابی رنگ و بوی معنوی و الهی به زندگی میبخشد و یک فلسفۀ مبتنی بر اصالت حس و ماده، سبک زندگی مادی را به ارمغان میآورد.
اکنون در اینجا میخواهیم همان حقیقت را به زبانی دیگر بیان کنیم و بگوییم که ساختار و نظام فکری هر فرد، مشابه با یک درخت است که دارای ریشه و شاخ و برگ و ثمراتی است. ریشۀ این درخت، مبانی فلسفی پذیرفته شده توسط آن فرد میباشد و سایر افکار وا ندیشههای وی، از جمله نگاه او به زندگی، به سیاست و به خانواده، شاخ و برگهای آن درخت شمرده میشوند. از اینرو بهمیزانی که آن ریشه کم عیب و سالم باشد، شاخ و برگها نیز کم عیب و سالم خواهند بود و هرقدر که ریشه قوی و استوار باشد، شاخ و برگها نیز قوی و محکم خواهند بود.
افراد جامعه را از نظر درخت اندیشهشان، میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
1- کسانی که کمتر اهل اندیشهورزی هستند و اصولاً یک نظام فکری مشخص شده برای خود ندارند. اینان زندگیشان را به تقلید از دیگران میگذرانند و تصمیمگیری آنها تابع جوّ حاکم بر جامعه است.
2- کسانی که وارد عرصۀ تفکر شده و دارای افکار فلسفی هستند، اما هنوز آن افکار فلسفی به خوبی در آنها شکل نگرفته و هنوز نمیتوانند میان آن افکار و مسائل زندگی ارتباط برقرار کنند. اینان، گاهی براساس افکار خود تصمیم میگیرند و گاهی بیرون از آن. اینان در حال رشد و پیشرفت هستند.
3- برخی از افراد در انتخاب ریشۀ درخت و پایۀ نظام فکری خود دچار خطا و اشتباه شده و ریشهای ناکارآمد و ناسالم در زمین زندگی قرار دادهاند و در نتیجه، به یک سبک زندگی معیوب و ناسالم رسیدهاند.
4- گروهی از افراد نیز هستند که هم ریشۀ درخت فکری را بهدرستی انتخاب کردهاند و پایههای استواری برای نظام فکری خود ساختهاند و هم با دقت و تأمل فراوان و با عقلانیّت بالا، شاخ و برگهای سالم و قوی و استواری از آن ریشه استنباط و استخراج کردهاند. در نتیجه، وقتی که بهطور مثال، دربارۀ فرهنگ صحبت میکنند، مخاطب فهیم میداند که این سخن دقیقا برگرفته از مبانی فلسفی اوست و به همان ریشه باز میگردد.
خودارزیابی (صفحه 109 کتاب درسی)
هرکدام از ما خوب است که خود را ارزیابی کنیم و ببینیم که جزء کدام دسته قرار میگیریم و برای رسیدن به آینده بهتر باید چگونه عمل نماییم.
سبک زندگی و آثار مکتوب و غیرمکتوب شهید مطهری نشان دهندۀ آن است که ایشان نمونۀ عالی و برجستۀ گروه چهارم میباشد و موفق شده براساس عمیقترین اندیشههای فلسفی که با نبوغ فکری خود از دو استاد و حکیم بزرگ معاصر آموخته بود و با تفکر در قرآن کریم و سخنان معصومین کسب کرده بود، یک نظام فکری و عملی خردمندانه را سامان دهد. این نظام فکری و عملی در عینِ اتکّا به میراث ماندگار تمدن اسلامی، پاسخگوی نیازهای زمان و عصر حاضر ما میباشد و ما میتوانیم تأثیر دیدگاههای فلسفی ایشان را در آثاری که در رابطه با زندگی اجتماعی و اقتصادی جامعه نوشته است، به خوبی مشاهده کنیم. برای اثبات این حقیقت دو نمونه از آن را در قالب دو تمرین در اینجا میآوریم.
ذکر نمونه (صفحه 110 کتاب درسی)
عدالت، آرمان فطری انسان هاست. همه آرزو میکنند که در یک جامعۀ عادلانه زندگی کنند. فیلسوفان علوم سیاسی همواره تلاش کردهاند با یک تبیین فلسفی ضرورت عدالت و ابعاد آن را روشن کنند. شهید مطهری کتابی دارد با نام «عدل الهی». ایشان در این کتاب جایگاه عدل را در «وجودشناسی» تبین میکند و ثمرات آن را تا ابعاد مختلف حیات اجتماعی انسان نشان میدهد. اکنون بهعبارتی از ایشان توجه کنید که در عین کوتاهی، سیمای کلّی کتاب را به ما نشان میدهد. ایشان میگوید:
«در قرآن، از توحید گرفته تا معاد،
از نبوت تا امامت و زعامت
و از آرمانهای فردی
تا هدفهای اجتماعی
همه بر محور عدل استوار شده است ...
عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط میشود، به نگرش انسان به هستی و آفرینش، شکل خاصی میدهد و بهعبارت دیگر، نوعی «جهانبینی» است.
آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط میشود، یک «مقیاس» و «معیار» قانونشناسی است...
آنجا که به امامت و رهبری مربوط میشود، یک شایستگی است،
آنجا که پای اخلاق به میان میآید، آرمانی انسانی است،
و آنجا که به اجتماع کشیده میشود، یک مسئولیت است.»
با توجه به آموختههای قبلی دربارۀ «هستیشناسی» و «فلسفههای مضاف»، ببینید که هر یک از عبارتهای ایشان مربوط به کدام یک از فلسفههای مضاف زیر است، شمارۀ مخصوص آن فلسفه را روبهروی عبارت بنویسید.
1) انسانشناسی فلسفی
2) فلسفه اجتماع
3) فلسفۀ سیاست و حکمرانی
4) فلسفهٔ فقه
5) فلسفهٔ اخلاق
6) فلسفهٔ دین
(توجه: ممکن است برخی عبارت ها به دو مورد از فلسفههای مضاف مربوط باشد.)
ذکر نمونه (صفحه 111 کتاب درسی)
آثار مکتوب شهید مطهری مبناییترین موضوعات فلسفی تا عملیترین موضوعات فردی و اجتماعی را شامل میشود که میتوانیم این آثار را از آثار فلسفی محض تا آثار مربوط به زندگی جاری در سه پله و رتبه، از بسیار فلسفی تا موضوعات جاری قرار دهیم. نام برخی از آثار ایشان را در اینجا آوردهایم. شما صرفاً براساس نام کتابها، آنطور که خود تشخیص میدهید، رتبههای آنها را مشخص کنید.
حرکت و زمان (شرح کتاب اسفار ملاصدرا) (5 جلد) |
انسان و سرنوشت | خدمات متقابل ایران و اسلام | فلسفهٔ تاریخ | تکامل اجتماعی انسان | ||
انسان کامل نظام حقوق زن در اسلام | نظام اقتصادی اسلام | مقالات فلسفی (3 جلد) | فلسفهٔ اخلاق | |||
اخلاق جنسی | سیره نبوی | خدا در زندگی | فطرت | درسهای کتاب شفای ابنسینا (3 جلد) | داستان راستان | |
آزادی معنوی | انسان و ایمان | هدف زندگی | عدل الهی | حق و باطل | شرح منظومه ملاهادی سبزواری | تعلیم و تربیت |
دستهبندی | |
کتابهای فلسفی محض | |
کتابهای میانی | |
کتابهای مسائل جاری |