درسنامه آموزشی فارسی کلاس سوم با پاسخ درس 8: پیراهنِ بهشتی
حضرت فاطمه (س) پیراهن سادهای به تن داشت. پدر، برای ازدواج او با حضرت علی (ع) یک پیراهن نو، به خانه آورد. حضرت فاطمه (س) به آن نگاه کرد. پارچهی نرم و لطیفی داشت. آن را کنار گذاشت تا چند لحظه بعد بپوشد.
در این هنگام صدای در به گوش رسید. حضرت فاطمه (س) فرمود: «چه کسی در میزند؟»
کسی با صدای ضعیفی گفت: «من زنی فقیرم، لباسی ندارم که به تن کنم».
حضرت فاطمه (س) در را باز کرد. زن فقیر گفت: «از خانهی رسولِ خدا یک لباس کهنه میخواهم تا به تن کنم.»
دل حضرت فاطمه (س) به درد آمد. نگاهش نخست به پیراهن نو و بعد به پیراهن سادهای که پوشیده بود، افتاد. فکر کرد کدامیک را بدهد. پیراهن نو برای عروسیاش بود. یاد کلام خداوند در قرآن افتاد که میفرماید: «هرگز سعادتمند نخواهید شد مگر چیزی را که دوست دارید به نیازمندان ببخشید.»
حضرت فاطمه (س)، فوری پیراهن نو را برداشت، به طرفِ در رفت و با مهربانی آن را به زن داد. چشمهای زن فقیر، برق زد. صورتش را به طرف آسمان گرفت و دعا کرد. بعد با خوشحالی زیاد از آنجا رفت.
وقتی خبر به حضرت محمّد (ص) و حضرت علی (ع) رسید، آنها از کار حضرت فاطمه (س)، خوشحال شدند.
طولی نکشید که جبرئیل، فرشتهی بزرگ خدا، به خانهی حضرت محمّد (ص) آمد. خانه، بوی بهشت گرفت. او پیراهن سبز و زیبایی جلوی حضرت گذاشت و گفت: «ای رسول خدا! خداوند به تو سلام رساند و به من فرمان داد که به حضرت فاطمه (س) سلام برسانم و این لباس سبز بهشتی را برای او بیاورم.»
وقتی نگاه حضرت فاطمه (س) به لباس سبز بهشتی افتاد، اشکهایش جاری شد. عطر بهشتی پیراهن خیلی زود همه را به اتاق حضرت فاطمه (س) کشاند.
درست و نادرست (صفحهی 68 کتاب درسی)
1- زمانی که جبرئیل به خانهی رسول خدا آمد، خانه بوی بهشت گرفت. درست
2- جبرئیل برای مراسم عروسی حضرت فاطمه (س)، یک پیراهن هدیه آورد. درست
درک مطلب (صفحهی 68 کتاب درسی)
1- چرا زمانی که خبر بخشیدن پیراهن عروسی به حضرت محمّد (ص) و حضرت علی (ع) رسید، خوشحال شدند؟ چون حضرت فاطمه (س) با بخشیدن پیراهن خود به یک نیازمند کمک کرده بود.
2- آیا تاکنون چیزی را که خیلی دوست داشتهای، به دیگران بخشیدهای؟
نگاه کن و بگو (صفحهی 69 کتاب درسی)
به تصویرها با دقّت نگاه کن. موضوع آنها چیست؟ حالا یکی از تصویرها را انتخاب کن و دربارهی آن صحبت کن.
علی و فاطمه همراه پدر و مادرشان برای خواندن نماز جماعت به مسجد میروند.
آنها همراه مادرشان سر سفرهی افطار نشستهاند و به قرآن خواند پدر گوش میدهند.
فاطمه همراه دوستانش قرآن میخواند.
بخوان و حفظ کن: لحظهی سبز دعا
چشمهها در زمزمه
رودها در شُستوشو
موجها در هَمهَمه
جویها در جستوجو
باغ در حالِ قیام
کوه در حالِ رکوع
آفتاب و ماهتاب
در غروب و در طلوع
سنگ، پیشانی به خاک
ابر، سر بر آسمان
مِثلِ گنبد، خَم شده
قامتِ رنگینکمان
ابر در حالِ سفر
آسمان، غرقِ سکوت
بر سرِ گلدستهها
بالِ مرغان در قُنوت
قیصر امینپور