متن درس علوم و فنون ادبی (3) دوازدهم رشته انسانی و معارف با پاسخ درس 6: لف و نشر، تضاد و متناقض نما
لف و نشر
لف در لغت به معنی «پیچیدن» و نشر به معنی «گستردن» است. در اصطلاح بدیع، هرگاه شاعر یا نویسنده دو یا چند لفظ ذکر کند، سپس دو یا چند لفظ دیگر بیاورد که هر کدام از اینها به یکی از آن لفظها مربوط شود، لفونشر گویند. در لفونشر معمولاً معنی بخش اول ناتمام است و نیازمند ادامهٔ مطلب؛ بنابراین ذهن شنونده در تکاپو، منتظر ادامهٔ مطلب است. با آمدن دنبالهٔ مطلب در بخش دوم، انتظار برآورده میشود. این تلاش ذهنی و دریافت، سبب لذت بردن خواننده میشود.
به نمونهٔ زیر دقت کنید:
منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش
من انس به سرو و گل و بادام گرفتم
شاطر عباس صبوحی
با دقت و تأمّل در بیت بالا نوعی ارتباط و هماهنگی و موسیقی معنوی را حس خواهیم کرد. این موسیقی معنوی از آنجا سرچشمه میگیرد که شاعر ابتدا کلمات و واژگانی را به ترتیب ذکر کرده است؛ سپس وصف یا توضیحی یا افعالی برای هریک از آنها در عبارات بعدی میآورد. واژههای قد، رخ و چشم «لف» و واژههای سرو، گل و بادام «نشر» هستند که شاعر به ترتیب نشرها را اینگونه به لفها باز میگرداند و ذهن خواننده با تلاش و دقّت به این معنی پی میبرد.
لفها | نشرها |
1- قد | 1- سرو |
2- رخ | 2- گل |
3- چشم | 3- بادام |
انواع لف و نشر:
1- مرتب
اگر لفها بهصورت مرتب با نشرها مرتبط باشند، به آن لف و نشر مرتب میگویند. برای مثال در دو بیت زیر (منسوب به فردوسی) لف و نشر مرتب به زیبایی هر چه تمام تر آمده است:
به روز نبرد آن یل ارجمند
به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست
لفها | نشرها | نشرها |
1- شمشیر | 1- برید | 1- سر |
2- خنجر | 2- درید | 2- سینه |
3- گرز | 3- شکست | 3- پا |
4- کمند | 4- ببست | 4- دست |
2- نامرتب (مشوش)
اگر ارتباط لفها با نشرها نامنظم باشد، لف و نشر نامرتب خواهد بود. برای مثال:
افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت
طالب آملی
لفها | نشرها |
1- افروختن | 2- شمع |
2- سوختن | 1- پروانه |
3- جامه دریدن | 3- گل |
با کمی دقت در مییابیم شاعر در مصراع اول لفها و در مصراع دوم نشرها را آورده است. در این مثال نشرها به ترتیب لفها نیامدهاند؛ یعنی نشر دوم به لف اول و نشر اول به لف دوم برمیگردد.
شاعر هیچگاه تعیین نمیکند که هریک از این وصفها، توضیحات یا افعال به کدام یک از امور ذکر شده ربط دارد؛ بلکه آن را به درک و ذوق مخاطب واگذار میکند و همین امر سبب لذّت ادبی خواننده میشود.
نمونههای دیگر:
از عفو و خشم تو دو نمونه است روز و شب
وز مهر و کین تو دو نمونه است شهد و سم
انوری
روی و چشمی دارم اندر مهر او
کاین گهر میریزد آن زَر میزند
سعدی
تضاد
استفاده از دو واژه در سخن که از نظر معنی عکس یا ضد یکدیگر باشند یا ضد هم به حساب آیند.
به نمونهٔ زیر توجّه کنید:
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا، بنشینم و برخیزم
سعدی
«بنشین» با «برخیز» و «بشینم» با «برخیزم» از نظر معنی در تضاد هستند. تقابل در معنی سبب تداعی میشود، ذهن از این تداعی لذّت میبرد و موسیقی معنوی بیت از مقابلهٔ این دو فعل پدید میآید.
یا در بیت:
اینکه گاهی میزدم بر آب و آتش خویش را
روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع
صائب
از نظر معنی و مفهوم «آب و آتش» در این بیت آرایۀ تضادپدید آورده است.
مثال دیگر:
سخن در میان دو دشمن چنان گوی که اگر دوست گردند، شرمزده نباشی.
گلستان سعدی
در این مثال دو واژهٔ «دوست» و «دشمن» از نظر معنی با یکدیگر در تقابلاند یا تضاد دارند. این تضاد در معنی، موسیقی معنوی را سبب میشود و بر روشنگری و زیبایی و لطافت سخن میافزاید.
مثالهای دیگر:
ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم
موج ز خود رفتهای تیز خرامید و گفت:
هستم اگر میروم، گر نروم، نیستم
اقبال لاهوری
زمین را از آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار.
گلستان سعدی
متناقضنما (پارادوکس)
در لغت به معنی ناسازی و نقیض هم بودن است. در اصطلاح ادبی آوردن و جمع دو واژه یا دو معنی متناقض در سخن است؛ چنان که جمع آنها در زبان محال باشد و آفرینندهٔ زیبایی شود.
به بیت زیر توجه کنید:
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
سعدی
«حاضر و غایب» به هم اضافه شده است. چگونه ممکن است کسی هم حاضر باشد و هم غایب؟! از نظر منطق چنین امری ناممکن است و شگفت. به بیان دیگر، وجود یکی، نقض دیگری است امّا شاعر چنان هنرمندانه این دوصفت متناقض را در کلام خود به کاربرده است که هم پذیرفتنی است، هم بر زیبایی بیت میافزاید.
یا در بیت:
گوش ترحّمی کو کز ما نظر نپوشد
دست غریق یعنی فریاد بی صداییم
بیدل دهلوی
همراهی واژههای فریاد با بیصدا و مفهومی که این واژهها بیان نمودهاند، متناقضنما است؛ شاعر هنرمندانه دو واژه را که عقلاً ارتباط بین آنها غیر ممکن است، به هم مربوط ساخته است.
مثالهای دیگر:
از تهی سرشار، جویبار لحظهها جاری است.
اخوان ثالث
ما با توایم و با تو نهایم؛ اینت بوالعجب
در حلقهایم با تو و چون حلقه بر دریم
سعدی
من از آن روز که دربند توام، آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
سعدی
میخورم جام غمی هردم به شادیّ رخت
خرّم آن کس کاو بدین غم شادمانی میکند
سلمان ساوجی
فرق متناقض نما و تضاد
تضاد آوردن دو امر متضاد است، بدون آنکه متناقض هم باشند؛ مانند«صبح هوا سرد بود و اکنون گرم است.» امّا در متناقضنما، تضاد در یک امر است؛ نه دو امر؛ مانند: «اکنون هم گرم است و هم سرد». در حقیقت متناقضنما برانگیختن اعجاب است از راه خلاف عرف، عادت و منطق.
ما
در عصر احتمال به سر میبریم
در عصر شکّ و شاید
در عصر پیشبینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیتّ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست.
قیصر امینپور
خودارزیابی (صفحهٔ 62 و 63 کتاب درسی)
1- در ابیات زیر لف و نشرها را بیابید و نوع آنها را مشخص کنید.
الف)
اگر ز خلق ملامت و گر ز کرده ندامت
کشیدم، از تو کشیدم، شنیدم، از تو شنیدم
مهرداد اوستا
لفها | نشرها |
ملامت | شنیدم |
ندامت | کشیدم |
لف و نشر نامرتب است.
ب)
فرورفت و بررفت روز نبرد
به ماهی نم خون و بر ماه گرد
فردوسی
لفها | نشرها |
فرورفت | به ماهی نم خون |
بررفت | بر ماه گرد |
لف و نشر مرتب است.
پ)
دل و کشورت جمع و معمور باد!
ز ملکت پراکندگی دور باد!
سعدی
لفها | نشرها |
دل | جمع |
کشورت | معمور |
لف و نشر مرتب است.
ت)
با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است
ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت
فرخی یزدی
لفها | نشرها |
جیب | مال |
جام | می |
لف و نشر مرتب است.
2- در ابیات زیر آرایهٔ تضاد را مشخص کنید.
الف)
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من، وز دل من آن نرود
حافظ
برود، نرود (تضاد فعلی از زیباترین تضادهاست)
ب)
کسی با او نه و او با همه کس
نماند هیچ کس، او ماند و بس
خواجوی کرمانی
نماند، ماند/ کسی با او نه (نیست)، او با همه کس (است)
پ)
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید؛ والسّلام
مولوی
پخته، خام
ت)
همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی، همه کمّی تو فزایی
سنایی
بیشی، کمی/ بکاهی، فزایی
ث)
شکر ایزد که به اقبال کله گوشهٔ گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
حافظ
گل، خار
3- متناقضنما را در ابیات زیر بیابید.
الف)
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی
حافظ
مدد خواستن از باد برای برافروختن چراغ پارادوکس دارد؛ چون باد چراغ را خاموش میکند.
ب)
فلک در خاک میغلتید از شرم سرافرازی
اگر میدید معراج ز پا افتادن ما را
بیدل دهلوی
شرم سرافرازی پارادوکس دارد چون سرافرازی باعث افتخار است نه شرم / معراج ز پا افتادن نیز پارادوکس دارد.
پ)
عجب مدار که در عین درد خاموشم
که درد یار پری چهره عین درمان است
فروغی بسطامی
درد خود عین درمان باشد پارادوکس دارد.
4- در شعر فرخی یزدی در خود ارزیابی (1) یک اختیار شاعری «زبانی» بیابید.
هجای پایانی مصرعها به صورت بلند تلفظ میشود.
با آن کِ - - U |
جی بُ جا مِ - U - U |
مَ نز ما لُ U - - U |
می تُ هیست - U - - |
ما را ف - - U |
را غَ تی ست - U - U |
کِ جم شی د U - - U |
جم نَ داشت - U - |
مفعولُ | فاعلاتُ | مفاعیلُ | فاعلن |