Loading [MathJax]/extensions/TeX/cancel.js

گاما رو نصب کن!

اعلان ها
اعلان جدیدی وجود ندارد!
کاربر جدید

جستجو

میتونی لایو بذاری!
درحال دریافت اطلاعات ...

درسنامه آموزشی فارسی (3) کلاس دوازدهم با پاسخ درس 1: شکرِ نعمت

آخرین ویرایش: 15:26   1401/10/27 87771 گزارش خطا

منّت خدای را، عَزَّوَجَلّ، که طاعتش موجبِ قربت است و به شکر اندرش مزیدِ نعمت. هر نَفَسی که فرو می‌رود، مُمِدِّ حیات است و چون بر می‌آید، مُفرِّحِ ذات. پس در هر نَفَسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

قلمرو زبانی: منت: سپاس، احسان. نیکویی ... در حق کسی / را: حرف اضافه به معنی «برای»/ عزّوجل: گرامی، بزرگ و بلند مرتبه است. «جملهٔ معترضه است» / طاعت: فرمانبرداری / نقش دستوری «ش» در طاعتش و شکرش مضاف‌الیه است و مرجع هر دو خداوند است / موجب: سبب، باعث / قربت: نزدیکی / به شکر اندرش: در شکرگزاری او (خداوند) دو حرف اضافه برای یک متمم / مزید: زیادی /حذف فعل «است» به قرینه لفظی / مُمِد: یاری‌رسان / حیات: زندگی / مُفرِّح: شادی بخش / ذات: وجود
قلمرو ادبی: سجع: قربت، نعمت / حیات، ذات / تضاد: فرو می‌رود، بر می‌آید/ تلمیح: لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم (اگر سپاس بگزارید بر نعمت شما می‌افزایم) / تلمیح: طاعتش موجب قربت است. اشاره به آیه‌ی شریفه «واسجد و اقترب».
قلمرو فکری: احسان و سپاس مخصوص خداوند توانا و بزرگ است که فرمانبرداری از دستورات او، سبب نزدیکی به او می‌گردد و شکر کردن او باعث زیادی نعمت می‌شود. هر نفسی که فرو می‌بریم یاری رسانندهٔ زندگی است و چون بر می‌آید شادی بخش روح و هستی است. پس در هر نفس کشیدن دو نعمت وجود دارد و برای هر نعمتی (ممد حیات بودن، مفرح ذات بودن) سپاس‌گزاری واجب است.

از دست و زبانِ که بر آید

کز عهدهٔ شکرش به درآید؟

قلمرو زبانی: که: در مصراع اول نقش دستوریِ «مضاف الیه» دارد. چون ضمیر است و پس از نقش نمای اضافه آمده است. / کز: که از ( که پیوند وابسته‌ساز است) / استفهام انکاری
قلمرو ادبی: مجاز: دست مجاز از عمل و زبان مجاز از گفتار (دست و زبان مجاز از کل وجود) / کنایه: « از عهده به درآمدن» کنایه از توانایی انجام کاری داشتن / جناس ناهمسان: برآید و درآید
قلمرو فکری: هیچ کس نمی‌تواند آن گونه که شایستهٔ خداوند باشد او را سپاس‌گزاری کند.

«اِعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ».

معنی آیه: ای خاندان داوود، شکر به جای آرید و اندکی از بندگان من شکر گزارند. (تضمین: آوردن بخشی از آیه قرآن)

بنده همان به که ز تقصیرِ خویش

عذر به درگاهِ خدای آورد

ورنه، سزاوارِ خداوندی‌اش

کس نتواند که به جای آورد

قلمرو زبانی: به: بهتر است، خوب است / فعل «است» به قرینه معنوی حذف شده است / تقصیر: کوتاهی کردن، سستی کردن در کار / عذر: توبه، پوزش / سزاوار: صفت جانشین موصوف / ورنه: وگرنه / حذف واژه شکر به قرینه معنوی: سزاوار خداوندیش کس نتواند که (شکر) به جای آورد. / این دو در قالب «قطعه» است، چون فقط مصراع‌های زوج آن دارای قافیه است.
قلمرو ادبی: عذر به درگاه آوردن: کنایه از توبه کردن / تلمیح به «توُبوُا إِلیَ الله جَمِیعا.. »
قلمرو فکری: همان بهتر که بنده از گناه خویش به درگاه الهی روی آورد و از خداوند طلب بخشایش کند. وگرنه کسی نمی‌تواند بندگی و طاعتِ سزاوارِ پروردگاریِ او را به جای آورد.

بارانِ رحمتِ بی‌حسابش همه را رسیده و خوانِ نعمتِ بی‌دریغش همه جا کشیده. پردهٔ ناموسِ بندگان به گناهِ فاحش ندرد و وظیفهٔ روزی به خطایِ مُنکَر نبُرد.

قلمرو زبانی: را: «همه را» به معنی «به همه» است / بی‌حساب: بی‌اندازه / رسیده: رسیده است (در فعل ماضی نقلی، سوم شخص، معمولاً «است» حذف می‌شود) / خوان: سفره / بی‌دریغ: بی‌مضایقه / کشیده : گسترده است / ناموس: آبرو، شرافت / فاحش: آشکار، هر بدی که از حد در گذرد / پرده دریدن: رسوا کردن / وظیفه: مقرّری، مستمری / روزی: رزق / وظیفهٔ روزی: رزق مقرر و معین/ منکَر: زشت، ناپسند/ نبُرد: قطع نمی‌کند «بریدن نان»: «بریدن روزی».
قلمرو ادبی: تشبیه: باران رحمت، خوان نعمت، پرده ناموس، وظیفه روزی (تشبیه روزی به وظیفه) از نوع تشبیه فشرده / پرده دریدن: کنایه از رسوایی، افشای راز / تلمیح: باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده: اشاره به صفت رحمانیت خداوند و آیه‌ی «ربّکُم ذو رحمه واسعه» / تلمیح: خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده / تلمیح: به منعم بودن خدا / تلمیح: پردهٔ ناموس بندگان به گناه فاحش ندارد / تلمیح به ستارالعیوب بودن خدا / تلمیح: وظیفهٔ روزی به خطای منکَر نبُرد: تلمیح هُوَ الرَّزَّاقُ ذاریات / ترصیع در دو جمله اول (مختص رشته انسانی)
قلمرو فکری: رحمت خداوند شامل حال همهٔ آفریدگان است (صفت رحمانی خداوند) و سفرهٔ نعمت بی‌مضایقهٔ خداوند همه جا گسترده است. (مُنعم بودن خداوند) آبروی بندگان را با وجود گناهکار بودنشان نمی‌ریزد (ستارالعیوب) و رزق و روزی مقرّر آنها را با وجود خطا کار بودنشان قطع نمی‌کند. (رزّاق بودن خداوند)

فرّاشِ بادِ صبا را گفته تا فرشِ زمرّدین بگسترد و دایهٔ ابرِ بهاری را فرموده تا بناتِ نبات در مهدِ زمین بپرورد.

قلمرو زبانی: فرّاش: گسترندهٔ فرش / صبا: باد شرقی که به فارسی باد بهار می‌گویند / گفته: دستور داده است / فرش زمرّدین: فرش سبز رنگ، سبزه و گل‌ها / زمرّد: سنگ قیمتی سبز که در جواهرسازی استفاده می‌شود / دایه: زنِ شیر دهنده غیر از مادر / بنات: جمعِ بِنت، دختران / نبات: گیاهان / مهد: گهواره 
قلمرو ادبی: تشبیه: فرّاش باد صبا (باد صبا مانند فرّاش است) - دایهٔ ابر بهاری (ابر بهاری مانند دایه‌ای است) - بنات نبات (نبات مانند بنات هستند) - مهد زمین (زمین مانند مهدی است که تکان می‌خورد و حرکت می‌کند) / تشبیهات از نوع فشرده هستند / استعاره: فرش زمرّدین استعاره از گل‌ها و سبزه‌ها (گل‌ها و سبزه‌ها مانند فرشی هستند) / تناسب: باد صبا، بهار، نبات / جناس ناهمسان (از نوع خطی): بنات، نبات / تشخیص: به باد صبا دستور بدهد، به ابر بهاری دستور بدهد. /تلمیح: مهد زمین به آیهٔ «الم نجعل الارض مهادا» / سجع: گفته و فرموده - بگسترد و بپرورد
قلمرو فکری: به باد بهاری دستور داده است تا سبزه‌ها را که همانند فرشی سبز رنگ هستند، برویاند و به ابر بهاری دستور داده است تا گیاهان را که همانند دخترانی هستند در زمین که همانند گهواره‌ای است بپروراند.

درختان را به خِلعتِ نوروزی قبای سبزِ ورق در برگرفته و اطفالِ شاخ را به قدومِ موسمِ ربیعْ کلاهِ شکوفه بر سر نهاده.

قلمرو زبانی: خِلعت: جامهٔ دوخته که بزرگی به کسی ببخشد / قبا: نوعی لباس بلند مردانه / ورق: برگ / در برگرفته: بر تن پوشانده / شاخ: شاخه / قدوم: آمدن، قدم نهادن / موسم: زمان، فصل / ربیع: بهار / و اطفال شاخ را ...: رای فک اضافه (کلاه شکوفه برسرِ اطفال شاخ)
قلمرو ادبی: تشخیص: درختان قبا داشته باشند / تشبیه: قبای سبز ورق (ورق «برگ» مانند قبا هستند) - اطفال شاخ (شاخه‌ها مانند اطفال هستند) - کلاه شکوفه (شکوفه‌ها مانند کلاهی هستند). / تناسب (مراعات نظیر): درخت، برگ، شاخه - برگ، شاخه، ربیع، شکوفه
قلمرو فکری: خداوند به عنوان هدیهٔ عید نوروز بر تن درختان لباسی از برگ‌های سبز پوشانده و بر سر شاخه‌های کوچک که مانند کودکان و اطفال هستند به میمنت فرارسیدن بهار، شکوفه‌ها را که مانند کلاهی هستند نهاده است.

عُصارهٔ تاکی به قدرتِ او شهدِ فایق شده و تخمِ خرمایی به تربیتش نخلِ باسق گشته.

قلمرو زبانی: عصاره: شیره، آبی که از فشردن میوه یا چیز دیگر به دست آورند / تاک: درخت انگور، رَز، مو / شهد: شیرینی، عسل، در اصل عسلی که از موم جدا نکرده باشند / فایق: برتر ، برگزیده / تربیت: پروردن / باسق: بلند
قلمرو ادبی: تناسب: عصاره، شهد - خرما، نخل، باسق / تربیت تخم خرما: استعاره و تشخیص / عصاره، شهد و تاک: تناسب معنایی / تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته: تلمیح به: «والنخل باسقات»
قلمرو فکری: شیرهٔ انگوری، به قدرت خداوند به شیرینی برتر و هستهٔ خرمایی با تربیت و پرورش او (خداوند) به نخلی بلند تبدیل شده است.

ابر و باد و مَه و خورشید و فلک درکارند

تا تو نانی به کف آریَ و به غفلت نخوری

همه از بهرِ تو سرگشته و فرمانبُردار

شرطِ انصاف نباشد که تو فرمان نبری

قلمرو زبانی: غفلت: بی‌خبری / از بهر: برایِ / سرگشته: حیران / فرمانبردار: در فرمان تو هستند، صفت فاعلی مرکب مرخّم / شرط انصاف نباشد: دور از انصاف است.
قلمرو ادبی: تناسب: ابر، باد، مه، خورشید، فلک / نان به کف آوردن: کنایه از کسب روزی / ابر و باد و مه و خورشید و فلک: مجاز از همهٔ عالم / نان: مجاز از رزق و روزی / کف: مجاز از دست / تشخیص: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کاری باشند / تلمیح به آیات متعددی از قرآن از جمله آیهٔ «و سخَّرَ لَکُمُ الَّیْلَ وَ النَّهَار وَ الشمّْسَ وَ الْقمَرَ وَ النجُّومُ مُسخَّراتُ بأِمْرهِ و...» یا «وَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السماواتِ وَ مَا فِیِ الأَرْضِ» / فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن
قلمرو فکری: پروردگار، همهٔ اجزای عالم را به کار گرفته است تا انسان به رزق و روزی خود برسد و بی‌خبر از روزی دهندهٔ خود به سر نبرد. پروردگار، همهٔ این اجزای عالم را مسخّر و فرمان‌بردار انسان ساخته، پس شرط عدل و انصاف نیست که آدمی این نکته را فراموش کند و فرمان‌بردار حق نباشد.

در خبر است از سَرورِ کاینات و مَفخرِ موجودات و رحمتِ عالمیان و صَفوَتِ آدمیان و تَتمّهٔ دَورِ زمان، محمّد مصطفی، صَلَّی اللهُ عَلَیهُ و آلِه وَ سَلَّم،

قلمرو زبانی: خبر: سخنی از پیامبر، حدیث / نهادِ فعلِ «است»: عبارت‌های بعد از «هر گه ...» (در ادامه متن آمده) / کاینات: جمعِ کاینه، موجودات جهان / مَفخَر: آن‌چه بدان فخر کنند، مایهٔ فخر / رحمت عالمیان: مایهٔ بخشش جهانیان / صَفوَتَ: برگزیده، خالص از هر چیز / تَتَمّه: باقی‌مانده ؛ تتمهٔ دور زمان: مایهٔ تمامی و کمال گردش روزگار، مایهٔ تمامی و کمال دورِ زمان رسالت / دور زمان: روزگار
قلمرو ادبی: تلمیح: سرور کاینات و مَفخر موجودات و رحمت عالمیان تلمیح به آیهٔ شریفهٔ: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»
قلمرو فکری: در حدیثی از سرور و فخر موجودات عالم، رحمت عالمیان و برگزیدهٔ انسان‌ها و به جای ماندهٔ روزگار حضرت محمد مصطفی (درود خداوند بر او و خاندان پاکش باد)، آمده است.

شفیعٌ مُطاعٌ نَبِیٌّ کریم

قَسیمٌ جَسیمٌ نَسسیمٌ وَسیم

قلمرو زبانی: شفیع: شفاعت کننده (خواهشگر) / مطاع: فرمانروا (اسم مفعول از اطاعت) / نَبی: پیام‌آور / کریم: بخشنده / قسیم: صاحب جمال / جسیم: خوش اندام / نسیم: خوش‌بو / و سیم: دارای نشان پیامبری / جناس: قسیم و جسیم و نسیم و وسیم
قلمرو فکری: او شفاعت‌کننده، فرمانروا، پیام‌آور، بخشنده، صاحب جمال، خوش اندام، خوش بو و دارای نشان پیامبری است.

بَلَغ الْعُلیٰ بِکَمالِه، کَشَفَ الدُّجیٰ بِجَمالِهِ

حَسُنَتْ جَمیعُ خِصالِهِ، صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ

قلمرو زبانی: بلغ: رسید/ کَشَفَ: کنار زد / الدُجی: تاریکی / حَسُنَتَ: زیباست / خِصِال: خصلت‌ها و خوی‌ها / جناس: جمال و کمال / سجع: کمال، جمال، خصال «قافیه میانی» [مختص رشته انسانی]
قلمرو ادبی: صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ: تلمیح دارد به آیهٔ 155 سورهٔ احزاب.
قلمرو فکری: به واسطهٔ کمال خود به مرتبهٔ بلند رسید و با جمال نورانی خود، تاریکی‌ها را برطرف کرد. همهٔ خوی‌ها و صفات او زیباست؛ بر او و خاندانش درود بفرستید.

چه غم دیوارِ امّت را که دارد چون تو پشتیبان؟

چه باک از موجِ بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟

قلمرو ادبی: دیوار امّت: تشبیه (امّت مانند دیواری محکم است) / تلمیح: به داستان حضرت نوح / تناسب (مراعات نظیر): موج، بحر، کشتیبان / اسلوب معادله: مصراع دوم (چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟) / مثالی است برای مصراع اوّل (چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان) / موج بحر: استعاره از تلاطم و اتفاقات ناموافق
قلمرو فکری: مردم چون دیواری هستند که پشتیبانی چون تو دارند پس نگران ریزش و سرنگونی نیستند. ملّتی که رهبر و ناخدایی چون تو دارد، ترسی از تلاطم و اتفاقات ناموافق نخواهد داشت.

هرگَه که یکی از بندگان گنهکارِ پریشان روزگار، دستِ انابت به امیدِ اجابت به درگاه حق جَلَّ وَعَلا بردارد، ایزدْ تَعالیٰ در او نظر نکند بازش بخواند؛ باز اعراض فرماید. بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند.

قلمرو زبانی: پریشان روزگار: بدبخت / انابت: توبه، بازگشت به سوی خدا / بازش: او را باز («ش» مفعول است) / اعراض: روی برگرداندن / دیگرش: دوباره او را («ش» مفعول است) / تضرّع: زاری کردن، التماس
قلمرو ادبی: جناس: انابت، اجابت / در او نظر نکند: کنایه از «به او توجه نکند».
قلمرو فکری: هرگاه یکی از بندگان گناهکارِ پریشان احوال به امید برآورده شدن توبه، به درگاه او توبه کند، خداوندِ بلند مرتبه به او توجهی نمی‌کند. بندهٔ گنهکار دوباره خداوند را می‌خواند. دوباره خداوند روی بر می‌گرداند. دوباره، خداوند را با زاری و التماس می‌خواند.

حق، سُبْحٰانَهُ و تَعٰالیٰ فرماید: یٰا مَلائِکَتی‌ٰ قَد آستَحْیَیْتُ مِن عَبْدیٰ و لَیسَ لَهُ غَیریٰ فَقَدْ غَفَرْتُ لَهُ. دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاریِ دعا و زاریِ بنده همی شرم دارم.

قلمرو زبانی: سبحان: پاک و منزه / دعوت: دعا، «ش» مضاف الیه دعوتِ او.
قلمرو ادبی: تضمین: عین آیهٔ قرآن را در متن آورده است: یا ملائکتی … منادا: فرشتگان
قلمرو فکری: خداوند پاک و بلند مرتبه می‌فرماید: ای فرشتگانم، من از بندهٔ خودم شرم دارم و او جز من پناهی ندارد؛ پس او را آمرزیدم. خواسته‌اش را برآورده کردم و آرزویش را برآوردم. چرا که از زیادی دعا و زاری بنده خود شرم دارم.

کَرَم بین و لطف خداوندگار

گنه بنده کرده‌ست و او شرمسار

قلمرو زبانی: کرم: بخشش
قلمرو ادبی: تلمیح به: یا ملائِکَتی قَد استحَیَیتُ مِن عَبدی.... / تناسب: کرم و لطف
قلمرو فکری: بزرگواری و لطف خدا را ببین که بندگان گناه می‌کنند. و او شرمنده می‌شود.

عاکفانِ کعبهٔ جلالش به تقصیرِ عبادت معترف که: ما عَبَدْناکَ حقَّ عِبادَتِکَ، و واصفان حِلیهٔ جمالش به تحیّر منسوب که: ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ.

قلمرو زبانی: عاکف: کسی که در مدت معیّنی در مسجد بماند و به عبادت بپردازد. / جلال: بزرگی / تقصیر: کوتاهی در عبادت، گناه / معترف: اعتراف کننده / واصفان: جمع واصف، وصف کنندگان، ستایش کنندگان / حِلیه: زینت، زیور/ جمال: زیبایی / تحیّر: حیرت، سرگردانی / منسوب: نسبت داده شده / جلالش: ـَ ش مضاف الیه (جلال او)
قلمرو ادبی: تشبیه: کعبهٔ جلال (جلال او مانند کعبه است)، حلیه جمال / جناس: جلال ، جمال / تضمین: (ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادتِکَ، ما عَرفَناکَ حَقَّ معرفَتِکَ).
قلمرو فکری: عبادت کنندگان عظمت و بزرگی او به کوتاهی خود در عبادت اقرار می‌کنند و می‌گویند: تو را چنانکهٔ شایستهٔ توست پرستش نکردیم و ستایندگان جمال خداوندی در حیرت و سرگردانی‌اند و اقرار می‌کنند که: تو را چنان که شایستهٔ شناسایی توست، نشناختیم.

گر کسی وصفِ او ز من پرسد

بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟

عاشقان کُشتگانِ معشوق‌اند

برنیاید ز کُشتگان آواز

قلمرو زبانی: او: خداوند / بی‌دل: انسان عاشق خداوند / بی‌نشان: خداوند
قلمرو ادبی: ایهام: باز، دو معنی دارد: الف) آشکارا و واضح ب) دوباره / بیت اول: تلمیح به «ان الله لا یوصف و لا یدرک» / بیت اول و دوم : تلمیح به حدیث «مَن عَرَفَ الله کَلَّ لِسانُه»
قلمرو فکری: اگر کسی وصف خداوند را از من خواستار باشد، باید بگویم: من عاشق هستم و عاشق از خود خبر ندارد، نمی‌تواند از معشوق بی‌نشان باز گوید. عاشقان کشتگان معشوق‌ هستند (در حق فنا هستند). پس از کشته آوازی بر نمی‌آید تا وصف خدا گوید.

یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحرِ مکاشفت مستغرق شده؛ آن‌ گه که از این معاملت باز آمد، یکی از یاران به طریقِ انبساط گفت: «از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟»

قلمرو زبانی: صاحب دل: عارف / جیب: یقه، گریبان / مراقبه: در اصطلاح عرفانی نگاهداری دل از خیال غیر خدا / مراقبه: (حالت عارفانه) قلب خود را از هر چه غیر خدا حفظ کردن / بحر: دریا / مکاشفت: کشف کردن و آشکار ساختن و در اصطلاح عرفانی پی بردن به حقایق است / مستغرق: غرق شده / تحفه: هدیه / ما را: برای ما (را، نشان حرف اضافه)
قلمرو ادبی: کنایه: سر به جیب مراقبه فرو بردن (گوشه‌گیری برای عبادت و مراقبت از اعمال) / در بحر مکاشفه مستغرق بودن ( محو عبادت و بی‌خبر از جهان اطراف) / استعاره: مراقبه، جیب داشته باشد / تشبیه: بحر مکاشفت (مکاشفه مانند دریایی است) / استعاره: معامله (استعاره از اعمال عبادی) / بوستان: استعاره از مرحلهٔ مکاشفه و مراقبه / مراعات نظیر: مراقبه و مکاشفه و معامله.
قلمرو فکری: یکی از عارفان که در حالت تأمّل و تفکّر عارفانه قلب خود را از خیال هر چه غیر خدا حفظ کرده بود و در صدد آشکار ساختن و پی بردن به حقایق بود؛ وقتی از این اعمال عبادی فارغ شد، یکی از یاران به او گفت: «از این حالت مکاشفه و معرفت، برای ما چه هدیه‌ای آورده‌ای؟»

گفت: «به خاطر داشتم که چون به درختِ گل رسم، دامنی پُر کنم هدیهٔ اصحاب را. چون برسیدم، بوی گُلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!»

قلمرو زبانی: خاطر: دل، یاد / درخت گل: معارف حقایق الهی، جمال معشوق / «م» در گلم: مفعول / ضمیر «م» در دامنم از دست برفت: مضاف‌الیه دست (دستم).
قلمرو ادبی: استعاره: درخت گل (حقایق الهی مانند درخت گلی بود) / بوی گل («لذّت تجلّیات حق» مانند بوی گل بود) / دامن از دست دادن: کنایه از اختیارم را از دست دادم.
قلمرو فکری: گفت: در نظر داشتم که وقتی به معارف حقایق الهی رسیدم برای هدیه به دوستان چیزی بیاورم وقتی به حقایق الهی رسیدم به واسطهٔ گل (جمال الهی) آن‌چنان از خود بی‌خود شدم که اختیار از دستم رفت و در وجود حق فانی شدم.

ای مرغِ سحر! عشق ز پروانه بیاموزاند

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدّعیان در طلبش بی‌خبران‌اند

کان را که خبر شد، خبری باز نیامد

قلمرو زبانی: را: فکّ اضافه / جانِ آن پروانهٔ سوخته شد: شد در معنی رفت / مدعیان: ادعا کنندگان شناخت خداوند / طلب: شناخت خدا.
قلمرو ادبی: استعاره و تشخیص: مرغ سحر مورد خطاب قرار گرفته / مرغ سحر: نماد عاشقی غیر واقعی یا عاشقی که ادعای عاشقی دارد / پروانه: نماد عاشق واقعی / جان شد: کنایه از مُرد.
قلمرو فکری: ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوخته جان درگذشت؛ اما سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش می‌دهد و هیچ سخن و اعتراضی نمی‌کند). این‌هایی که ادعا می‌کنند خدا را شناخته‌اند از او آگاهی ندارند، زیرا آنکه خدا را شناخت، از او خبری به دیگران نرسید.

گلستان، سعدی

قلمرو زبانی (صفحهٔ 15 کتاب درسی)

 

1- جدول زیر را به کمک متن درس کامل کنید.

معنا واژهٔ معادل
دارای نشان پیامبری وسیم
شادی‌بخش مفرّح
به خدای تعالی بازگشتن انابت
قطع کردن مقرّری بریدن وظیفه

2- سه واژه در متن درس بیابید که هم‌آوای آنها در زبان فارسی وجود دارد.
قربت (غُربت) - حیات (حیاط) - خوان (خان) - منسوب (منصوب)

3- از متن درس برای هر یک از حروف زیر، سه واژهٔ مهمّ املایی بیابید و بنویسید.

ح (حلیه - تحیّر - تحفه)
ق (فایق - باسق - مستغرق)
ع (عاکفان - عُصاره - مدّعیان)

4- در عبارت زیر، نقش دستوری ضمایر متصل را مشخص کنید.
بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
بوی گل مرا: مفعول
دامن از دست من: مضاف الیه

5- در متن درس، نمونه‌ای برای کاربرد هریک از انواع حذف (لفظی و معنایی) بیابید.
حذف لفظی: طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت [است] حذف معنوی: بنده همان به که ز تقصیر خویش. [همان بهتر است]،حذف متمم: دامنی پر [از گل] کنم...

قلمرو ادبی (صفحهٔ 16 کتاب درسی)

 

1- واژه‌های مشخص شده، نماد چه مفاهیمی هستند؟

ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

مرغ سحر: نماد عاشقان دروغین  پروانه: نماد عاشقان واقعی

2- با توجّه به عبارت‌های زیر به پرسش‌ها پاسخ دهید.
- بارانِ رحمتِ بی‌حسابش همه را رسیده و خوانِ نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده.
- فرّاشِ بادِ صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایهٔ ابر بهاری را فرموده تا بناتِ نبات در مهدِ زمین بپرورد.

الف) آرایه‌های مشترک دو عبارت را بنویسید.
- اضافهٔ تشبیهی (باران رحمت، خوان نعمت - فراش باد صبا، دایهٔ ابر بهار، مهد زمین)
- سجع (رسیده و کشیده - بگسترد و بپرورد)

ب) قسمت مشخّص شده بیانگر کدام آرایهٔ ادبی است؟
استعاره: فرش زمرّدین استعاره از سبزه‌ها (چمن)

قلمرو فکری (صفحهٔ 16 کتاب درسی)

 

1- معنی و مفهوم عبارت‌های زیر را به نثر روان بنویسید.

- عاکفان کعبهٔ جلالش به تقصیر عبادت متعرف که: ما عَبَدناکَ حقَّ عِبادَتِکَ.
عبادت‌کنندگان درگاه پرشکوهش به کوتاهی در عبادت اقرار دارند که: خدایا آن گونه که شایستهٔ عبادت توست، ما تو را عبادت و ستایش نکردیم.

- یکی از صاحبدلان سر به جَیبِ مراقبت فرو برده بود و در بحرِ مکاشفت مستغرق شده.
یکی از عارفان در تفکّر و توجّه به خدا فرورفته و دریای شناخت خداوند غوطه‌ور شده بود.

2- مفهوم کلّی مصراع‌های مشخّص شده را بنویسید.

ابر و باد و مَه و خورشید و فلک درکارند

تا تو نانی به کف آریَ و به غفلت نخوری

مفهوم: قدردان نعمت‌های خداوند بودن

چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان

چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟

مفهوم: حمایت پیامبر سبب آسودگی مردم است.

گر کسی وصفِ او ز من پرسد

بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟

مفهوم: عاجز بودن عاشق از شناخت و توصیف خدا

3- از کدام سطر درس، مفهوم بیت زیر قابل استنباط است؟

هیچ نقّاشت نمی‌بیند که نقشی برکند

وان که دید از حیرتش کلک از بَنان افکنده‌ای

سعدی

با این سطر: گفت: «به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیهٔ اصحاب را. چون برسیدم، بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!»
مفهوم هر دو: حیرت کردن از دیدن معشوق است.

گنج حکمت: گمان

گویند که بطّی در آب روشناییِ ستاره می‌دید. پنداشت که ماهی است؛ قصدی می‌کرد تا بگیرد و هیچ نمی‌یافت. چون بارها بیاموزد و حاصلی ندید، فروگذاشت. دیگر روز هرگاه که ماهی بدیدی، گمان بردی که همان روشنایی است؛ قصدی نپیوستی و ثمرات این تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماند.

کلیله و دمنه، ترجمهٔ نصرالله منشی

قلمرو زبانی: بَط: مرغابی / پنداشت: تصوّر می‌کرد / قصدی می‌کرد: تلاش می‌کرد/ آزمودن: امتحان کردن / حاصلی ندید: نتیجه‌ای نگرفت / فرو گذاشتن: رها کردن، صرف نظر کردن / بدیدی: می‌دید / گمان بردی: فکر می‌کرد، خیال می‌کرد/ قصدی نپیوستی: اقدام نمی‌کرد / ثمرت: نتیجه.
قلمرو ادبی: جناس: گمان و همان/ مراعات نظیر: بط و ماهی و آب
قلمرو فکری: مفهوم حکایت: تجربه ناقص یا نتیجه نادرست گرفتن از تجربه‌های روزگار مایه شکست و ناکامی است.