Loading [MathJax]/extensions/TeX/cancel.js

گاما رو نصب کن!

اعلان ها
اعلان جدیدی وجود ندارد!
کاربر جدید

جستجو

میتونی لایو بذاری!
درحال دریافت اطلاعات ...

درسنامه آموزشی عربی (3) انسانی کلاس دوازدهم انسانی با پاسخ درس 4: نِظامُ الطَّبيعَةِ

آخرین ویرایش: 15:56   1402/02/11 37309 گزارش خطا

نَصِّ الدَّرسِ

تَوازُنُ الطَّبیعَةِ جَمیلٌ. خَلَقَ اللّهُ لِلطَّبیعَةِ نِظاماً یَحْکُمُ جَمیعَ الْمَوْجوداتِ مِنْ نَباتٍ وَ حَیَوانٍ و کائنِاتٍ أُخْریٰ یَعیشُ بَعْضُها عَلیٰ بَعْضٍ؛ فَیَتَحَقَّقُ التَّوازُنُ و الِاسْتقِرارُ فیها.
تعادل طبیعت چه زیباست! خداوند نظمی برایش آفریده است که بر همۀ باشندگان (موجودات) از گیاه و جانور و هستی‌های (موجودات) دیگر فرمان می‌رانَد؛ در نتیجه تعادل و آرامش (ثبات) در آن تحقّق می‌یابد.

وَ أَیُّ خَلَلٍ فی نِظامِها یُؤَدّی إلیٰ تَخریبِها وَ مَوْتِ مَنْ فیها.
و هرگونه ناهمانگی (شکافی، نقصی) در نظم آن به ویرانسازیِ آن و مرگ هرکس در آن است منجر می‌شود.

وَ مِنْ مُهَدِّداتِ نِظامِ الطَّبیعَةِ:
و از جمله تهدید کنندگان نظم طبیعت [اینها هستند]:

«تَلَوُّثُ الْهَواءِ الَّذی یُسَبِّبُ أمطاراً حَمضیَّةً.» آلودگی هوایی که موجبِ باران‌های اسیدی می‌شود.

وَ «الْإکْثارُ فِی اسْتِخدامِ الْمُبیداتِ الزِّراعیَّةِ وَ الْأَسْمِدَةِ الْکیمیاویَّةِ.» و زیاده‌روی در به کارگیری حشره‌کش‌های کشاورزی و کودهای شیمیایی.

وَ «إیجادُ النُّفایاتِ الصِّناعیَّةِ وَ الْمَنزِلیَّةِ.» و ایجاد پسماندهای (زباله‌های) صنعتی و خانگی.

فَیَتِمُّ التَّوازُنُ فِی الطَّبیعَةِ مِنْ خِلال وُجودِ رَوابِطَ مُتدَاخِلَةٍ بَیْنَ الکْائنِاتِ الْحَیَّةِ وَ بیئَتِها، وَلٰکِنْ ظَلَمَ الْإنسانُ الطَّبیعَةَ فی نَشاطاتِهِ الَّتی تُؤَدّی إلَی اخْتِلالِ هٰذَا التَّوازُنِ ظُلماً واسِعاً!
تعادل در طبیعت از راه وجود روابط کاملاً در هم تنیده میان موجودات زنده و محیط آنها انجام می‌شود؛ ولی انسان در فعّالیّت‌هایش که منجر به به هم‌خوردنِ (اختلال) این تعادل می‌شود، چقدر نسبت به طبیعت ستمگر است!

و الْآنَ لِنَقْرَأْ هٰذِهِ الْقِصَّةَ قِراءةَ دقَیقةَ لِکَی نَطَّلِعَ عَلیٰ أَفْعالِ الْإنسانِ الْمُخَرِّبَةِ لِلْبیئَةِ:
و اینک باید این داستان را با دقّت بخوانیم تا از کارهای ویرانگرِ انسان نسبت به محیط زیست آگاه (مطّلع) شویم.

یُحْکیٰ أَنَّ مُزارعِا کانَتْ لَهُ مَزرَعَةٌ کَبیرَةٌ فیها خَضْراواتٌ وَ أَشجارٌ کَثیرَةٌ. وَ کانَ یُرَبّی فی مَزرَعَتِهِ أَنواعَ الطُّیورِ، ذاتَ یَومٍ لاحَظَ الْمُزارِعُ أَنَّ عَدَدَ أَفراخِ الطُّیورِ یَنْقُصُ تَدریجیّاً.
حکایت می‌شود که کشاورزی کشتزار بزرگی داشت که در آن سبزیجات و درختان بسیاری بود و در کشتزارش گونه‌های پرندگان پرورش می‌داد، یک روز کشاورز ملاحظه کرد که شمارِ  (تعداد) پرندگان، اندک اندک (به تدریج) کم می‌شود. (رو به کاهش است.)

بَدَأَ الْمُزارِعُ یُفَکِّرُ فی سَبَبِ ذٰلِکَ وَ یُراقِبُ الْمَزرَعَةَ لَیلاً وَ نَهاراً؛ فَلاحَظَ أَنَّ عَدَداً مِنَ الْبوماتِ تَسْکُنُ قُرْبَ الْمَزرَعَةِ، فَتَهْجُمُ عَلَی الْأَفراخِ هُجوما کَبیراً وَ تأْکُلُها. فَقَرَّرَ الْمُزارِعُ التَّخَلُّصَ مِنْها، وَ هٰکَذا فَعَلَ.
کشاورز شروع کرد به فکر کردن در مورد دلیل این [موضوع] و از کشتزار شب و روز مراقبت می‌کرد؛ پس ملاحظه کرد که تعدادی از جغدها به جوجه‌ها حمله می‌کنند و آنها را می‌خورند. پس کشاورز تصمیم گرفت که از آنها رها شود. (خلاص شود) و همین طور انجام داد. (همین کار را کرد.)

وَ بَعْدَ شُهورٍ شاهَدَ الْمُزارِعُ أَنَّ الْخَضْراواتِ بِالْمَزرَعَةِ تَتَعَرَّضُ لِلْأَکْلِ وَ التَّلَفِ؛ وَ لَمّا راقَبَ الْأَمرَ مُراقَبَةً شَدیدَةً، لاحَظَ أَنَّ مَجموعَةً کَبیرَةً مِنْ فِئْرانِ الْحَقْلِ تَهْجُمُ عَلَی الْخَضْراواتِ وَ تَأْکُلُها.
و پس از چند ماه کشاورز دید که سبزیجات در کشتزار، دستخوشِ (در معرضِ) خوردن و از بین رفتن قرار می‌گیر‌ند و هنگامی که به شدّت مراقب موضوع بود، ملاحظه کرد که مجموعۀ بزرگی از موش‌های دشت به ‹ سبزیجات حمله می‌کنند و آنها را می‌خورند.

أَخَذَ الْمُزارِعُ یُفَکِّرُ: «لمِاذاَ ازْدادَ عَدَدُ فِئْرانِ الْحَقْلِ ازْدیادا کَبیراً»؟!
کشاورز شروع به اندیشیدن کرد: چرا شمارِ (تعدادِ) موش‌های دشت بسیار افزایش می‌یابد؟!

فَذَهَبَ إلیٰ خَبیرِ الزِّراعَةِ وَ اسْتَشارَهُ. فَقالَ لَهُ الْخَبیرُ:
پس نزد کارشناس کشاورزی رفت و از او مشورت خواست و کارشناس به او گفت:

«کَیْفَ یَکونُ ذٰلِکَ، وَ هُناکَ بوماتٌ کَثیرَةٌ فی مِنطَقَتِکُم!؟»
چگونه این امکان دارد؟ در حالی که جغدهای بسیاری در منطقۀ شما وجود دارند؟!

قالَ لَهُ الْمُزارِعُ: «إنّی تَخَلَّصْتُ مِنَ الْبوماتِ بِقَتْلِ الْکَثیرِ مِنْها.»
کشاورز به او گفت: من بی‌گمان از جغدها با کشتنِ بسیاری از آنها خلاص شدم.

قالَ الْخَبیرُ: «إنَّکَ تَعَدَّیْتَ عَلیٰ نِظامِ الطَّبیعَةِ تَعَدّیَ الظّالِمینَ، فَالْبوماتُ کانَتْ تَتَغَذّیٰ عَلیٰ فِئْرانِ الْحَقْلِ إضافَةً إلَی الْأَفراخِ.
کارشناس گفت: چه کار ویرانگری نسبت به طبیعت! بی‌گمان تو ستمگرانه به نظم طبیعت دست‌درازی کردی؛ زیرا جغدها افزون بر (علاوه بر) جوجه‌ها از موش‌های دشت نیز تغذیه می‌کردند.

وَ بَعْدَ التَّخَلُّصِ مِنْ أَکْثَرِ البْوماتِ ازْدادَ عَدَدُ فِئْرانِ الْحَقْلِ. کانَ الوْاجِبُ عَلَیکَ تَصحیحَ هٰذَا الْخَطأَ بِالْحِفاظِ عَلیٰ طُیورِکَ لا بِقَتْلِ الْبوماتِ؛ فَإِنِ اسْتَمَرَّتِ الْحالَةُ هٰکَذا، فَسَتُشاهِدُ مَشاکِلَ جَدیدَةً فِی الْبیئَةِ الَّتی تَعیشُ فیها مُشاهَدَةً مُؤْلِمَةً.»
و پس از رها شدن (خلاص شدن) از بیشترِ جغدها شمارِ (تعدادِ) موش‌های دشت افزایش یافت. بر تو واجب بود که این خطا را با مراقبت از جوجه‌هایت -نه با کشتنِ جغدها- تصحیح می‌کردی؛ زیرا اگر [این] حالت اینچنین ادامه یابد، مشکلات تازه‌ای در محیطِ زیستی که در آن زندگی می‌کنی به گونه‌ای دردناک مشاهده خواهی کرد.

وَ هٰکَذا قَرَّرَ الْمُزارِعُ الْحِفاظَ عَلَی الْأَفْراخِ وَ السَّماحَ لِلْبوماتِ بِدُخولِ مزَرَعَتِهِ. فَازدْاد عَدَدُها مَرَّةً أُخْریٰ، وَ أَکَلَتَْ فِئْرانَ الْحَقْلِ، وَ عادَتِ الْبیئَةُ إلیٰ حالَتِهَا الطَّبیعیَّةِ.
و این چنین کشاورز تصمیم گرفت که از جوجه‌ها مراقبت کند و به جغدها اجازه دهد وارد مزرعه شوند. در نتیجه بار دیگر شمارِ آنها افزایش یافت و موش‌های دشت را خوردند و محیط زیست به حالت طبیعی‌اش بازگشت.

اَلْمُعْجَم

أَرونی: نشانم دهید «أَروا + نون وقایة + ی‌» تَحَقَّقَ‌: تحقّق یافت اَلْحَمْضیَّة: اسیدی قَرَّرَ: تصمیم گرفت
اَلِاسْتِقرار : آرامش و ثبات تَعَدّیٰ‌: دست درازی کرد (مضارع: یَتَعَدّیٰ) اَلْخَبیر: کارشناس «جمع: اَلْخُبَراء» اَلْکائِنات: موجودات
اَلْأَسْمِدَة‌: کودها «مفرد: اَلسَّماد‌» تَعَرَّضَ: در معرض قرار گرفت اَلْخَضْراوات‌: سبزیجات اَلْمُزارِع: کشاورز = اَلْفَلّاح
اِطَّلَعَ‌: آگاهی یافت «‌مضارع: یَطَّلِعُ‌» تَغَذّیٰ: تغذیه کرد (مضارع: یَتَغَذّیٰ) راقَبَ‌: مراقبت کرد اَلْمُهَدِّد: تهدید کننده
اَلْأَفراخ‌: جوجه‌ها «مفرد: اَلْفَرْخ‌» = اَلْفِراخ اَلتَّلَوُّث: آلودگی رَبّیٰ‌: پرورش داد (مضارع: یُرَبّی) مُؤْلِم: دردآور
اَلْإکْثار‌: بسیار گردانیدن‌، زیاده‌روی اَلتَّوازُن: تعادل اَلسَّماحُ لِـ: اجازه دادن به (سَمَحَ ـَ) هُناکَ: آنجا‌، وجود دارد
اَلْبیئَة‌: محیط زیست اَلْحَقْل: کشتزار «جمع: اَلْحُقول» اَلْفِئْرانِ: موش‌ها «واحد آن: اَلْفَأْرَة» یَعیشُ بَعضُها عَلیٰ بَعضٍ‌: از یکدیگر تغذیه می‌کنند

حَوْلَ النَّصِّ

أ- عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ.

1- الَرَّوابِطُ الْمُتدَاخِلَةُ بَیْنَ الکْائنِاتِ الْحَیَّةِ وَ بیئَتِها تُؤَدّی إلَی اخْتِلالِ التَّوازُنِ فِی الطَّبیعَةِ. غ
روابط در هم تنیده میان موجودات زنده و محیط آنها منجر به برهم خوردن تعادل در طبیعت می‌شود.

2- کانَ الْفَلّاحُ یَمْلِکُ مَزرَعَةً فی شَمالِ إیران یَزْرَعُ فیهَا الرُّزَّ . غ
کشاورز، مالک کشتزاری در شمال ایران بود که در آن برج می‌کاشت.

3- ظَنَّ الْمُزارِعُ أَنَّ الْبوماتِ هیَ الَّتی تَأکُلُ أَفْراخَ الطُّیورِ. ص
کشاورز گان کرد که این جغدها هستند که جوجه‌های پرندگان را می‌خورند.

4- اَلزّارِعُ لَمْ یَسمَحْ لِلثَّعالِبِ بِالدُّخولِ إلیٰ مَزرَعَتِهِ. غ
کشاورز به روباه‌ها اجازه ورود به کشتزارش را نداد.

5- کانَ الْمُزارِعُ یُرَبِّی الطُّیورَ وَ الْبوماتِ فی مَزْرَعَتِهِ. غ
کشاورز در کشتزارش پرنده و جغد پرورش می‌داد.

6- فِی النِّهایَةِ حافَظَ الْمُزارِعُ عَلَی الطُّیورِ وَ أَفْراخِها. ص
در پایان، کشاورز مراقب پرنده‌ها و جوجه‌هایشان شد.

7- تُعَدُّ النُّفایاتُ الصِّناعیَّةُ تَهْدیداً لِنِظامِ الطَّبیعَةِ. ص
پسماندهای صنعتی تهدیدی برای نظم (نظام) طبیعت هستند.

ب- اِنْتَخِبِ الْکَلِمَةَ الصَّحیحَةَ لِلْفَراغِ.

1- بَعْدَ (سِنینَ / شُهورٍ) شاهَدَ الْمُزارِعُ أَنَّ الْخَضْراواتِ بِالْمَزْرَعَةِ تَتَعَرَّضُ لِلْأَکْلِ وَ التَّلَفِ.
کشاورز پس از چند ماه، دید که سبزیجات کشتزار در معرض خوردن و تلف شدن قرار می‌گیرد.

2- کانَتْ مَجْموعَةٌ کَبیرَةٌ مِنَ (الثَّعالِبِ / الْفِئرانِ) تَهْجُمُ عَلَی الْخَضْراواتِ وَ تَأْکُلُها.
گروه بزرگی از موشٰ‌ها به سبزیجات حمله می‌کردند و آنها را می خوردند.

3- عَیْشُ الْحَیوَاناتِ بَعْضِها علَیٰ بَعْضٍ یُحَقِّقُ إِیجادَ (النُّفایَةِ / التَّوازُنِ) فِی الطَّبیعَةِ.
زندگی جانداران از یکدیگر (تغذیه جانوران از همدیگر ) تعادل طبیعت را محقق می‌سازد.

4- أَیُّ خَلَلٍ فی نِظامِ الطَّبیعَةِ یُؤَدّی إلیٰ تَخْریبِها وَ (مَوْتِ / حَیاةِ) مَنْ فیها.
هرگونه آسیبی در نظم (نظام) طبیعت، منجر به ویران‌سازی آن و مرگ هرکه در آن است می‌شود.

5- إیجادُ النُّفایاتِ الصِّناعیَّةِ وَ الْمَنْزِلیَّةِ (یُهَدِّدُ / لا یُهَدِّدُ) نِظامَ الطَّبیعَةِ.
ایجاد پسماندهای صنعتی و خانگی، نظم (نظام) طبیعت را تمدید می‌کند.

6- تَدَخُّلُ الْإنْسانِ فی أُمورِ الطَّبیعَةِ یُؤَدّی إلیٰ (تَنظیمِ / اِخْتِلالِ) تَوازُنِها.
دخالت انسان در امور طبیعت، منجر به برهم خوردن تعادل آن می‌شود.

7- هَدَّدَ الْمُزارِعُ الطَّبیعَةَ فی مَزْرَعَتِهِ بِـ (حِفْظِ / قَتْلِ) بوماتِها.
کشاورز، طبیعت را در کشتزارش با کشتن جغدهای آن تحدید کرد.

اِخْتَبِرْ نَفْسَکَ (صفحهٔ 63 کتاب درسی)

 

اِنْتَخِبِ التَّرجَمَةَ الصَّحیحَةَ، ثُمَّ عَیِّنِ الْمَفعولَ الْمُطْلَقَ، وَ اذْکُرُ نَوعَهُ.

1- ﴿فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً﴾ اَلْمَعارِج: 5
الف) قطعاً شکیبایی کن.
ب) به زیبایی صبر کن.
مفعول مطلق نوعی

2- ﴿...اُذْکُرُوا اللهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ اَلْأَحزاب: 41
الف) خدا را همیشه یاد کنید.
ب) خدا را بسیار یاد کنید.
مفعول مطلق نوعی

3- ﴿...کَلَّمَ اللهُ موسی تَکلیماً﴾ اَلنِّساء: 164
الف) خدا با موسی قطعاً سخن گفت.
ب) خدا با موسی سخنی گفت.
مفعول مطلق تأکیدی

4- ﴿... وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنزیلاً﴾ اَلْفُرقان: 25
الف) و مانند ملائک فرود آمدند.
ب) و فرشتگان قطعاً فرود آورده شدند.
مفعول مطلق تأکیدی

اَلتَّمارین

الَتَّمْرینُ الْأوَّلُ (صفحهٔ 64 کتاب درسی)

 

عَیِّنْ کَلِمَةً مُناسِبَةً لِلتَّوضیحاتِ التّالیَةِ مِنْ مُعْجَمِ الدَّرسِ.

1- أَنواعٌ مِنَ النَّباتاتِ الَّتی یَتَغَذَّی الْإنسانُ بِها. (اَلْخَضْراوات)
انواع گیاهانی که مردم می‌خورند. سبزیجات

2- أَرْضٌ واسِعَةٌ خَضْراءُ تُزْرَعُ فیها أَنواعُ الْمَحاصیلِ. (اَلْحَقْل)
زمین شناور سبزی که در آن گونه‌های فراورده‌ها انواع محصولات کشت می‌شود. دشت

3- عالِمٌ مُتَخَصِّصٌ بِأُمورِ مِهْنَةٍ أَوْ عَمَلٍ أَوْ بَرنامَجٍ. (اَلْخَبیر).
دانای متخصص در امور پیشه‌ای یا کاری یا برنامه‌ای (نرم افزاری)

4- مَوادُّ کیمیاویَّةٌ وَ طَبیعیَّةٌ لِتَقویَةِ التُّرابِ الضَّعیفِ. (اَلسَّماد)
مواد شیمیایی و طبیعی برای توانمندسازی خاک تاتوان. (تقویت خاک ضعیف)

5- حَیوَانٌ صَغیرٌ یَعیشُ تَحْتَ الْأَرضِ یَنْقُلُ داءَ الطاّعونِ؛ وَ الْقِطُّ مِنْ أعَدائِهِ. (اَلْفَأر)
جانداری کوچک که زیر زمین زندگی می‌کند؛ بیماری طاعون را منتقل می‌سازد و گریه از دشمنانش است.

اَلتَّمْرینُ الثّانی (صفحهٔ 64 کتاب درسی)

 

اِقْرَأ النَّصَّ التّالیَ؛ ثُمَّ عَیِّنْ تَرجَمَةَ الْکَلِماتِ الْحَمْراءِ، وَ اکْتُبِ الْمَطلوبَ مِنْکَ.

اَلْکِتابُ الْخامِسُ وَ الْأَرْبَعونَ مِنْ نَهْجِ الْبَلاغَةِ
إلیٰ عُثمانَ بْنِ حُنَیفٍ عامِلِ أَمیرِ الْمؤمِنین عَلیٍّ (ع) عَلَی الْبَصْرَةِ.
أَمّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنی أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعاکَ إلیٰ مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إلَیها؛ ... وَ ما ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجیبُ إلیٰ طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهُم مَجْفُوٌّ وَ غَنیُّهُم مَدْعُوٌّ.
ألا وَ إنَّ لِکُلِّ مَأْمومٍ إماماً یَقْتَدی بِهِ وَ یَسْتَضیءُ بِنورِ عِلْمِهِ.
ألا وَ إنَّ إمامَکُم قَدِ اکْتَفیٰ مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ.
ألا وَ إنَّکُم لاتَقْدِرونَ عَلیٰ ذٰلِکَ وَ لٰکِنْ أَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدادٍ.

نامۀ چهل و پنجم نهج البلاغه
به عثمان بن حُنَیف استاندار امیرالمؤمنین علی در بصره
امّا پس [از یاد خدا و پیامبر] ای پسر حُنَیف، به من [خبر] رسید که مردی از مردان بصره، تو را به سفرۀ مهمانیِ خویش فرا خواند و تو به سرعت به سوی آن شتافتی.
گمان نمی‌کردم مهمانیِ مردمی را بپذیری که تهیدستشان رانده و ثروتمندشان دعوت شده است.
آگاه باشید که هر رهروی پیشوایی دارد که از او پیروی می‌کند و از نور دانشش روشنی می‌جوید.
آگاه باشید امامتان از دنیایش به دو جامۀ کهنه و از خوراکش به دو قرص نان بسنده کرده است.
آگاه باشید که قطعاً شما نمی‌توانید چنین کنید؛ ولی با پارسایی و تلاش و پاکدامنی و درستی، مرا یاری دهید.

1- عَیِّنْ نونَ الْوِقایَةِ فِی النَّصِّ: نون فی بَلَغَنی.

2- أَعْرِبِ الْکَلِماتِ الَّتی تَحْتَها خَطٌّ:
أَمّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ، فَقَدْ بَلَغَنی أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعاکَ إلیٰ مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إلَیها.
حُنَیفٍ: مضافٌ إلیه، مجرور
رَجُلاً: اِسْمُ أَنَّ، منصوب
فِتْیةِ: مجرور به‌حرف جر مضاف إلیه، مجرور
الْبَصْرَةِ: مضاف إلیه؛ مجرور به کسره
مَأْدُبَةٍ: مجرور به‌حرف جر

3- عَیِّنْ مِنَ النَّصِّ کَلِمَةً عَلیٰ وَزْنِ «أَفْعَلْتَ» وَ الْأُخْریٰ عَلیٰ وَزْنِ «افِتْعِال»: أَسْرَعْتَ و اِجْتِهاد

4- عَیِّنْ نَوعَ فِعْلِ «لا تَقْدِرونَ» و صیغَتَهُ: مضارعٌ منفیٌّ، جمعٌ مذکّرٌ مخاطبٌ

اَلتَّمْرینُ الثّالِثُ (صفحهٔ 66 کتاب درسی)

 

تَرْجِمِ الْکَلِماتِ التّالیَةَ.

اَلْماضی اَلْمُضارِعُ وَ الْمُستَقبَلُ اَلْأَمْرُ وَ النَّهْیُ اَلْمَصْدَر اِسْمُ الْفاعِلِ
قدَ أَرْسَلَ: فرستاده است سَوْفَ یُرْسِلُ: خواهد فرستاد أَرْسِلوا: بفرستید إرْسال: فرستادن مُرْسِلونَ: فرستندگان
اِنْتَبَهَ: آگاه شد سَتَنْتَبِهونَ: آگاه خواهید شد اِنْتَبِهوا: آگاه شوید اِنْتِباه: آگاه شدن مُنتَبِهینَ: آگاه شدگان
اِنْسَحَبْتُم: عقب‌نشینی کردید لا یَنْسَحِبُ: عقب‌نشینی نمی‌کند لا تَنْسَحِبْ: عقب نشینی نکن اِنْسِحاب: عقب‌نشینی کردن مُنْسَحِب: عقب‌نشینی کننده
مَا اسْتَرْجَعَ: پس نگرفت یَسْتَرْجِعُ: پس می‌گیرد لا تَسْتَرْجِعی: پس نگیر اِسْتِرْجاع: – پس گرفتن مُسْتَرجِع: پس گیرنده
ما جادَلَ: بحث نکرد لَمْ یُجادِلْ: بحث نکرد، بحث نکرده است لا تُجادِلوا: بحث نکنید مُجادَلَة: بحث کردن مُجادِلانِ: دو بحث کننده، بحث کنندگان
تَذَکَّرَ: به یاد آورد یَتَذَکَّرانِ: به یاد می‌آورند تَذَکَّرْ: به یاد بیاور تَذَکُّر: به یاد آوردن مُتَذَکِّراتُ: به یاد آورندگان
تَناصَوا: همیاری کردند تَتَناصَونَ: همیاری می‌کنید رَجاءً تَناصَروا: لطفاً همیاری کنید تَناصُر: همیاری کردن مُتَناصِرَینِ: همیاری کنندگان
قَدْ سَجَّلَ: ضبط کرده است تُسَجِّلینَ: ضبط می‌کنی سَجِّلْ: ضبط کن تَسْجیل: ضبط کردن مُسَجِّلَةُ: ضبط کننده، دستگاه ضبط صوت

اَلتَّمرینُ الرّابِعُ (صفحهٔ 66 کتاب درسی)

 

اُکْتُبِ الْعَمَلیّاتِ الْحِسابیَّةَ التّالیَةَ کَالْمِثالِ:

1- تِسعَةٌ زائِدُ أَرْبَعَةٍ یُساوی ثلَاثَةَ عَشَرَ. 13 = 4 + 9
نه بعلاوه چهار برابر سیزده می‌شود.

2- سَبْعَةٌ فی خَمْسَةٍ یسُاوی خَمْسَةً وَ ثلَاثینَ. 35 = 5 × 7
هفت در پنج برابر سی و پنج می‌شود.

3- أَرْبَعونَ تَقسیمٌ عَلیٰ أَرْبَعَةٍ یُساوی عَشَرَةً. 10 = 4 ÷ 40
چهل تقسیم بر چهار برابر ده می‌شود.

4- سِتَّةٌ وَ تِسْعونَ ناقِصُ سِتَّةَ عَشَرَ یُساوی ثَمانینَ. 80 = 16 - 96
نود و شش منهای شانزده برابر هشتاد می‌شود.

5- ثَمانیَةٌ وَ سِتّونَ ناقِصُ أَحَدَعَشَرَ یُساوی سَبْعَةً وَ خَمْسینَ. 57 = 11 - 98
شصت و هشت منهای یازده برابر پنجاه و هفت می‌شود.

6- واحِدٌ وَ عِشْرونَ زائِدُ اثنْیَنِ وَ سِتینَ یُساوی ثَلاثَةً وَ ثَمانینَ. 83 = 62 + 21
بیست و یک بعلاوه شصت و دو برابر هشتاد و سه می‌شود.

اَلتَّمرینُ الْخامِسُ (صفحهٔ 67 کتاب درسی)

 

عَیِّنْ إعرابَ الْکَلِماتِ الَّتی أُشیرَ إلَیها بِخَطٍّ.

اَلْمُبتَدَأ، اَلْخَبَر، اَلْفاعِل، اَلْمَفعول، اَلْمَفعولُ الْمُطلَقُ، نائِبُ الْفاعِلِ، اَلْمُضافُ إلَیهِ، اَلْمَجرورُ بحَِرفِ الْجَرِّ، الصِّفَة، اسِمُ الْحُروفِ الْمُشَبَّهَةِ بِالْفِعْلِ وَ خَبَرُهُ، اِسْمُ لا النّافیَةِ لِلْجِنْسِ وَ خَبَرُهُ، اَلْحال، اَلْمُستَثنیٰ

1- إنَّ اللهَ غافِرُ ذنُوبِ التّائِبینَ.
همانا خداوند آمرزنده گناهان توبه کنندگان است.
اللهَ: اسم «إنّ» منصوب به فتحه
غافِرُ: خبر «إنّ» مرفوع به ضمّه
ذنُوبِ: مضاف الیه مجرور به کسره
التّائِبینَ: مضاف الیه مجرور به کسره

2- لاشَیءَ أَحَقُّ بِالسِّجْنِ مِنَ اللِّسانِ.
هیچ چیزی شایسته‌تر به زندانی شدن از زبان نیست.
شَیءَ: اسم «لا» مبنی بر فتح
أحَقُّ: خبر «لا» مرفوع به ضمّه
اللِّسانِ: مجرور به حرف جرّ

3- اَلْحَیاةُ مسُتَمِرَّةٌ سَواءٌ ضَحِکْتَ أَمْ بَکَیْتَ.
زندگانی ادامه دارد چه بخندی چه بگریی.
اَلْحَیاةُ: مبتدأ، مرفوع به ضمه
مسُتَمِرَّةٌ: خبر، مرفوع به ضمه

4- مَنْ لَمْ یُؤَدِّبْهُ الْوالِدانِ صَغیراً یُؤَدِّبْهُ الزَّمَنُ.
هرکس را در کودکی پدرومادر ادب نکنند، روزگار ادبش می‌کند.
الْوالِدانِ: فاعل، مرفوع به «ا»
صَغیراً: حال، منصوب به فتحه
الزَّمَنُ: فاعل، مرفوع به ضمه

5- یَهْتَمُّ الْمُواطِنُ الْفَهیمُ بِنَظافَةِ الْبیئَةِ اهْتِماماً بالِغاً.
شهروند فهمیده توجه بسیاری به پاکیزگی زیستگاه می‌کند.
الْمُواطِنُ: فاعل، مرفوع به ضمه
الْبیئَةِ: مضافٌ إلیه مجرور به کسره
اهْتِماماً: مفعول مطلق نوعی، منصوب به فتحه
بالِغاً: صفة، منصوب به تعبیت نصب آن به فتحه

6- لا یُتْرَکُ الصَّدیقُ بِسَبَبِ زَلَّةٍ أَوْ عَیبٍ فیهِ؛ لِأَنَّهُ لا یوجَدُ أَحَدٌ کامِلٌ إلّا اللهَ.
دوست به علت لغزش یا عیبی که در اوست ترک نمی‌شود، برای اینکه او کسی را غیر از خداوند کامل نمی‌یابد.
الصَّدیقُ: نائب فاعل، مرفوع به ضمه
زَلَّةٍ: مضافٌ إلیه، مجرور به کسره
کامِلٌ: صفة، مرفوع به تبعیت رفع آن به ضمه
اللهَ: مستثنی، منصوب به فتحه

7- یَرَی الْمُتشَائِمُ الصُّعوبَةَ فی کُلِّ فُرصَةٍ؛ أَمَّا الْمُتَفائِلُ فَیَرَی الْفُرصَةَ فی کُلِّ صُعوبَةٍ.
بدبین دشواری را در هر فرصتی می‌بیند؛ اما خوش‌بین در هر دشواری فرصت را می‌بیند.
الْمُتشَائِمُ: فاعل، مرفوع به ضمه
الصُّعوبَةَ: مفعول، منصوب به فتحه
الْفُرصَةَ: مفعول، منصوب به فتحه

اَلتَّمرینُ السّادِسُ (صفحهٔ 68 کتاب درسی)

 

أَکْمِلْ فَراغاتِ التَّرجَمَةِ؛ ثُمَّ أَعْرِبْ ما أُشیرَ إلیهِ بِخَطٍّ.

بَعْضُ الطُّیورِ قَدْ تَلْجَأُ إلَی حِیَلٍ لِطَرْدِ مُفْتَرِسِها عَنْ عُشِّها، وَ مِنْ هٰذِهِ الْحِیَلِ أَنَّ أَحَدَ الطُّیورِ حینَ یَریٰ حَیوَاناً مُفْتَرِساً قَریباً مِنْ عُشِّهِ، یَتَظاهَرُ أَمامَهُ بِأَنَّ جَناحَهُ مَکْسورٌ، فَیَتْبَعُ الْحَیَوانُ الْمُفْتَرِسُ هٰذِهِ الْفَریسَةَ، وَ یَبْتَعِدُ عَنِ الْعُشِّ ابْتِعاداً کثیراً. وَ عِندَما یَتَأَکَّدُ الطّائِرُ مِنْ خِداعِ الْعَدوِّ وَ ابْتِعادِهِ مِنْ عُشِّهِ وَ إِنقاذِ حَیاةِ فِراخِهِ مِنَ الْمَوْتِ یَطیرُ بَغْتَةً طَیَراناً سَریعاً.

گاهی برخی پرندگان برای دور کردن شکارچی‌شان از لانه‌شان به چاره اندیشی پناه می‌برند (چاره جویی می‌کنند). از جملۀ این چاره اندیشی‌ها این است که هنگامی که یکی از این پرنده‌ها جانوری درنده نزدیک لانه‌اش می‌بیند، روبه رویش وانمود می‌کند که بالش شکسته است، در نتیجه جانورِ درنده این شکار را تعقیب می‌کند و از لانه، بسیار دور می‌شود و وقتی پرنده از نیرنگ زدن به دشمن و دور شدنش از لانه‌اش و نجات دادنِ زندگیِ جوجه‌هایش مطمئن می‌شود، ناگهان پرواز می‌کند.

بَعْضُ: مبتدا مرفوع به ضمه
عشِّ: مجرور به حرف جرّ
حَیوانا: مفعول منصوب به فتحه
الحَیوانُ: فاعل مرفوع به ضمّه
المُفْتَرسُ: صفت مرفوع به تبعیت
خِداعِ: مجرور به حرف جرّ

عشّ: مجرور به حرف جرّ
حَیاهِ: مضاف الیه مجرور به کسره

اَلتَّمرینُ السّابِعُ (صفحهٔ 69 کتاب درسی)

 

عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ.

1- ﴿إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناًاَلْفَتح: 1
قطعاً ما برای تو به صورت آشکار فتح کردیم.
فَتحاً: مفعول مطلق
مُبیناً: صفت

2- ﴿إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً﴾ اَلْإنسان: 23
به راستی ما قرآن را به صورت تدریجی بر تو نازل کردیم.
الْقُرآنَ: مفعول به
تَنزیلاً: مفعول مطلق

3- لا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لا میراثَ کَالأدَبِ. اَلْإمامُ عَلیٌّ (ع)
هیچ فقری مانند نادانی و هیچ میرای مانند ادب نیست.
فَقْرَ: اسم لای نفی جنس
کالأدب: جار و مجرور

4- یَنقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یَزیدُ.
هر چیزی با انفاق و بخشش کم می‌شود به جز علم، چرا که آن زیاد می‌شود.
کُلُّ: فاعل
بالْإنفاقِ: جار و مجرور
الْعِلْمَ: مستثنی

5- یَعیشُ الْبَخیلُ فی الدُّنیا عَیْشَ الْفُقَراءِ وَ یُحاسَبُ فی الْآخِرَةِ مُحاسَبَةَ الْأَغنیاءِ.
بخیل در دنیا مانند نیازمند زندگی می‌کند و در آخرت مانند ثروتمند محاسبه می‌شود.
البَخیلُ: فاعل
عَیْشَ: مفعول مطلق
الْفُقَراءِ: مضاف الیه
مُحاسَبَةَ: مفعول مطلق
الأغنیاءِ: مضاف الیه

اَلتَّمرینُ الثّامِنُ (صفحات 69 و 70 کتاب درسی)

 

تَّرجِمِ النَّصَّ التّالیَ؛ ثُمَّ أَجِبْ عَمّا یَلی.

الَسَّمَکُ الْمَدفونُ
یوجَدُ نَوْعٌ مِنَ الْأَسماکِ فی إفرْیقیا یَسْتُرُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْجَفافِ فی غِلافٍ مِنَ الْمَواد الْمُخاطَّیةِ الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ، وَ یَدْفِنُ نَفْسَهُ تَحْتَ الطّینِ، ثُمَّ یَنامُ نَوْماً عَمیقاً أَکْثَرَ مِنْ سَنَةٍ، و لا یَحْتاجُ إلَی الْماءِ و الطَّعامِ وَ الْهَواِء احْتیاجَ الْأَحیاءِ؛ وَ یَعیشُ داخِلَ حُفْرَةٍ صَغیرَةٍ فِی انْتِظارِ نُزولِ الْمَطَرِ، حَتّیٰ یَخْرُجَ مِنْ الْغِلافِ خُروجاً عَجیباً. أَمَّا الصَّیّادونَ الْفریقیوّنَ فَیَذْهَبونَ إلیٰ مَکانِ اخْتفِائِهِ قَبْلَ نُزولِ الْمَطَرِ وَ یَحْفِرونَ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِْهِ.

ماهی دفن شده
در آفریقا گونه‌ای ماهی وجود دارد که هنگام خشکسالی خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می‌کند که از دهانش بیرون می‌آید و خودش را زیر گِل دفن می‌کند. سپس بیشتر از یک سال به خوابی عمیق فرو می‌رود و به آب و خاک و هوا نیاز ندارد. درون چاله‌ای کوچک چشم به راهِ بارشِ باران زندگی می‌کند: تا این که از آن پوشش بیرون بیاید. صیادان آفریقایی به محل پنهان شدن پیش از بارش باران می‌روند و برای شکار او خاک خشک را حَفر می‌کنند.

1- أَینَ یوجَدُ هٰذَا السَّمَکُ؟ یوجَدُ هذَا السَّمَکُ فی إفریقیا.
این ماهی کجا یافت می‌شود؟‌ این ماهی در آفریقا یافت می‌شود.

2- کَم مُدَّةً یَنامُ السَّمَکُ الْمَدفونُ؟ یَنامُ أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ.
شُش ماهی چه مدتی می‌خوابد؟ بیش از یک سال می‌خوابد.

3- فیمَ یَستُرُ السَّمَکُ الْمَدفونُ نَفْسَهُ؟ یسْتُرُ نفْسَهُ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ.
شُش‌ماهی خودش را در چه چیزی پنهان می‌کند؟ خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می‌کند.

4- کیَفَ یَصْنَعُ السَّمَکُ الْمَدفونُ الْمَوادَّ الْمُخاطیَّةَ؟ من المَواد الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ
شُش‌ماهی مواد مخاطی را چگونه می‌سازد؟ خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می‌کند.

5- مَا اسْمُ الْقارَّةِ الَّتی تَعیشُ فیهَا السَّمَکُ الْمَدفونُ؟ اسمها إفرْیقیا.
قاره‌ای که شُش‌ماهی در آن زندگی می‌کند چه نام دارد؟ نامش آفریقاست.

6- مَن یَحفِرُ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِ السَّمَکِ الْمَدفونِ؟ الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ یحْفِرونَ التُّرابَ الجْافَّ لِصَیدِهِ.
چه کسی خاک خشک را برای شکار شُش‌ماهی می‌کَند؟ شکارچی‌های آفریقایی خاک خشک را برای شکارش حفر می‌کند.

7- لمِاذا یحَفِرُ الصَّیّادونَ الْإفریقیّونَ التُّرابَ الْجافَّ حَسَبَ النَّصِّ؟ یحْفِرونَ التُّرابَ الجْافَّ لِصَیدِ السَّمَکُ الْمَدفونُ.
با توجه به متن چرا شکارچیان آفریقایی خاک خشک را می‌کنند؟ خاک خشک را برای شکار شُش‌ماهی می‌کنند.

8- مَتیٰ یَسْتُرُ السَّمَکُ الْمَدفونُ نَفْسَهُ فی غِلافٍ مِنَ الْمَواد الْمُخاطیَّةِ؟ یسْتُرُ السَّمَکُ المَدفونُ نفْسَهُ عِندَ الجَفافِ.
کی شُش‌ماهی خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می‌کند؟ شُش‌ماهی خودش را هنگام خشکسالی پنهان می‌کند.

9- ابْحَثْ عَن مُتَضادِّ «تَدْخُلُ وَ فَوق وَ أَموات و یَموتُ و صُعود «وَ مُتَرادِفِ «غِذاء وَ یَروحُ وَ عام وَ یَرقُدُ.»
تدخلُ ≠  تَخْرُجُ (داخل می‌شود / خارج می‌شود)
فَوق ≠ تحت (بالا / زیر)
أموات ≠  أحیاء (مردگان / زندگان)
یَموتُ ≠  یعیش (می‌میرد / زندگی می‌کند)
صُعود ≠  نزول (اوج گرفتن / فرود آمدن)
غذاء  =  طعام (خوراک)
یَروحُ  =  یَذهبُ (می‌رود)
عام  =  سنه (سال)
یرقدُ  =  یَنام (می‌خوابد)

10- اِبْحَثْ عَنِ «الْمَفعولِ الْمُطلَقِ» وَ «الْمُضافِ إلیهِ» وَ «الصِّفَةِ» وَ «الْجارِّ وَ الْمَجرورِ.»
المَفعولِ المُطلقِ: نَوْماً عَمیقاً؛ احتْیاجَ الْأحَیاء؛ خُروجاً عَجیباً
المُضافِ إلیهِ: نفْسَهُ؛ عِندَ الجَفافِ؛ فَمِهِ؛ نَفْسَهُ؛ تَحْتَ الطّینِ؛ داخِلَ حفُرْه؛ انتْظِارِ نُزولِ المَطرِ؛ مَکانِ اخْتفِائهِ؛ قبَلَ نُزولِ المَطرِ؛ صَیدِهِ.
الصِّفَهِ: المَواد المُخاطیهِّ؛ نَوْماً عَمیقاً؛ حفُرْهَ صَغیرهَ؛ خُروجا عَجیباً؛ الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ؛ التُّرابَ الجْافَّ.
الجْارِّ وَ المَجرورِ: مِنَ الْأسَماکِ؛ فی إفْریقیا؛ فی غِلافٍ؛ مِنَ المَواد؛ مِنْ فَمِ؛ مِنْ سَنَهٍ؛ إلیَ الْماء؛ فِی انتْظِارِ؛ مِنْ الغِلافِ؛ إلی مَکانِ.

11- اِبحَثْ عَنِ أسَماء الْجَمعِ السّالِمِ وَ الْمُکَسَّرِ وَ اکْتُبْ نَوعَها.
الْأسَماکِ: جمع مکسّر؛ مفرده سَمَک
المَواد: جمع مکسّر؛ مفردها مادّه
الصَّیادونَ: جمع مذّکر سالم؛ مفردها صیّاد
الْإفریقیّونَ: جمع مذّکر سالم؛ مفردها إفریقیّ.

12- اُکتُبْ نَوعَ فِعلِ «یَسْتُرُ» وَ صیغَتَهُ. أ هوَ لازِمٌ أَمْ مُتَعَدٍّ؟ مضارع؛ للغائب؛ متعدّ