در حکایت سفر، «پیر» از زبان آسیاب، خطاب به همراهان چه میگوید؟
1 )
معرفت این است که من گرد خویش گردم و در خود سفر کنم تا همه چیز را از خود دور کنم
2 )
معرفت در گرد خویش گشتن است و پیوسته در سفر بودن تا هر چه را نخواهی از خود دور کنی
معرفت این است که من در آنم، گرد خویش میگردم و پیوسته در خود سفر میکنم تا هر چه نیاید از خود دور کنم
4 )
معرفت این است که گرد خویش بچرخم و پیوسته در خود سفر کنم تا هر چه لازم است از خود دور کنم