فیلسوفان با توجه به دیدگاه های بنیادی در باب حقیقت انسان و جهان، نظرات مختلفی در باب معنای زندگی، فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه علوم تربیتی و... دارند. در اینجا هم نظریهای خاص در باب حقیقت انسان و هدف هستي او مطرح شده که بر طبق آن، «تکامل بدنی انسان» موجب تغییر کلی «هدف هستی و وجود او» میشود. از آنجا که این دیدگاه فلسفی، «تغییرات بدنی» را علت «تغییر هدف هستی» میداند، معلوم میشود «هستي انسان را مساوی «وجود بدنی او» فرض کرده و منکر وجود «روح غیرمادی» در انسان است. طبق این دیدگاه، طبعا نمیتوانیم به ارزشهای اخلاقی ثابتی هم باور داشته باشیم؛ زیرا وقتی هدف هستی انسان، تابع بدن متغیر اوست؛ لزومی ندارد ارزش های اخلاقی را ثابت فرض کنیم. این نتیجه دیدگاه مورد نظر در «فلسفه اخلاق» است.
(توجه: این دیدگاه تعارضی با پذیرش نیازهای ثابت زیستی، مثل نیاز به «تنفس» و «تغذیه» ندارد؛ زیرا موجودات زنده هر قدر تکامل پیدا کنند، نیاز به شرایطی برای ادامه حیات دارند.)
گزینه ۱: وقتی «هستي انسان» را مساوی «وجود بدنی» بدانیم و بدن را در حال تکامل و دگرگونی دائمی بپنداریم، به نحوی که هدف هستی او به کلی متغیر باشد؛ این بدان معناست که برای انسان وجود ثابتی» قبول نداریم. پس حتی نمیتوان گفت که وجود ثابت انسان، تأثیر کمی بر «معنای زندگی» دارد.
گزینه ۳: این دیدگاه منكر «روح غیرمادی» است و همه هستي انسان را متغیر میداند؛ پس نمیتوان بر اساس آن، اصول حیات معنوی را ثابت دانست و تنها احکام زندگی دنیوی را متغیر به شمار آورد؛ لذا دیدگاه مورد نظر بر «فلسفه دین» تأثير جدی دارد.
گزینه ۴: این دیدگاه «اصول ثابت روحی و روانی» را نمیپذیرد و این مطلب، مبنایی است برای «فلسفه علوم تربیتی».