نگرش اصالت وجود به جهان ريشۀ نيازمندی به علت را در ماهيت و امكان آن يعنی نسبت مساوی ماهيت به وجود و عدم جستوجو نمیكند؛ بلكه آن را در حاق واقعيت؛ يعنی وجود و هستی آن میجويد. معلوليت و وابستگی موجودات ناشی از ضعف مرتبۀ وجودی آنهاست. بر اساس اين نظريه كه به «فقر وجودی» معروف است، ملاك نيازمندی معلول به علت را بايد در ضعف و نقص مرتبۀ وجودی آن دانست. ازاينرو، اگر وجودی در مرتبۀ خود از چنان شدتی برخوردار باشد كه هيچ نقص و ضعفی در آن متصور نشود، غنای ذاتی دارد و بینياز مطلق است و ماسوای او نسبت به آن عين فقر و نياز و وابستگی هستند. اين بینياز مطلق خداوند است كه به تعبير قرآن «صمد» ناميده میشود.
گزينۀ ۱: نظريۀ حدوث متكلمان ملاك معلول بودن يك چيز را حادث بودن آن میدانست. يعني چيزی زمانی نبوده و بعد موجود شده. در اين نظريه تنها ثابت میشود كه خدا قديم است و بنابراين نياز به علت ندارد و بقيه موجودات چون حادثاند، معلولاند. اما وابستگی موجودات به خدا اثبات نمیشود.
گزينههای ۲ و ۴: اين دو گزينه ربطی به تعلق موجودات به خداوند ندارند.