طبق نظریۀ «امکان فقری» یا «فقر وجودی» جهان هستی یکپارچه نیاز و تعلق به ذات الهی است و از خود هیچ استقلالی ندارد. اگر ذات الهی آنی پرتو عنایت خویش را بازگیرد، کل موجودات نابود میگردند و نور آنها خاموش میشود، بنابراین «امکان فقری» یا «فقر وجودی» ذاتیِ وجود جهان است و هرگز از بین نمیرود، یعنی مادامی که وجود جهان هست، یکپارچه نیازمندی و فقر است و این فقر وجودی از آن جدایی ندارد و حتی در اتصال با خدا هم باقی میماند. به عبارت دیگر، تا چیزی در اتصال به خدا نباشد، اصلاً موجود نیست، اما وقتی در صفت « فقر » اتصال قرار گرفت، موجود و واقعیت است و ملاصدرا وقتی در همین موجود و واقعیت نظر میکند، آن را سراسر فقر میبیند، پس ماهیت نیست بلکه صفت خود وجود است. ازاینرو برای موجودات جهان هرگز بینیازی و غنا ایجاد نخواهد شد و امکان فقری یا فقر وجودی ییا نیاز آنها برطرف شدنی نیست، حتی وقتی در اتصال با خدا هستند و وجود دارند (تأیید گزینۀ 3 و رد گزینۀ 4)، بنابراین هستی و وجود، دو گونه است و به «وجود بینیاز و غیروابسته» (غنیّ بالذات) و «وجودهای نیازمند و وابسته» (فقیر بالذات و محتاج به غیر، نه غنیّ بالغیر) تقسیم میشود (رد گزینۀ 1)
گزینۀ 2: هر موجودی که نگاه میکنیم عین وابستگی و نیازمندی به غیر است، نه هر وجودی.