به نظر ابنسينا، بين انسان و جهان نوعی يگانگی برقرار است. رابطۀ انسان و جهان رابطهای خصمانه نيست و انسان برای نابودی جهان خلق نشده است و غايت او قهر و غلبه بر جهان نيست. غايت علوم طبيعی نيز درك جهان طبيعت است و منظور از جهان طبيعت، قلمرو فيض حق و مرتبهای از جهان هستی است كه ما را به شناخت واجبالوجود و نظام احسن نزديكتر میكند (رد گزينۀ ۲). ابنسينا در علوم طبيعی مثلاً علم طب، ابتدا اصول كلی را بر وفق مبانی مابعدالطبيعه بيان میكند و سپس به مشاهده و استقرا میپردازد و روشی اتخاذ میكند كه به روش تجربی علوم جديد شباهت بسياری دارد (رد گزينۀ ۴). به نظر ابنسينا، مطالعه و تحقيق بايد همۀ مراتب وجود را شامل شود و توجه به مرتبهای او را از مراتب ديگر غافل نمیكند. او میكوشد چيزهای جزيی را كه از راه تجربه به دست میآيد، به اتكای نيروی عقلانی، در يك بينش كلی نسبت به جهان به يكديگر پيوند دهد. به نظر ابنسينا علم حقيقی به هر چيز در پرتو ارتباط آن با مبدأ وجود حاصل میشود و آنچه از راه فرضيه و مشاهده و استقرا به دست میآيد، تنها ابعاد ظاهری اشياست. (رد گزينۀ ۱)