گزینۀ ۱: پارمنيدس حتی حواس سالم را نیز معتبر نمیدانست و تنها برای شناخت عقلی ارزش قائل بود. بنابراین کسی که اختلال ادراک حسی دارد، از نظر پارمنيدس، هیچ شناخت معتبری را از دست نداده است و رسیدن به هر حقیقتی همچنان برایش میسر است. گزینۀ ۲: کسی اختلال حسی را مانع رسیدن به حقیقت میداند که معتقد است حس، معیاری برای شناخت حقیقت ثابت است. زیرا در این صورت اگر حسی دچار اختلال شد و به گونۀ دیگری اشیا را درک کرد، از دستیابی به حقیقت ثابت آن اشیا باز خواهد ماند. اما پروتاگوراس حس سالم را نیز عامل رسیدن به حقیقت ثابتی نمیداند که اگر اختلالی در آن ایجاد شد، آن حقیقت ثابت غیرقابل شناخت شود. بلکه او از ابتدا پذیرفته است حواس هرکس برای خود آن فرد، دریافتهای به خصوصی دارند که برای او حقیقت محسوب میشوند و هیچ لزومی هم ندارد که حواس دیگران نیز همان گونه دریافتها را داشته باشند. پس از نظر او هیچ معیاری برای اختلال حواس وجود ندارد، زیرا حس هر کس هر گونه ادراکی داشته باشد، همان ادراک برای صاحب آن حس، حقیقت نسبی محسوب میشود. گزينۀ ۳: از نظر افلاطون شناخت حسی معتبر است و با اختلال در دستگاه ادراک حسی، انسان از کشف حقایق محسوس باز میماند. اما شناخت این امور از درجۀ اهمیت کمتری نسبت به شناخت عالم مثل برخوردارند. بنابراین انسان دارای اختلالات حسی، همچنان میتواند به مدد عقل و شهود به شناخت جهان مثل که ارزشمندترین شناخت است، دست یابد. گزينۀ ۴: راه کار ارسطویی کسب شناخت معتبر، استفاده از منطق است. چون قواعد منطق، عقلی هستند لذا با وجود اختلال حسی هم کارآمدی خود را حفظ میکنند.