وقتی شخصی بپرسد آن چیز چیست؟ معلوم است که در ذهنش دو مفهوم دارد که یکی وجود و هستی است و یکی ماهیت و چیستی.
و در این پرسش وجود یک چیز را قبول کرده است در واقع سؤال او این است آن چیزی که وجود دارد چیست؟ اما ماهیت آن در ذهنش روشن نشده است. ضمناً این را هم قبول دارد که وجود و ماهیت عین هم نیستند که اگر عین هم بودند به محض اثبات وجود یک چیز باید ماهیت آن را هم میشناخت که در این فرض نمیشناسد و میپرسد آن چیست. پس میفهمیم که حمل وجود بر ماهیت را ضروری نمیداند. بر اساس این توضیح گزینۀ ۱ درست است.
گزینۀ ۲ غلط است چون اگر حمل وجود بر ماهیت را بهدلیل عین هم بودن ضروری میدانست بایستی به محض پیبردن به وجود چیزی ماهیت آن را هم تأیید میکرد.
گزینۀ ۳ غلط است چون آن چه در جواب چیستی میآید ماهیت است و وقتی میپرسد آن چیز چیست یعنی وجودش را پذیرفته ولی ماهیتش را نمیشناسد.
گزینۀ ۴ غلط است چون اگر نه ماهیت و نه وجود برایش شناخته شده نبود، اصلاً سؤالی هم در ذهنش مطرح نمیشد.