گاما رو نصب کن!

{{ (unreadNum > 99)? '+99' : unreadNum }}
اعلان ها
اعلان جدیدی وجود ندارد!
{{ number }}

پربازدیدها: #{{ tag.title }}

لطفا برای پاسخ دادن ابتدا وارد شوید. یا ثبت نام کنید.

فیل و فنجان داستان قشنگیه؟

    یلدا خانم
  بروزرسانی 1 ساعت قبل

7 پرسش 280 پاسخ 2.3K امتیاز
دوره اول متوسطه نهم بازی و سرگرمی

داشتم انشا مینوشتم که دیدم پنتاسیل تبدیل شدن به داستانو داره حالا به نظرتون خوبه اینم به عنوان اثر ارسال کنم؟قطعا خیلی تغییرات نیاز داره تا یه اثر شه فقط منظورم اینه داستان خوبیه تا ویرایشش کنم برا مسابقه؟ فیل و فنجان در زبان ادبیات بسیاری از کلمات و جملات میتوانند معنا و درون‌مایه‌ای زیباتر از حالت عادی داشته باشند که فیل و فنجان هم از این قضیه مستثنی نیستند فنجان نمادی از ظرافت و کوچکی و فیل نمادی از بزرگی است.خب بهتر است وقت را تلف نکنم و برویم سراغ ماجرای فیل و فنجان در روزگاری کهن دو فیل متولد شدند،یکی از آنها آنقدر زیبا و نحیف بود که نام او را فنجان گذاشتند اما فیل دیگر به اندازه فنجان زیبا نبود و خیلی بزرگ بود از همان ابتدا تبعیض‌ها برای فیل کوچولو آشکار شد به طوری که نامی روی او نگذاشتند و هرچه می‌خواستند صدایش میزدند فیل با هیچکس میانه‌ی خوبی نداشت چون یا او را بخاطر ظاهرش مسخره می‌کردند و یا خودش از قضاوت شدن می‌ترسید و با کسی حرف نمیزد اما برعکس فیل همه فنجان را دوست داشتند و البته قضیه برای فیل آنجایی دردناکتر میشود که حتی فنجان و والدینش هم او را دوست ندارند و او را سربار خودشان می‌دانستند هر روز که می‌گذشت تحقیر و نگاه‌های پر از قضاوت بیشتر میشد سرانجام فیل تصمیم گرفت که از آن جنگل برود روزی که فیل میخواست به اصطلاح نقل مکان کند اهالی جنگل او را مشتاقانه همراهمی کردند و با لحنی چندش‌آور خداحافظی کردند فیل که دید هیچکس نمیخواهد او‌ بماند دوان دوان از آنجا رفت چند روز بعد هنگامی که فیل داشت دنبال یکجا برای خوابیدن میگشت متوجه شد که عروسک موردعلاقه‌‌اش را که یک چوب خشک فراموش کرده تا با خودش ببرد آن عروسک تنها کسی بود که فیل را بابت ویژگی‌هایش قضاوت نکرده بود و همیشه با او بود هنگامی که متوجه گم شدن باارزش‌ترین چیزش شد با اینکه دلش نمیخواست دوباره برگردد و توسط بقیه مورد آزار و اذیت قرار بگیرد شروع به برگشتن به همان جنگل کرد در طول راه پرنده‌ای را دید که انگار مظطرب و نگران است فیل از پرنده پرسید که چرا انقدر مظطرب و دل‌نگران است پرنده در پاسخ گفت که جنگلی که فیل در آن زندگی می‌کرده در حال ازبین رفتن است فیل با تمام سرعت به سمت جنگل رفت و آنجا دید که پرنده راست میگفته است و انسان‌ها دارند با دستگاه‌هایی عظیم جنگل را نابود میکنند جلوی یکی از آن دستگاه‌های غول‌پیکر همان عروسک مورد علاقه‌‌اش قرار داشت فیل بدون معطلی به طرف عروسک رفت و دستگاه غول‌پیکری را که جلویش قرار داشت نابود کرد بقیه‌ی اهالی جنگلی که داشتند خانه‌هایشان را از دست میدادند به فیل التماس می‌کردند که کمکشان کند اما فیل همان‌گونه که در کودکی نادیده‌اش گرفتند بقیه را نادیده گرفت و از جنگل خارج شد روز بعد تمام آن جنگل خورد و خاکشیر شده بود فیل با خودش فکر میکرد که شاید اگر مانند عروسکش با او رفتار میکردند الان همه‌ی آنها سالم بودند و به خوبی و خوشی زندگی میکردند خلاصه که همه از اول بد به دنیا نیامده بودند و شاید ما آنها را تبدیل به هیولا کردیم پایان


لطفا برای پاسخ دادن ابتدا وارد شوید. یا ثبت نام کنید.
جدید‌ترین پاسخ‌ها بهترین پاسخ‌ها

پاسخ ها: {{ repliesNum }}

    {{ reply.name }}
  بروزرسانی {{ reply.update_jalali }}   {{ reply.subdate_jalali }}

پاسخ انتخاب شده
در پاسخ به: {{ reply.reply_to.name }}
در پاسخ به
این پیام حذف شده است.